🔱سارگل 🔱پارت 87ــ حالا چیکار کنم برای شناسنامه.... این بچه شناسنامه میخواد... مالک تو فکر بود.. عزیز جون.. که حرفای مارو شنیده بود.. چایی به دست امد.. و نشست کنارم.. و چایی رو گذاشت کنارمون.. و گفت ــ تو که تمیتونی به اسم شوهرت برای ایهان شناسنامه بگیری.. هرجام باشی پیدات میکنه با اسم خودش و فامیلیش.. سرمو. با ناراحتی تکون دادم.. که از داخل جبعه ای.. شناسنامه ای دراورد.. و گفت.. ــ اگه مالک راضی باشه... شناسنامه فاطمس... هنوز همینجوریه.. هیچ گواهی فوتی.. روش نخورده... با گریه گفت ــ اینو بدم به تو.. که اسم بچت بره تو شناسنامه مالک.. و فاطمه... اینجوری.. دیگه در امانی... نگاهی به مالک انداختم.. که سرش پایین بود.. نگاه منو... و بی بی. وی مالک بود... سرشو اورد بالا و نگامون کرد.. توی نگام التماس موج میزد.. با نگرانی دست بی بی رو فشردم.. که... مالک گفت.. ــ من حرفی ندارم.. فقط.. سارگل.. تو خطر نیوفتی.. سیاوش میتونه ازت شکایت کنه... هیچ چیز برام مهم تر از ارامش بچم نبود........... 3 سال بعد....
پری.. ایهان... دست نزن به اون... ایهان جیغی کشید...و دستاشو که پر از پوفک شده بود..برد پشت سرش..با اخم بهش زل زدم...رفتم جلوش به مرد کوچک روبه روم زل زدم..تمام حرکاتش مثل سیاوش بود..اخماشو توهم کشید..و با لحن شیرین زبونش گفت... ــ دس زدم که زدم... اصلا..چلا امدی سمت من..برو از پلی «پری» بگیر.. چشمامو ریز کردمو.. و یکی زدم به نوک بینیش... که بیشتر اخم توهم کشید...
ــ بیار جلو... روشو برگروند سمت دیگه... و سوت هایی میزد که صدا نداشت.. دلم ضعف میرفت برای این حرکاتش... مثلا خودشو زده به کوچه علی چپ...

تصویر
۲۷ پاسخ

تو یه اعجوبه ای ریحانه جون
واقعا رمان هات حرف نداره بی نظیییییری دختر

در مورد سیاوش بگو که بعد از رفتن سارگل چی شد دنبالش گشت یا بیخیالش شد
الان با همون نسترن ازدواج کرد یانه
بچه داره یانه
کمی هم در مورد سیاوش و خانواده سارگل بگو که چی بسرشون اومده

عاقا من دوس ندارم با مالک ازدواج کنه دوس دارم سیاوش بیاد دنبالش دوباره😂😂😕😕😕😕

بخوابم یا میزاری😀

نکنی اینکارو ها که سارگل با مالک ازدواج کنه بد میشه همون با سیاوش بهتر بود

ریحانه اگه گوشی دستته جواب بده ما بخابیم یا میزاری بازم من خابم میاد

امروز کی میزاری ؟؟

ولی خدایی عالی بودا قربونت بشم عالی خسته نباشی الان تا وقت داری دنبال هر چی که دوس داری برو چون تا بچه بیاد فقط میگی کارام مونده

دوتا شخصیت جدابودن و بهم میومدن و شخصیت مالک رو هم بزار که رمان بیشتر متوجه بشیم

عزیزم چرا جوابمونو نمیدی سوال میپرسیم؟😐

ممنونم گلی

بیا گلی کجای ادامه شو بزار

اخخخ من قش

عزیزم ادامشو بزار لطفا

عالی شده کلش برنکزدع پیش سیاوش

رمان هات؟مگه رمان دیگه ای هم داری.؟کجا مینویسی جز گهواره؟

از سیاوش کثافت بذار

این مالک دل مهربون کجاس بیام ببوسمش پس کله ش🤣

ریحانه منم قبول کن تو دوستام باشی بخونم رمانتو

اووو

عاالی

ای خدا خدا 😍😍😍😍

واقعا عالی.... دوباره میزاری

عکس مالکم بزار

خیلی عالی❤️❤️

ای خداااا😍

ای جانم 😍😍

مقالات مرتبط

بیبی‌کاپ +9 کیلوگرمی‌ها
بیبی‌کاپ +9 کیلوگرمی‌ها با پوشک شورتی مای‌بیبی
افسردگی بعد از زایمان
همه چیز در مورد افسردگی بعد از زایمان و درمان آن
طرز تهیه فرنی نوزاد
طرز تهیه انواع فرنی نوزاد از شش ماهه تا یکساله
لیست داروهای ممنوع در بارداری
لیست داروهای ممنوع در بارداری | به همراه عوارض مصرف

سوال های مرتبط

ریحان رمانویس ریحان رمانویس قصد بارداری
🔱سارگل 🔱پارت 85برای نوه اش لباس نوازدی و عروسک میخرید.. تقریبا همه چیزاش جور بود.. خیلی شرمندشون بودم... مثل یک خانواده واقعی کنارم بودن........ زمستان تمام شد... و بهار امد... شب اول عید.. بود که.... بعد خوردن.. ماهی شب عید.. درد بدی داخل شکمم پیچید.. که از درد به خودم میپیچیدم.. و جیغ میزدم...مالک.. و بی بی.. با نگرانی امدن سمتم.. فقط با گریه بی بی رو صدا میزدم.. پری که با دیدن من ترسیده بود و گریه میکرد... بی بی رو به مالک گفت.. برو ماشینو اماده کن.. فکر کنم وقتشه.. بزور تونستم بگم ــ نه بی بی.. پیدام میکنه.. تورو خدا.. زد به صورتش ــ خوب چی کار کنم... مالک گفت ــ صبر کنین و از خونه زد بیرون... از درد به خودم میپیچیدم.. با حس خیسی که از بین پاهام خارج شد.. شوکه به چیزی مثر اب مانند.. و دردم بیشتر شد.. بی بی منو روی ملافه که وسط اتاق انداخته بود نشوند... از درد فقط خدارو صدا میزدم.. و به یاد بد بختیام به یاد مرد بی رحمم که دوماهه هیچ سراغی از زنش و بچش نگرفته.. درد میکشیدم.... که مالک امد تو.. و همراه دوتا زن.. که سلامی کردن.. و از داخل کیفشون.. چندتا.. وسیه های دکتری بیرون اوردن... اول.. فشارمو گرفتن.. که از درد همش جیغ میزدم.. مالک رفت بیرون پری هم برد.. بی بی در اتاق رو بست... وقتی دکتری که مالک اورده بود.. منو ماینه کرد گفت... ــ 8 سانت دهانه رحمت باز شده.. بهت زور بزنی چون سر بچت پایبنه.. ملافه رو به دندون گرفتم... و یک لحظه چهره سیاوش جلوم نقش بست.. با نفرت تمام جیغی کشیدم.. که حس کردم.. چیزی ازم خارج شد... و اون دوتا دکتر.. چیزی رو ازم میکشیدن.. چشمام بسته شد.. و بی حال سرم افتاد روی بالشت...
مشاهده ۹ پاسخ دیگر
ریحان رمانویس ریحان رمانویس قصد بارداری
🔱سارگل 🔱پارت 86که صدای گریه.. جیگر گوشم.. بلند شد..... ــ زیر لب بیجون... خداروشکر کردم.. با حرفی که دکتر زد.. سرمو با شوک بالا اوردم ــ مبارکه اینم شاه پسرتون.. ــ چی؟ پ. پسر.. اوردنش بالا.. و گذاشتن.. روی سینم... قطره اشکی از چشمم چکید روی گونم.... خدایا.. داری چیکاری میکنی با من... سیاوشی که آرزوش پسر بود.. ولی دختر بود.. حالا که نیست شد پسر... چشمامو بستم... حکممت چیه خدا...بی بی هم مثل من تعجب کرده بود....... نگاش کردم.. انقدر کوچولو بود میترسیدم دستش بزنم.. یعنی بچه ای منه... ولی کو باباش... اشکام رونه شد روی گونم... الان حتما بغل زنش خوابه.. اره.. اگه بود.. اگه اگه شاید.. دیگه بهشفکر نکن سارگل تو دیگه پسرتو داری.. دیگه تنها نیستی.. بی بی رو داری.. اره من تنها نیستم خدایا.. من تنها نیستم....... بی بی لباسای نوازدی صورتی رنگ رو اورد.. و تن پسرکم کرد.. خندم گرفت.. اخه چون بی بی همه لباسا رو دخترونه خریده بود... ــ شرمنده مادر.. میرم فردا لباسارو تعویض میکنم.. لبخندی به مهربونیش زدم.. که با اوردن کاچی پر مخلفات داغی.. اورد کنار گذاشت.. و پسرکم رو اروم.. از بغلم که خابش برده بود.. بیرون کشید.. و روی تشک کوچولوی خودش گذاشت... درحالی.. که پتو رو روش میکشید با ارومی گفت ــ اسمشو چی میذاری مادر..؟.. نگاش کردم.. به چهره زیبایی پسرکم ــ ایهان... ــ قشنگه اسمش مادر.. پنچ تن نگهدارش باشه......
مشاهده ۶ پاسخ دیگر
ریحان رمانویس ریحان رمانویس قصد بارداری
🔱سارگل 🔱پارت 80 اماده شو برای کوتاژ.. ولی با لبخند بهم گفت ــ حال مامان کوچولو چطوره؟.. شوکه نگاش کردم.. و بغضم گرفت.. من دیگه مامان نبودم.. که دکتر رو کرد به همون مرد. و با اخم گفت ــ چرا مواظب خانمتون نیستین... با ظربه هایی که کمرش و شکمش وارد شده.. میتونه ازتون شکایت کنه.. اون مرد بیچاره که حسابی تعجب کرده بود.. من تند گفتم ــ نه ایشون همسرم نیستن.. سوتفاهم نشه.. دکتر.. بدون اینکه چیز دیگه ای به همون مرد بگه به من گفت ــ خداروشکر بچت سالمه... با شوک گفتم ــ واقعا.. وای خدا.. اشکام همینجور میومدن.. باورم نمیشد... که بچم زنده باشه... ــ ولی خونریزی پشت جفت کردی.. و ضربه هایی که بهت وارد شده.. باعث شده بیش از حد معمول خونریزی داشته باشی.. متوجه شدم که همون مرد از اتاق رفت بیرون... دوباره به حرف دکتر گوش سپردم... ــ احتمال زایمان زودرس هم دارین.. بهتره تا اخر زایمانت یعنی تا 2 ماه دیگه استراحت مطلق باشی.. و اینکه... استرس و اضطراب برات سمه برات شیاف تجویز کردم که خونریزیتو کم میکنه.. تا هاماتوم قط نشه.. خونریزی تون ادامه داره... دکتر بعد از توصیفه های لازم از اتاق رفت بیرون... باورم نمیشد.. یعنی خدا دوباره.. بچمو بهم داد... نمیدونستم خوشحال باشم یا ناراحت... نمیدونستم حکمت خدا چیه.. همون پیرزن.. مهربون گفت ــ خداروشکر دخترم که بچت سالمه... ما داروهاتو برات خریدیم.. پول ترخصیتم حساب کردیم.. اگه میخوای زنگ بزنیم به شوهرت بیاد دنبالت.. با وحشت.. و ترس دستشو گرفتم ــ نه ترو خذا.. کمکم کنین.. با گریه گفتم ــ من هیچ کسو ندارم.. توی این شهر غریبم
مشاهده ۱۰ پاسخ دیگر
نازگل نازگل قصد بارداری
رمان کاملا واقعی 🤧🙃
اقدامی و بارداری#
هفت ماه بود هیچ خبری از پریودی نبود سنم کوچیک بود از بی بی چک سردر نمیاوردم و از سنو گرافی و چیزای دیگه فقط دکتر میرفتم دارو بارداری میخوردم و یک روز صبح به شدت حالت تهوع شدید جوری که معدمم خالیه خالی بود بالا میاوردم فشارم 6 رو به پایین دست پام یخ کرده بود به شوهرم گفتم محلم نکرد مادرشو صدا زد اومد پیشم خودش که رفت سره کار مادرش که اومد اونم اخماشو کرده بود توی هم گفت دکتر به درد نمیخوره ببمرمت برام تند تند شربت اب لیمو میداد منم هی فشارم میرفت پایین تر حالم بدتر میشد تا به یک بدبختی زنگ زدم به مامانم قضیه بهش گفتم اومد منو سریع برد دکتر ازمایش اینا و دوتا سرم به جفت دستام دکتر میگه اگه دیر تر میومدین معلوم نبود دیگه دخترتون چی میشد فشارم از 6 رفته بود 2 شده بود دیگه .
مشاهده ۸ پاسخ دیگر
آوین آوین قصد بارداری
دیشب خواب دیدم یه خانمی که اصلا نمی‌شناختمش ...با موهای مشکی که از پشت بسته بود و خانمه ساده ای بود ....اومد کنارم نشست گفت من احساس میکنم به مدتیه ناراحتی دنبال چیزی هستی چیزی شده ؟؟؟؟ گفتم یکسال و نیم اقدامم میکنم برای بچه اما نمیشه ...گفت میشه مطمئن باش بعد دست راستش و گذاشت روی رحمم به محض اینکه دستش و گذاشت داغی شدیدی توی رحم و تخمدانم احساس کردم گرم گرم .......بعدش بیدار شدم....بچه ها یعنی چی این خواب خیلی عجیب بود برام 🥺
مشاهده ۱۳ پاسخ دیگر
مامان مرسانا مامان مرسانا هفته نهم بارداری
خانما من دیروز بی بی چک زدم هالش خیلی معلوم بود امروز زدم به زور دیده میشه کسی بوده با شرایط من که باردار باشه
مشاهده ۴ پاسخ دیگر
مامانِ آیجان 🌙 مامانِ آیجان 🌙 قصد بارداری
℘ شـوهــرِ داعـشـی..😈‼️

#پـارت_82


رنگش پرید
+نمیتونن بگیرن ، فرار میکنم...

آروم به خوش خیالی دختر بچه ای که تو بغلم بود خندیدم

_میخوای فرار کنی!؟از دست کسایی که کل شهر و محاصره کردن؟

سر تکون داد
+یه جور فرار میکنم

_نمیتونی، میدونی بگیرنت چی میشه؟

چشمامو تنگ کردم
نمیدونم چی به فکرش اومد که چشماش پر شد

برای اینکه چشمای پر از ابشو‌ نبینم سرشو فرو کرد توی بغلم

آروم خندیدم
بـ.وسه ای روی موهاش زدم

موهاش بوی خوبی میداد
+تا وقتی دختر خوبی باشی و منو عصبی نکنی هیچ اتفاقی نمی افته!

لجباز بود
گفت
_ولی من عصبیت میکنم...

عجیب بود
منی که هیچکس تا حالا دوبار لبخندم و ندیده بود راه به راه برای این دختر لبخند میزدم!

موهاش و آروم چنگ زدم
گفتم
+منم خیلی بد تنبیهت میکنم

≖≖≖≖≖≖≖≖≖≖≖≖≖≖≖≖≖≖≖
⊶ 🥃🩸
مشاهده ۱ پاسخ دیگر
مامان کوچولو مامان کوچولو قصد بارداری
خانوما سلام
بردار زاده من دو ماه دیگه قراره به دنیا بیاد و من برای دومین بار میخوام عمه بشم برادر زاده اولم دختر هستش و اسمش کژاله ۳ سال داره و از وقتی که فهمید قراره نی نی بیاد گفت پسره و اسمشم علی میزاریم تا اینکه زندادشم رفت سنو و گفتن پسره دیگه از اون روز ما نی نی رو به اسم علی صدا میزنیم ولی داداشم راضی نیست به این اسم میگه مثل اسم دخترم اسم ایرانی بزاریم حالا به من گفته که فردا شب بریم خونشون و هر کی یه اسم پیشنهاد کنه و قرعه کشی کنیم زنداداشم میگه هر چی کژال میگه بزاریم فرقی نمیکنه داداشم میگه بزاریم کوهیار حالا شما یه چنتا اسم خوب معرفی کنید تا تو لیست بزاریم من خودم اسم کوروش رو خیلی دوست دارم البته اسم بابام تو شناسنامه کوروشه ولی همه به یه اسم دیگه صداش میکنن
مشاهده ۵ پاسخ دیگر
مامانی بیا دیگه مامانی بیا دیگه قصد بارداری
خانما شبتون بخیر من تقریبا طول دوره هام۳۰روزه هست من یه روز قبل موعدم نوک سینم حساس شده بود پریود نشدم از دومین روز تاخیرم که دیروز بود دردش به شدت زیاد شده جوری که نمیتونم دست بزنم به نوک سینه هام همون دیروز هم بی بی چک زدم منفی بود باید کی بی بی چک بزنم که معلوم بشه؟
مشاهده ۶ پاسخ دیگر
فاطمه بانو فاطمه بانو قصد بارداری
خانوما من یه روز قبل از موعدمه
تست زدم هاله ای که به زور انداخته بود رو فقط خودم می‌دیدم شوهرم میگف توهمه منفیع اما بعد از اینکه خشک‌شد پررنگ تر شده بود و نشونش دادم
الان تست رو شستم و هاله ای که با نور می‌دیدم اصلا نرفت به نظرتون تبخیره؟!
مشاهده ۶ پاسخ دیگر
خدایاشکرت خدایاشکرت قصد بارداری
سلام خانما توروخدا جواب بدین اینا بی بی چکای منه که بالایی سفیدرود با اولین ادرار بعداز ۴ساعت زدم که دوتا خط داره دومی رو بعداز ۲۰دقیقه بعداز اولی زدم که خیلی ادرارم کم بود. به نظرتون چیکارکنم ۶روز مونده به موعودم
مشاهده ۱۰ پاسخ دیگر
fati fati قصد بارداری
سلام من بی بی چک زدم دو روز از پریودم گذشته بود و وقتی زدم خودم متوجه ی حاله شدم و اون حاله بعد از ده دیقه شایدم بیشتر ..بیشتر خودشو نشون داد یعنی الان تو عکس نمیوفته ولی با چشم کمی مشخصع من ابم زدم ک اگه خط تبخیر بود بره الان روز ۴ که عقب زدم بعد از ظهر ب سرم زد یکی بی بی بزارم گذاشتم ده دیقع صب کردم دیدم منفیه الان چکارکنم
مشاهده ۱ پاسخ دیگر
مامان کوچولو مامان کوچولو قصد بارداری
خانوما من دیروز ازاد سازی زدم دکترم گفت که سه شنبه شب رابطه داشته باشین ولی اگه قبل ۱۲ شب مثلا تو طول روز سمت راستت تیر کشید همونو اقدام کن دردش،به خاطر تخمک گذاریه من امروز ساعت ۱ بود سمت راستم خیلی بو تیر کشید یکی هم ساعت ۴ بود شوهرم ساعت ۶ از سر کار اومد رابطه داشتیم الان دیگه ۱۲ شب سه شنبه گفت رابطه باشه داشته باشیم یا نه؟
مشاهده ۴ پاسخ دیگر
مامان گردو کوچولو مامان گردو کوچولو هفته هشتم بارداری
سلام شبتون بخیر مامانا
من بی بی چک زدم ی خط خیلی پررنگ که سمت منفی بود اومد و س خط خیلی کمرنگ که خیلی واقعا کمرنگ بود به زور میشد دیدش انگار دیده می‌شد و فردا سه روز میشه که از پریودم میگذره به نظرتون چیکار کنم ؟
مشاهده ۴ پاسخ دیگر
گندم گندم قصد بارداری
۴ ماه بود که اقدام داشتم و باردار نشدم ،بعد از اون تازگیا واکسن زدم و دکتر بهم گفته تا ۳ ماه اقدام نداشته باشم ،و گفت بهم اصلی ترین علت باردار نشدن استرسه ،(درصورتی که هیچ مشکل دیگه ای نداشته باشی)
اما من از وقتی که تصمیم به اقدام گرفتم و با گهواره آشنا شدم استرسم ،فکر و خیالم به شدت بیشتر شده
هرماه میومدم و تجربه ها و علائم بقیه رو میخوندم و با هر علامتی که مشابه به بقیه بود کلی امیدوار میشدم که اره منم باردارم ،با هر لکه بینی فکر میکردم که لانه گزینیه،با هر تاخیری فکر میکردم که علتش بارداریه و....هزاران هزار فکر و خیال
اما نمیدونستم با اینکار دارم قدم به قدم از بارداری دورتر میشم
فقط و فقط استرس وارد میکردم به خودم ،به همسرم ،
با کلی قاطعیت به همسرم میگفتم من فلان علامتو دارم داری بابا میشی اون بنده خدام کلی ذوق میکرد و با پریود شدنم ذوق جفتمون کور میشد
الان من ۳ ماه وقت دارم ،برای اینکه روی خودم کار کنم ،روی تقویت همسرم کار کنم ،میخوام این ۳ ماه رو دور باشم از هر فکر و خیالی ،از هر استرسی
برای همین میخوام گهواره رو فعلا پاکش کنم ،گهواره هیچ مشکلی نداره ،اتفاقا خیلی به اطلاعت آدم اضافه میکنه،اما برای آدمای استرسی مثل من سمه پس پاکش میکنم و هروقت که به امیدخدا جواب گرفتم و باردار شدم دوباره نصبش میکنم
ازتون میخوام که واسم دعا کنید ،مخصوصا مامانایی که تو راهی دارید ،دعا کنید برای همه تا بتونن لذت مادر شدنو، لذت مثبت شدن آزمایش و بی بی چکارو بچشن 🥺❤️
بمونه به یادگار :۱۴۰۴/۴/۲۲
مشاهده ۶ پاسخ دیگر