مامانمم ازم دوره همش بهانه میاره که شرایطمون حور نیست بیایم فقط ی بار اومد اونم ی روز
آرزومه بیشینم یکی بهم بگه چی دوست داری برات درست کنم یکی بگه بمون خونه آن استراحت کن یکی بیاد بگه بزار بهت کمک کن تو این نه ماه از ی شهری به ی شهر دیگه اثاث کشی کردم هیچ کس کمکم نکرد جانان همش دوسالشبود تازه ماه گذشته شده سه سالشه بعد تازه عید ناراحت میشدن که چرا نرفتم خونه هاشون گفتم بخدا تا ندارم تو اثاث کشی یکی ی غذا نیورد بگه خسته ای نمیتونی درست کنی شش ماهه حامله بودم چی بگم اونقدر اذیت شدم که نمیدونم کدوم رو بگم
من با اینهمه کار در تعجبم که چطور تا الان نزاییدم
خیلی سخته منم اصلا نمیتونم دراز بکشم تا دراز میکشم میاد خودشو میندازه روشکمم
همش باید پاشم هی این بده هی اون بده
شوهرمم از هزار یک بارشو نگهش میداره دخترم یک سال و پنج ماهشه
منم پدرم دراومد حالم از آدمایی که درکم نکردن هم بهم میخوره
اونقدرم خسته ام که حوصله ب خودمم ندارم فقط دوست دارم دیگه این یکی دنیا بیاد دارم خفه میشم نمیتونم بخوابم جانان هم شب روز خیلی اذیت میکنه هیچ کس هیچ کس درکم نکرد که نکرد شوهرمم بیچاره خسته اس صلح تا شب سرکاره دیگه دارم میمیرم
همه همینیم، بچه من تقریبا ۴ سالشه،وقتی میگه مامان آب دیگه باید خودم پاشم نه خودش میره نه میذاره باباش بره لج میکنه فقط مامان دستشویی رفتن همینجور،کلا در حال بشین پاشو ام
منم بچم یکسالو نیم خودمم سرکلاژم و استراحت مطلق .ولی با اون حال مجبورم پاشم شیرشو درست کنم غذا بیارم بشینم تا بخوره زمانهایی که پدرش خونه است دسشویشو میشوره اون سرکار باشه خودم دستشو میگیرم میبرم حموم از این دمپایی پشت کشدارا میپوشونم تو حموم خودم میشینم رو چهارپایه کوچیکای حموم پسرم سر پا وایمیسه خم میشه پیپیشو میشورم اینطوری بهم فشار نمیاد
والا منم۴سالو۹ماهشه
درگیرم ی سر باهاش
صبحانه ناهار شام باید دهنش کنم
قصه بخونم، بازی کنم.
بشورم و...
کلا بارداری با بچه کوچیک سخته .یا خوابشون میاد یا جیش دارن یا گرسنه شونه یا اب میخان .
من روزی صد بار بلند میشم میشینم .
باز گاهئ کم میارم میسپرم ب شوهرم اون نگه میداره .
چندسالشه ؟
آره دیگ سخته خدا بهت صبر بده
کسی نیست کمکی؟
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.