امروز از صبح اوکی نبودم

دیشب گفتم شوهرم مرغ و گوشت گرفت برا خونه ،شبی نتونستم گفتم صبح میشورم و بسته بندی میکنم
مامانمم گفت خودم میام تو دست نزن
اما من از یه ربع به ۹ شروع کردم مامانم ۹ و ربع اومد دید من بیشترشو شستم... بعد اون با کمک مامانم باقیشم تموم کردم و بسته بندی کردم
اومدم بزارم فریزر کمرم گرفت ،بدم گرفت
جوری که همون مدلی موندم راست نمی‌شدم
اومدم دراز کشیدم ولی خوب نشد ک نشد ، بعد بشدت پادرد شدم
بودما ولی امروز دردش دوبرابر شد ، یعنی مرردم واقعا از درد ...
دلمم می‌پیچید همزمان کمر و پاهامم درد داشت
بچه خودشو از صبح صدبار تو نافم سفت کرده اینقدر اذیت شدم ک خدا میدونه، پسرمم امروز اصلا نخوابید شاید کلا دوساعت شاااید
همش در حال فضولی و بازیه منم نزاشت استراحت کنم هیچی
شب اومدم برنج و مرغ گذاشتم افتضاح شد برنج خشک و دل دار
مرغ سکته زده ، سالاد درست نکردم ،نه خودم خوردم ن شوهرم بس که برنجش بد شده بود سفت بود 😐 کلی غرغر قبل شام کردم ک درد دارم و فلان
شوهرمم بنده خدا مرغو با نون خورد پاشد ظرفارو شست و مرتب کرد
الآنم با کلی خستگی رفت دوش و بعدش لباساشو اتو بزنه صبح زود بره سرکار ... این آخر شبی پسرم رفت بالای ابروش محکم خورد ب در اتاق بچم ضعف کرد اینقدر محکم خورد ... منم در حال حاضر گشنمه و درد پا ولم نمیکنه
فقط خدا خدا میکنم برسه سه شنبه هفته آینده برم زایمان کنم راحت شم از این حجم از. درد و سنگینی ...خیلی خستم

۹ پاسخ

ب خودت حق بده این اخرا خیلی سخته 🤦🏻‍♀️🥲😭

شاید غولنج قولنجه چیه ازاونا کردی.منم کارزیادمیکنم یهو یه جام تادوز فلجه.
دوش اب گرم بگیر بیابیرون روغن بمال گرم کن بخواب خیلی بهتر میشه.
اخه تو الان باید اینهمه کار میکردی؟!
من از ترسم دارم خوردخوردکارای فریزرمو میکنم تموم شد کارگربگیرم اخرماه خونه تکونی.
واقعا از توانوانی خودم خسته شدم یک شبانه روز کارمیکردم خستگی نمیفهمیدم الان یکساعت نشده همه جام دردمیگیره فشارم میفته تپش قلب میگیرم

ما که بچه نداریم برامون سخت میگذره وای بحال شما

وای عزیزم این سفت شدن شکم واقعا بده من انقباضی حس نمیکردم فقط همین سفت شدن شکم ، و این روزای آخر خیلی سخته امیدوارم برات راحت تر بگذره

اخ میدونم چی میگی
منم همین بودم دقیقا
زایمان میکنی سبک میشی انشالا😍♥️

عزیزم زیاد از خودت کار کشیدی،مخصوصا بعد اون همه درد پاشدی غذا هم پختی.اصلا یه تخم مرغ می خوردین یا از بیرون می گرفتی.فردا رو استراحت کن لین چند روزم میگذره بسلامتی ان شالله

انشالله بسلامتی زایمان کنی دیگه این دردا رو یادت بره به جاش با خوشی بچه تو بغل بگیری عزیزم و خوش باشین

الهی بگردم ، خداقوت ، واقعا بارداری و بچه داری سخته

وای خیلی سخته اخرا.بارداری پسر خیلی آدم سبک فرز هست.سر دختر وای سنگین تنبل.منکه ماه آخر خونه تکونی کردم🤣نارس دنیا اومد

سوال های مرتبط

مامان mami👣❤️ مامان mami👣❤️ روزهای ابتدایی تولد
زایمان طبیعی پارت#۴زور اول زور دوم زور سوم دخترم رو گذاشت.رو شکمم احساس شیرینی بود اما من هنوز درد داشتم 🥲 با اون حالت گفتم قیچیم ک نکردی خندید گفت ن خیالت راحت اینقد خوب همکاری کردی فقط پرینت پاره شد اونم نزیاد خلاصه دردمو برداشتن لباس تنش کردم و زود از اتاق بردن گفتم کجا میبرینش گفت الان‌میارن تو ب فکر خودت باش.. واقعا هم درد زیادی داشتم و اصلا دردم کم نشد برعکس زایمان اولم تا پسرم ب دنیا اومد دردام همش رفت خلاصه شروع کرد ب بخیه زدن گفتم تو رو خدا بیحسی بزن با خنده گفت خجالت بکش دخترم این همه درد کشیدی برا چند تا بخیه بیحسی نمیخواد ..🫠 .. و بخیه میزد و منم حسشون میکردم و همین جوری از درد ب خودم میپیچیدم ب ساعت اتاق نگاه میکردم نمیتونستم ببینم ساعت چنده چون چشام تار میدید گفتم ساعت چنده گفت ۱۲ و ۲۰ دقیقس .. خلاصه همین جوری درد میکشیدم کار ماما تموم شد اومد گفت الان برات آرام بخش میزنم .. آرامبخشو هم زد ولی فایده نداشت گفت این دردت طبیعی رحمت دارا برمیگیره سره جاش منم اینقد درد داشتم همش میلرزیدم نگووووو خون ریزی کردم😪 بعد ربع ساعت دوتا قرص مسکن درد خوردم گفتن تا دوساعت بعد میبریمت تو بخش اگ‌میتونی بخواب.. ولی من از درد همش ب خودم میپیچیدم نمیدونم چی شد خوابم برد بیدار شدم دیدم برام تنهار اوردن گفتم بخور ک ببریمت تو بخش بزور یه لقمه خوردم اومدن دنبالم خدمه دستمو گرفت