تجربه من از زایمان (قسمت هشتم)
خلاصه کم کم درد های دیگه هم شروع شد... کمردرد، درد کتف، سردرد و... که نوبتی شروع به درد گرفتن میکردن و در کنار درد بخیه واقعا وحشتناااااک و غیر قابل تحمل بود😫
مدام سعی میکردم به یه حالتی قرار بگیرم که بتونم بخوابم ولی واقعا سخت بود
حتی بچه رو نصف روز طول کشید تا تونستم موقعی که میذارنش روی سینه‌م، با دست نگهش دارم!
کلا سزارین همه‌ی مراحلش سخت تر بود نسبت به زایمان طبیعی. سرویس رفتن، شیردهی، راه رفتن...
بدون شیاف هم که اصلا نمیتونستم و نمیتونم درد ها رو تحمل کنم
به لحاظ روحی هم خیلی آسیب دیدم و هنوز بعد از پنج روز اون صحنه ها میاد جلوی چشمم و نمیتونم بخوابم
الانم درگیر عوارض عمل هستم دیگه🙃 برا سردردم تقریبا هیچی جوابگو نبود حتی نسکافه... و کلا مجبور بودم درازکش باشم، تا اینکه همسرم یه چایی برام درست کرد اونو خوردم و دو ساعت خوابیدم، دیدم سردردم آروم شد😳 بعد متوجه شدم چایی ابتکاری زده و داخلش انگار هل و گلاب و عرق بهارنارنج هم ریخته بود😅 خلاصه هر چند ساعت یکبار از اون چایی میخورم و دو ساعت می‌خوابم تا سردردم آروم بگیره. کمردرد و درد بخیه و جای سوند رو هم با شیاف دارم تحمل میکنم😅
ولی اون حجم از خونریزی به این زودیا جبران نمیشه. رنگ پریدگی صورتم بعد از عمل به حدی زیاد بود که خودمم ترسیده بودم! کاملا سفید شده بودم🫠
الانم هر روز یه قرص آهن خیلی خیلی قوی میخورم با کاچی و... تا خوب بشم🥲
ولی همچنان برای انجام خیلی کارهام وابسته به کمک دیگران هستم (حتی حمام رفتن و تا همین یکی دو روز پیش، دستشویی رو هم نمیتونستم تنهایی برم) و این خیلی آزار دهنده‌ست
همه‌اش خودم رو با زایمان قبلیم مقایسه میکنم و دارم با خودم فکر میکنم اصلا توان یه سزارین دیگه رو هم دارم؟🫠

۱۵ پاسخ

خیلی سزارین بده ولی تو میتونی ویبک کنی زایمان طبیعی پس از سزارین

منم سزارین اجباری شدم بچه اولم سزارین یعنی مرگ خیلی بده الان فکرشو میکنم دوباره میخام سزارین شم کل تنم میلرزه استرس میگیرم میمیرم ازترس

قسمت بوده عزیزم
منم ۹ ماه خودمو برای زایمان طبیعی اماده کردم آخرش با دهانه رحم بسته بستری شدم
انقدر درد کشیدم مخصوصا سر زدن کیسه آب چون دهانه کاملا بسته بود پدرم دراومد
آخرشم با جیغ و دادی ک کردم بردنم سزارین
منم مثل شما حالت تهوع و اینارو تجربه کردم
ولی لابد علتی داشته که نشده

عزیزم مامان قوی خداروشکر که جفتتون سالمید و خطر ازتون رفع شد اینم حکمتی داشته انشالله که عوارضش برات به حداقل برسه و زود سرپاشی
امروز اتفاقی شرح زایمانت کامل خوندم و بیشتر مطمئن شدم که دومی رو هم طبیعی بیارم چون واقعا بعدش کسی نیست خیلی کمکم باشه ممنونم که تجربه تو در اختیارمون گذاشتی 🌷♥️

من سزارین بودم.. روز بعد عمل که بدنم خشک شد بعد اون دیگه اذیت نشدم درد داشتم نه به اون شدت... و اینکه شکم منو فشار ندادن دکترم اومد به جای سزارین نگاه کرد رفت

عزیزم با تمام سختی ها خداروشکر ک حال دوتاتون خوبه
مبارکت باشه
میتونم بپرسم کدوم بیمارستان رفتی؟ راضی بودی؟

انشالله حالت زود زود خوب میشه اینا هم میشه خاطره ... ولی عجب بچه شیطونی داشتیا دم آخری چرخیده 😉😊... انشالله خدا حفظش کنه ... ولی من حسابی نا امید شدم فکر میکردم آدم اولی طبیعی زایمان کنه بقیه رو راحت میتونه طبیعی بیاره این جور که شما تعریف کردی انگار از این خبرا نیست 🫠🫠

عزیزم خداروشکرکه الان خوبی ببخشید بچه اولتون چندسالشه؟

من آنقدر خونریزی داشتم که دو واحد کیسه خون وصل کردن بهم

مفنامیک هیچ ضررندارع بخور اگ بدبوددکترنمیدادسرساعت بخور ک زخمت عفونت نکنه

وای من کمردرددارم همش سزارین بودم

عزیزم مادر شدن که پروسه راحتی نیست خداروشکر خودت و بچت سلامتید ان شاالله زود زود مثل قبل میشی ❤️❤️❤️

منم همینطوری بودم تا ۷ روز با کمک میرفتم دسشویی
تا ده روز نمیتونستم از تخت بلند بشم
و جوری خونریزی کرده بودم بعد عمل که دوتا کیسه خون بهم وصل کردن وگرنه میمیردم🥲

عزیزم انشاالله حالت زودتر عالی میشه
فقط به این فکر کن که خیلی کار بزرگی کردی و خداروشکر کن که نینی سالمه
امیدوارم بهترین ها براتون اتفاق بیوفته

17 سالته و دوبار زایمان کردی

سوال های مرتبط

مامان دنیز کوچولو🎀 مامان دنیز کوچولو🎀 ۱ ماهگی
بعد سه روز اومدم تعریف کنم
من چند روزی بود درد داشتم و یک سانت باز بودم دوشنبه من ۳۴هفتع و ۶روز بودم یهو حس کردم کیسه نشتی داره رفتم معاینه کردن گفتن ۳سانت هستی کیسه نشتی داره زایمان میکنی سر بیمه اذیت شدم اومدم علوی شب نه بستری شدم درد نداشتم انقباض نامنظم تا سه صبح بعد یکم دردا مرتب شد ساعت شیش اومدن کیسه رو پاره کنن پاره کردن درد اصلی شروع شد درد کشیدم یک ساعت واییی خیلی سخت بود زور نداشتم بچه نمیومد به زور اومد بخیه زدن داستان من از اینجا تازه شروع شده رگ از داخل پارع شده بوده و بخیه نزده بود رگ خونریزی کرد طی نیم ساعت اندازه یه هندونه لابیا ام باد کرد دردی که اون داشت زایمان اصلا نداشت مردمممم یعنی واقعا بخیه ها که مینداخت من حسشون میکردم بردن اورژانسی اتاق عمل با بیحسی اسپاینال کورتاژ کردن بخیه هارو کشیدن از اول زدن برام خیلی سخت بود دو روز کامل دراز بودم سوند و پنس داخلم بود نمی‌تونستم تکون بخورم یعنی واقعا دهنم سرویس شد هم طبیعی هم سزارین شدم خیلی اذیت شدمممم خیلییی
مامان آریان مامان آریان ۱ ماهگی
تجربه زایمان من 😊
بعدش ک کمی انقباض شروع شد مامانم حراسون خودشو به من رسوند بعد اون هم مامای همراهم اومد وقتی دیدمش روحیه م واقعا عوض شد چون خیلی ترسیده بودم من هیچی با خودم بیمارستان نبرده بودم ن مدارک ن ساک 😅 بعدش انقباض هام بیشتر شد .
با اینکه ۴ سانت بودم ولی بچه بالا بود و باید با ورزش میکردم تا زودتر زایمان کنم . توی اوج درد منو ماما ورزش هارو انجام دادیم که خیلی کمک کرد به ۶ سانت ک رسیدم بی حسی خواستم ولی معاینه م کردن گفتن بچه بالاست هنوز ن
ورزش ها رو بیشتر کردم چون دیگه طاقت دردو نداشتم دوباره معاینه شدم خداروشکر بچه اومده بود پایین ، بی حسیو ساعت ۱۰ به من تزریق کردن سریع ماما منو خوابوند گفت فول شدی زور بزن . با دو سه تا زور ساعت ۱۰ و بیست دقیقه زایمان کردم بچه رو روی شکمم گذاشتن انگار دنیا رو به من دادن😍🥰 از دو جهت هم بخیه خوردم . دیگه درد نداشتم . من اون بعدازظهر بدون درد بودم نمیدونستم تا ۱۰ شب زایمان میکنم و تموم میشه 😅 توی ۴ ساعت زایمان کردم😅🥰
مامان آمنه💚 مامان آمنه💚 ۲ ماهگی
تقریبا بعد یکساعت از ریکاوری خارج شدم قبلش خانمی اومد و نافم را فشار داد از قبلش کنار نافم بشدت درد داشت و نمیتونستم کاری کنم
رفتم تو بخش مامانمم اومد بعد صداش کردند بره بچه را بپوشونه
درد کنار نافم هی زیاد میشد، کم کم شکمم باد گرفت باد بعد عمل و خیلی خیلی دردناک بود
پرستار میگفت شیاف بزار
اثر بی حسی ام رفت 6 ساعت بعد از عمل شروع کردم بخوردن اما همچنان درد داشتم د هیچ جوره باد ها خالی نمیشد حتی قرص نعنا هم مفید نبود
شیاف هم اصلا
بعد 12 ساعت سوند را کشید و باید راه میرفتم اما نمیتونستم تکون بخورم
با اینکه دوبار دیگه ه من سزارین شده بودم اما این خیلی خیلی درد ناک بود
هر قدم که بر می‌داشتم انگار نفسم بالا نمیاد
رفتم لباس هام را عوض کردم پاهام را شستم و شروع کردم راه رفتن خیلی سخته واقعا سخته اون لحظه آدم میگه دیگه بچه بسه و...
بعد 24 ساعت از زایمان دکتر مرخصم کرد و اومدم خونه شکمم هنوز باد داشت و خوب کار نکرده بود
مجبور شدم بعد سه روز قرص خوردم و یهو خالی شدم
من که اصلا رو توالت فرهنگی ننشستم تا سه روز رو فرنگی بودم بعدش ایرانی




در کل سزارین این دفعه ام خیلی خیلی سخت بود
مامان نوزاد محمد مامان نوزاد محمد ۱ ماهگی
زایمان سزارین پارت ۳
خوب بلاخره بستری شدم با کلی استرس یخورده نوار اینا سوند بهم وصل کردن از دفعه های قبل درد این خیلی زیاد بود تحمل کردم بلاخره یه ساعت طول کشید تا دکتورم اومد رفتم اتاق عمل از چیزی که بدم میومد ومیترسیدم همون آمپول که به کمر میزنن بود خیلی دردم داره بعدا یه ساعت طول کشید تا بچه رو دربیارن اینبار نمیدونم چرا طول کشید گفتن سخت ترین سزارین رو داشتی گفت از خاطر همین بوده بچه که اومد گذاشتن رو دلم وبهم گفتن بزار مامانی رو ببینه خوب بچه رو بردن بعدا با من بودن هی نفسم بند میومد هی فشارم بالا می‌رفت قلبم تند تند میشد با کلی وقت از ساعت ۲ رفتم اتاق عمل ساعت شیش و سی بود اومدم گفتن خیلی چسبندگی داری خوی وقت بخیه هامو دوختن آوردن بخش بهم گفتن کجا سونو میرفتی خیلی چسبندگی داشتی که اصلا نمیشد کارش کرد ولی دکتورم همه چی رو اوکی کرد دوباره رحمم رو به حالت قبلی برگردوند وگفت سخت ترین سزارین که داشتم از شما بود گفت خیلی سخت بود گفت خوب از اینا که تموم شدم اتاق آوردن منو چون جراحیم خیلی زیاد بود وسخت بود خیلی درد کشیدم یعنی چه بگم تا الانم اصلا خوب نشدم همش کمرم وبخیه هام درد میکنه اینبارم از کمر بی حسم کردن ولی خداییش خیلی درد دارم الانم به بچه های قبلیم نداشتم چون اینبار چسبندگی داشتم علتش هم همینه ولی فعلا قابل تحمله از روز های اول کرده بهترم فعلا هم ۸ روز میشه زایمان کردم گفتن ۱۰ روزت شد برو بخیه هاتو بیگیر
مامان جوجه رنگی🐣🐦 مامان جوجه رنگی🐣🐦 ۱ ماهگی
زایمان طبیعی پارت ۸
۴۰ هفته ۵ روز زایمان کردم
بچم ۳۵۰۰ وزنش بود
ناخن هاشم بلند بود چون تا آخرین هفته مونده بود
یه شب بیمارستان خوابیدم بعدش مرخص شدیم
الان که به زایمانم فکر میکنم میبینم با اون همه دردی که کشیدم ارزشش رو داشت که زایمان طبیعی رو تجربه کردم حتی اگه یه زمانی زایمان بعدیم سزارین باشه بازم پشیمون نیستم که زایمان طبیعی رو تجربه کردم وقتی بچمو دیدم بدن داغشو حس کردم خیلی خوب بود یه حسیه نمیشه توصیف کرد 🥹
درد طبیعی همون لحظه که بچه بیاد درد تموم میشه ولی سزارین بهوش که میای شکمت ۷ لایه پاره شده ولی بازم هر دو تا زایمان بخیه ها درد دارن
تخت کناریم سزارین کرده بود سه تا سرم بهش وصل بود که یکیش پمپ درد بود هر چند ساعتم هی میومدن براش شیاف مسکن میزدن
منم درد داشتم ولی فقط روز اول شیاف میذاشتم بعدش دردم آنچنانی نبود فقط بخیه هام حس میکردم که سفت بودن که خودشون یکی یکی افتادن
خداروشکر میکنم که زایمانم یه خاطره خوب شد برام
زایمان چه سزارین باشه چه طبیعی هر دوتاش درد و عوارض داره و دست خودمونه کدوم راه رو بریم
و البته بدن با بدن هم فرق می‌کنه بعضیا فقط یه نوع زایمان براشون راحته
مامان حانیه و علی مامان حانیه و علی روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی

سلام مامانا. من ۶/۵/۴زایمان کردم.
۳۹هفته و ۶روز و چون دردای خودم شروع نشد روز قبلش دکتر معاینه تحریکی کرد. یکم درد داشتم ولی هر چی به شب نزدیک میشد دردا کم میشد.
دیگه صبح ساعت نه و نیم بستری شدم و با آمپول فشار دردا شروع شد.
من زایمان دوم بود اولی هفت ساعت درد کشیدم تا بدنیا اومد ولی سر پسرم نه و نیم که سرم رو وصل کردن یواش یواش دردا شروع شد. ولی تقریبا همون ساعت اول کیسه آبم پاره شد. روند دردا خیلی خوب بود و چندتا آمپول زدن که متفاوت از زایمان اولم بود. خلاثه در کمال تعجب نزدیک دوازده دیدم احساس دفع دارم و ماما گفت که بچه داره میاد و دکترم رو صدا کرد.

برام جالب بود چون دردا نسبت به زایمان اولم بهتر بود و تا لحظه زایمان تایم بدون درد هم داشتم ولی زایمان اولم دیگه اون آخرا همش درد بود.
خلاصه روند دردا ها خوب و قابل تحمل بود و سعی کردم ورزش هم انجام بدم. ولی خوب چون سر بچه یکم بزرگ بود اون لحظه تولد خیلی سختم شد و خدا روشکر بچه سالم بدنیا اومد.
ان شاالله همگی به سلامتی زایمان کنید.
مامان پندار مامان پندار ۴ ماهگی
پارت دوم تجربه زایمانم 🌼😍
خلاصه بدون برنامه ریزی و اینکه اصلا از بیمارستان خبری داشته باشم رفتیم بیمارستان سعدیی اصفهان 😍 فوق العادههه بودن پرستار ها بیمارستان همه چی عالییی حتی شیاف هم خود پرستار میزاشت برامون
تا رسیدم دیگه دکتر رو دیدم گفتم به دادم برس فرشته نجاتم😍
خلاصه سریع بلافاصله معاینه شدم گفت ۳ فینگری گفتم‌ میرم سزارین و خلاصه سریع لباس گان پوشیدم رفتیم اتاق عمل
من چون ناهار خورده بودم اسپاینال شدم که راضی نبودم و آلان سر درد های افتضاحی دارم با اینکه چایی و نسکافه هم خوردم
خلاصه تا رفتم اتاق عمل حدود نیم ساعت بعد پسرمو گزاشتن بغلم😍😍
تو اسپاینال درد نداری بی‌حسی اما کاملا متوجه همه چی میشی .
بعدش که رفتم ریکاوری درد نداشتم و هرچی بی‌حسی میرفت یکم دردا متوجه میشدم اما مسکن زدن برام و قابل تحمل بود
رفتیم بخش هر به ۶ ساعت دوتا دوتا شیاف دادن و ی دونه سرم که درد ها کنترل شد و عالی بود . سون ام بعد عمل برام گزاشتن و اصلا درد متوجه نشدم فقط ادرار اول میسوخت ‌یکمی
مامان آقاعلی مامان آقاعلی ۳ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی 5
صدای گریه بچم رو که شنیدم خیالم از بابتش راحت شد انقدر ماما و پرستار دور تختش جمع شده بودن من اصن نشد ببینمش ، اون روز من تنها کسی بودم که داشتم طبیعی زایمان میکردم همه لحظه به دنیا اومدن بچه توی اتاقم بودن 😂 ساعت 4عصر بود که پسر نازم به دنیا اومد دیگه زودی بعدش بیهوش شدمو تا یک ساعت و نیم بعدش به هوش اومدم به شوهر و مادرم که دم در بودن گفته بودن بیان پیشم
مامای شیفت هم دوبار اومد شکمم رو فشار دادن درد خیلی زیادی داشت یعنی من دیگه ذره ای جان و تحمل درد کشیدن رو نداشتم
ولی الحمدلله به خیر گذشت با اینکه سختی داره ولی وقتی به چشمای پسرم نگاه میکنم بغلش میگیرم تمام اون سختی ها برام شیرین میشه
دیگه یکم که گذشت و ی یک ساعتی هم خوابیدم ، درواقع خمار بودم فکر کنم از عوارض داروها بود 😴 پاشدم مامانم یکم غذا بهم داد و پرستار اومد کمکم کرد بلند بشم که هم راه برم هم خون و لخته ای اگه هست به واسطه ایستادن خارج بشه کمکم کردن برم سرویس تا بدنمو بشورم و لباس بخش رو بپوشم با درد بخیه حرکت برام خیلی سخت بود اینکه جابه جا بشم و یا بشینم دیگه کم کم آماده شدم ساعت 8 شب بود با ویلچر بچمو گذاشتن بغلمو بردنمون به سمت بخش