سوال های مرتبط

مامان شاهانمون مامان شاهانمون ۱۲ ماهگی
سلام ازمنه خسته یجوری دلم گرفته و خسته ام ک حد نداره
دیشب از استرس دکتر بردن شاهان نخوابیدم تا ۴ صب
۴ خابیدم ۶ پاشدم اماده شدیم راه افتادیم سمت تهران..
رسیدیم فارابی قبول نکردن گفتن باید نوبت از سایت میگرفتین🥲
بعد گفتیم از راه دور اومدیم گفتن پس برید فردا۶ صب بیایید
خلاصه.. ما اواره خیابون های تهران شدیم تو اوج گرما...
شاهان داشت هلاک میشد..
دوست شوهرم از چن روز قبل برای شام دعوت کرده بود ولی خب تازه ساعت ۱۰ و نیم بود چجوری انموقع میرفتیم میگفتیم اومدیم شام..
رفتیم لبافی نژاد تو‌گرما دو ساعت طول کشید تا با نشان بریم
رسیدیم اونجام گفتن نوبت دهی تموم شده..
باز اواره تر شدیم ساعت یک ظهر بود تهرانم کسی رو نداریم ک..💔
نشستیم دم در لبافی نژاد گرسنگی تشنگی از همه بدتررررگرما کلافه ام کرده بود.. تصمیم گرفتیم پسرمو ببریم مطب متخصص مجرای اشکی..
از گوگل ی دکتر رو پیدا کردیم سمت سهروردی... بازم دو ساعت تو راه بودیم بماند ک یکبارم گم شدیم.. رفتیم رسیدیم ماساژ داد چشمشو گفت نه کاره ماساژ نیس باید میل بخوره صبح ساعت ۷ بیارید کلینیک دیدگان نوین میل بزنم لوله بزارم..
بعد اون نامه رو گرفتیم از سهروردی تا خونه ی دوست همسرم هم باز دو ساعتی طول کشید توی ترافیک های تونل نیایش گریه ام گرفته بود از صب بچم چیزی جز چن لیوان اب و شیر چیزی نخورده بود.. کلافه بود
فکر کنید ۶