سلام خانوما من اومدم از تجربه زایمان طبیعیم بگم براتون .از اونجایی میگم که رفتم مطب برای معاینه گفت ۲ سانتو نیم شدی درد به خصوصی نداشتم فقط شبا موقع خواب تا صبح ازیت بودم و درد زیر شکم داشتم همین.اومدم خونه طبق معمول بعد از شام با مامانمو بابام رفتیم پیاده روی یک ساعته بعد اومدم زیر دوش آب داغ اسکات زدم کلی .از مطب ک اومده بودم کلیم ورزش کردم و حرکت‌های دیگ زدم .خلاصه ساعت ۹ شب بود با درد شدید ک فاصلش هر ده دیقه بیست دیقه بود رفتم بیمارستان .معاینم کرد گفت اووو خیلی راه داری هنوز گفتم یعنی چی چقدر بازم نیش خند زد گفت هیچ 😑گفتم وا امروز دکترم معاینم کرد گفت ۲و نیم بازم ک .یه ماما دیگ اومد گفت بزار معاینش کنم ک گفت ۲ سانته .زنگ زد به دکترم خبر داد اونم گفت بستریش نکن فعلا زوده .هیچی رفتم خونه دیگ ساعت ۱۱ رسیدم خونه دردام بدتر شده بود مامانم ک برا شام صدام کرد رفتم برم سر سفره دیدم از درد نمیتونم راه برم .تحمل کردم ساعت شد ۲ شب همه خواب جز مامانم که استرس منو داشت متوجه شدم دردام دقیق پنج دیقه به پنج دیقس به مدت ۴۰ تا ۶۰ ثانیه دردی ک تحملش خیلی سخت بودو فقط نفس عمیق میکشیدمو با دهن فوت میکردم بیرون خلاصه ساعت شد ۳ شب ک بابامو بیدار کردیمو رفتیم بیمارستان از نو معاینم کردن ک گفت ۴ سانته .و بستریم کردن .تا ۵ سانتو خودم رفتم تو سرمم آمپول فشار زدن
هی دستشوییم میگرفت مجبور بودم بلند شم برم دستشویی

تصویر
۸ پاسخ

عزیزم حسابی با خواندن تاپیک هات منو ترسوندی استرسم بیشتر شده واایییی ینی منم قراره اینجوری بهم بشه😭😭

وای هزار ماشاالله عین برگ گل لطیف و ظریف خدایا😍😘

عزیزم قدمش خیر باشه براتون
خداروشکرکه بسلامت زایمان کردیی

پس شوهرت چرا نبوده

عزیزم قبلش ترشح مخاطی ژله ای چسبناک ک زیادم باشه دفع نکرده بودی؟

خداااااااا😍😍😍برا منم دعا کن عزیزم خیلی استرس بچه اولمو دارم خیلی حساس شده نسبت ب تو دلیم حال روحیمم خوب نیس دعا کن بعد زایمانم از نظر روحی اذیت نشم بارداری خیلی سختی کشیدم

عزیزم

صبر کن من نون بیارم و سس و اینو بخورم

سوال های مرتبط

مامان سلین 🩵♥️یاسین مامان سلین 🩵♥️یاسین ۵ ماهگی
سلام مامانا چطورین
بعد چند روز اومدم تجربه زایمان تعریف کنم براتون
من از 36 هفته ورزش شروع کردم پیاده روی .پله بالا پایین کردن. زیر دوش اسکات زدن . حالت گربه گاو .ووووو۳۷ هفته هم تصمیم گرفتم برم بیمارستان دولتی و ماما همراه گرفتم برای خودم
دیگه هرروز ورزش میکردم زیر دوش اسکات میزدم تا 3۸ هفته رفتم معاینه ۱ سانت باز بودم گفت یه هفته وقت داری ۱ روز کامل احساس فشار داشتم ولی درد نداشتم فرداش درد داشتم رفتم گفت ۱ سانتی هنوز دردات بیشتر شد بیا اومدم خونه تا اومدم بخوابم دردم گرفت گفتم اینم بازم کاذب ولش کن رفته رفته دردام بیشتر شد درد داشتم نفس عمیق می‌کشیدم از دهن میدادم بیرون طوری که شکم تکون بخوره دردام تموم میشد اون دو دقیقه رو ورزش میکردم پله چهار دسته پا زیر دوش رفتم اسکات زدم. اسکات یعنی حالت نشسته روی صندلی ولی صندلی در کار نیست
از ساعت ۴ تا ۸ درد کشیدم طوری که می‌گرفت ول میکرد
وقتی درد داشتم نفس عمیق شکمی ولی تموم میشد ورزش میکردم
دیگه زنگ زدم ماما همراه گفت بیا بیمارستان این دیگه درد زایمان
تا رسیدن بیمارستان ساعت ۸ نیم بود
ادامه ...
مامان mami👣❤️ مامان mami👣❤️ ۱ ماهگی
خب تجربه زایمان طبیعی#پارت یک
من از ۳۵ هفته شروع کردم پیاده روی کردن و حموم آب داغ حرکات اسکات و اینم بگم تو کل بارداریم خیلی فعال بودم خیلیییی ها😅 خلاصه هر روز یه ساعت پیاده روی میکردن بعدش حموم میکردم و حرکات اسکات میزدم تا رسیدم به ۳۹ هفته ۳ روز بی صبرانه منتظر دخملم بودم وقتی ۳۹ هفتم بود رفتم زایشگاه ک معاینه شم گفتن یک سانتم برشتم خونه شروع کردم به پیاده روی یو ورزش هر کاری بگی کردم ولی بازم دردام شروع نشد 🤕۳۹ هفته ۲ روزم شد شب وقتی دراز کشیده بودم کمرم درد گرفت مث درد پریودی ولی جدی نگرفتم گفتم حتما باز درد کاذبه... صبح وقتی بیدار شدم باز همون درد بود ولی شدید تر و همراه با درد شکمی زنگ زدم مامانم گفتم مامان من درد دارم واسش توضیح دادم دردام چطوری گفت درد زایمانه !.تا این حرف مامانمو شنیدم از خوشحالی همین جوری تو خونه پیاده روی میکردم اونم تند تند به شوهرمم گقتم برو برام زعفران بخر امشب میرم زایشگاه اونم بنده خدا رفت خرید 😅خوردم خلاصه همسرم رفت دنبال مادرم ک بریم زایشگاه خلاصه رفتیم زایشگاه گفتن چیشده گفتم یکم درد دارم گفت چند هفتته گفتپ ۳۹ هفته ۳ روز گفت سنو انتیتو بده دادم گفت ن تو ۳۸ هفته ۶ روزی🤐منو میگی دوست داشتم جیغ بزنم گفت حالا برو دراز بکش ببینم چند سانتی رفتم دراز کشید گفتم خوبه دو سانتی 😍منو میگی شاد شاد بودم ... گفت برو یه ساعت پیاده روی کن تو بیمارستان و بیا باز معاینت کنم رفتم بیرون یه ساعت پیاده روی کردم برگشتم گفت ۳ سانت شدی برو ۱۲ بیا (۱۲شب چون من از ساعت ۹ اونجا بودم)خلاصه منم گرفتم‌پیاده روی کردم تا ۱۲ دیگ جونی برام نمونده بود رفتم داخل گفتم‌تورو خدا دیگ منو بیرون نفرست
مامان سوین و آتیلا مامان سوین و آتیلا ۳ ماهگی
سلام از زایمانم تعریف کنم براتون.
دیروز صبح ۳۹ هفته و یک روزم بود رفتم دکتر معاینه کرد گفت یه سانت هست معاینه تحریکی کردم دو سانت شدی بعد اومدم خونه درد کمر منو کشت دیگه بعد دیدم کم کم داره سراغم درد میاد گفتم حتما مثل اون یکی روزام هست بعد با درد زیاد رفتم دستشویی دیدم خون ازم داره جاری میشه زودی زنگ زدم دکترم گفت زود بیا مطب رفتم نگاه کرد گفت دوسانتی اما بدجور درد داشتم گفت یه ساعت راه برو بیا بازم معاینه کنم ببینم چطور شدی من تا شروع به پیاده رویی کردم دردام خیلی بیشتر شد زده به مستقیم کمرو رحمم بعد رفتم پیش دکتر گفت دردات زیاده معاینه نمیکنم پاشو بریم بیمارستان به بیمارستان که رسیدم گفتن ۴ سانت باز شدی بعد اومدم منو فرستادن بخش زایمان اینم بگم هرکی بگه طبیعی راحته من دو تجربه داشتم واقعا خیلی سخته از درد داشتم میمردم هی دکترم امپول ضد درد میزد اما فایده نداشت توپ داد روش داشتم می‌پریدم بعد از چند ساعت ساعت های آخر به پاهام یه فشاری اومد فک کردم فلج شدم یا خدا زایمان چقدر سخته بعد داد زدم بچه داره میاد دیدم
مامان شاهان🩵 مامان شاهان🩵 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان🥹❤️🫴
خب رسیدیم به تجربه زایمان من🥹❤️🥲

من وقت عمل سزارین داشتم برای ۲۰ ام شهریور...که میشدم ۳۹ هفته تمام

از یه هفته بود هر روز ماه دردام شروع میشد درد پریودی میگرفت و ول میکرد...
تا اینکه دوشنبه ۱۷ شهریور درد پریودی از صبح گرفتم و دیدم هی ادامه داره و داره بیشتر میشه...به دکترم خبر دادم گفت بیا بیمارستان
منم ازون جایی ک راهم تا بیمارستان مادران ۲ ساعت اینا میشد ب دکترم گفتم میرم بیمارستان همینجا اگ دردام کاذب نبود بعد میام اونجا...
دکترمم گفت باشه..رفتم بیمارستان نزدیک خونه خودمون ک ان اس تی بدم و گفتن باید معاینه لگنی ام بشی ک دکترمو خبر کردمو گفت اشکال نداره...
دیگ معاینه لگنی شدمو گفت دهانه رحمت 2 سانت باز شده و ان اس تی ام دادم انقباض نشون میداد...ولی ضربان قلبش اوکی بود...
دیگ اومدم خونه ساک بیمارستانمو برداشتمو رفتم بیمارستان مادران اونجا ام با اینکه نامه و همه چی داشتم بازم معاینم کردن و گفت ۲ سانت و نیم شدی..دیگ خیلییی سریع آمادم کردن برای اتاق عمل و دکترمم ک اومده بود در عرض نیم ساعت منو بردن اتاق عمل..همه چی خیلی خوب بود همینطور ک حین عمل بودم دکترم گفت بچه پی پی کرده تو شکمت اونم کلیییی...ولی بخیر گذشته و نخورده خداروشکر....دیگ ۲ ساعت تو بخش نوزادان بود و منو آوردن تو بخش فقط مثل بید میلرزیدم همین..منتظر بچم بودم من دیده بودمش و تماس پوست به پوست داده بودن اما شوهرم و مامانم هنوز ندیده بودنش.
مامان نفس مامان نفس روزهای ابتدایی تولد
تجربه من از زایمان طبیعی✅️
میخوام خلاصش کنم من از هفته ۳۵ پیاده روی رو شروع کردم روزی یک ساعت از هفته ۳۷ روزش هم شروع کردم از هفته ۳۸ بارداری هرروز روی سه بار دمنوش گل گاوزبون اویش و تخم شوید روزی سه بار پیاده روی تند ۲۰ دیقه و ورزش های بارداری ۳۸ هفته ۱ سانت بودم اینجوری ادامه دادم ۳۹ هفته بودم صبح پاشیدم ۴۰ دقیقه پیاده روی خیلی تند کردم بعدش رفتم خونه یکم خوابیدم با درد پاشدم نمیدونستم درد زایمانه تا شب همین جوری دردام داشت شدید میشد رفتم زایشگاه معاینه کرد گفت ۲ سانتو نیمی برو خونه دیگع تا صبح درد کشیدم صبح باز همون بودم دیگع امدم صبح ۲ ساعت رفتم زیر دوش اب گرم ورزش کردم اسکات ۵۰ تا رفتم سجده رفتم دردم اروم میشد ووقتی زیر اب گرم بودم دیگع دردام یکم شدید شد رفتم زایشگاه دوبارع معاینه کرد ۶ سانت بودم دیگه تا کار های بستری درست شد شدم هفت هشت سانت دیگه رفتم روی تخت امپول فشارم بهم نزدن واقعن درد های ک میامد سراقم قابل کنترل بود. هر یک دیقه میگرفت به مدت ۳۰ ثاینه اون ۳۰ سانیع رو باید تحمل کنی جیغ نزنی مشکل من فقط اینجا بود ک بلد نبودم زور بزنم دیگه خانومه گفت زور یه سره بزن منم چنتا زور زدم سرش امد بیرون دیگه همه دردم هام رفت راحت شدم اما بخیه زیاد خورم موقه بخیه زدن خیلی دردم امد دیگه خلاصه زایمان طبیعی خیلی خیلی بهتراز سزارین هست
مامان هانا خانم مامان هانا خانم ۵ ماهگی
تجربه زایمان ۱
هفته ۳۸ و ۵ روز رفتم برای معاینه دکتر گفت اصلا سر بچه تو لگن نیومده و هنوز بالاس منم با کلی استرس ورزش و پیاده روی رو زیاد تر کردم
دو شب بعدش یه شیاف گل مغربی گذاشتم خوابیدم نصف شب یه سر رفتم دستشویی اومدم دیدم یکم دلم درد می‌کنه، ساعت شیش صبح دوباره پاشدم برم دستشویی دیدم یکم شلوارم خیس شد تو دسوییی همینجور آب ازم اومد پایین و لکه خون اومد
رفتم حموم آماده شدم رفتم سمت بیمارستان
منو بستری کردن دکتر ساعت هشت اومد بالا سرم معاینه کرد گفت یک سانت بازی ولی انقباضات خیلی خوب داره پیش می‌ره همینجور فعلا ادامه می‌دیم
گذشت تا ساعت ۱۲ دیدم دل دردام داره بیشتر میشه ولی قابل تحمل بود دکتر گفت یکم دیگ میام معاینه کنم ببینم چقدر باز شدی یک ساعت گذشت دیدم خبری از دکتر نشد، ماما اومد معاینه کنه گفتن دکتر گفته خودم میام گفت مادر دکتر فوت شده ول کرد رفت ، اونجا بود که استرس به دردممم اضافه شد ، ساعت دو بود ک باز معاینه کردن گفت ۴ سانت باز شدی نگران نباش دکتر انکال میاد بالا سرت
منم دردام داشت بیشتر و بیشتر میشد
زنک به دکتر انکال زدن گفت براش آمپول فشار بزنید که زودتر انجام بشه
از یه جایی به بعد دیگ نفهمیدم کجام و چیکار میکنم فقط خواهش و التماس که مسکن بزنید من آروم بشم
ماما معاینه کرد گفت هشت سانت باز شدی خیلی خوبه یکم دیگ تحمل کنی بچه به دنیا میاد
زنک به دکتر زدن دکتر گفت باید بیام معاینه کنم
اومد معاینه کرد گفت موقعیت حنین بده باید فوری ببرین اتاق عمل اورژانسی سزارین بشه
اونجا بود که کلی گریه کردم و گفتم من این همه درد کشیدم که الان سزارین بشم
اینقدر جیغ زدم که نفهمیدم چ جوری تا اتاق عمل منو بردن
آمپول بی حسی رو زدن به کمرم دیک اونجا بود که هیچ دردی نفهمیدم
مامان آتلیه انلاین مامان آتلیه انلاین ۳ ماهگی
تجربه من از زایمان طبیعی😄
13 ام رفتم بهداشت و گفتم 40 هفته میشم امروز فردا تاریخ زایمانمه گفت میخوای برو زایشگاه رفتم اونجا معاینه کردن گفتن 3 سانتی بستری شدم ساعت 3 رفتم بخش زایمان با آمپول فشار دردام کم کم شروع شد معاینه کردن ک ی سانت بودم بخش ماما اشتباه کرده بودن تا ساعت 8 هیچ پیشرفتی نکردم همون ی سانت بود برام سوند گذاشتن ک دردام شدید شد ن خوابیدم فقط هی کمرمو فشار میدادم و گریه میکردم نفس های عمیق می‌کشیدم ساعت 7 صبح برداشتن معاینه کردن گفت 3.4 سانتی بعد برای اسپاینال گفتم گفتن الان ماما شیفت میاد معاینه میکنه اگ اوکی بودی برات میزنه ساعت نزدیکای 8 تقریباً اومد معاینه کرد 5 سانت بودم ک کیسه آبمو پاره کرد دیگ دردم غیر قابل تحمل بود همش حس فشار و کمر درد داشتم فقط محکم جیغ میزدم نمی‌تونستم تکون بخورم تا ول بده دردم متخصص اومد آمپول زد دیگ بی حس شدم دراز کشیدم برای ان اس تی و نیم ساعتی خواب رفتم یهو حس کردم مدفوع دارم ب خانمه گفتم نمیشه برم دستشویی گفت بزار معاینت کنم شاید سر بچست ک اره اومده بود پایین دیگ زور خودم زور زدم تا بیشتر بیاد بعد همه اومدن ن زور زدن هارو حس کردم ن موقع کشیدن ن برش و بخیه اینا هیچی نفهمیدم راحت بود اخراش ساعت 9:20 دقیقه هم پسرم به دنیا اومد با وزن 3500 🩵🤱