۱۴ پاسخ

من ک بدتراز شما بودم چنبار دکترشیراز رفتم میگفتم ازمعده ام هست ک نمیتونم چیزی بخورم مثل دیونه ها شده بودم ب خودم میزدم ک زبونم قفل میشد رفتم دکترشهر خودمو برای معده ام شرایطم بهش گفتم گفت افسردگی بعداززایمان شدی بهم دوتا قرص دادسه ماه ک دارم میخورم ارومم می‌خوام ولش کنم گفتم برم پیش راون پزشک متخصص ک کم کم کمکم کنه ولش کنم چنباری خواستم ولش کنم ولی حالم بازم بدمیشد

افسردگی داری باید دکتر بری خوب میشی گلم نگران نباش زمان میبره

عزیزم،افسردگی بعد از زایمان خیلییی شایع هست بین مامانا.خوبه ک خودت متوجه تغییر رفتارت هستی،حتما به یه روانشناس یا روانپزشک مراجعه کن
باور کن دوران صفر تا دو سال خیلی مهمه ک چجوری گذرونده بشه،و روی‌ سلامت روان خودت و بچه ات تاثیر زیادی داره.به عباوه خشتگی،کلافگی،شب بیداری،هکه ی اینها اثر دو چندان میذاره روش.بهتره از مشاور خوب کمک بگیری و از اطرافیان هک کمک بگیری و استراحت کنی

افسردگیه بعد از زایمانه عزیزم برو دکتر اون بچه گناهی نداره هم خودتم اذیت میشی حس عذاب وجدان داغونت میکنه فقط به این فک کن اون بچه بجز تو کسیو نداره تو براش همه دنیاشی

خیلی خوبه که به پذیرش این مسئله رسیدی و نصف راه درمانو خودت رفتی انقدر مادر لایقی هستی که میخوای خودتو درمان کنی
حتما برو پیش روانپزشک یا مشاور با همسرت بری بهتره

منم اینطورم سر شیر نخوردنش دادو فریاد میکنم بچه میترسه گریه میکنه ولی دست خودم نیست منم گفتم برم قرص آرامبخش بخرم ببینم چی میشه

جالبه همه مارو قضاوت میکنن و انتظار دارن ما صبر ایوب داشته باشیم هیچکس درک نمیکنه که چه فشاری روی آدم میاد
منم چندین بار اینقدر روم فشار میومد که چند بار محکم خودمو زدم تا یه جوری فشار رومو خالی کنم بعدشم میشستم گریه میکردم اونوقت شوهرم همش میگه گناه داره اینجوری نکن می‌ترسه اما هیچکس درک نمیکنه چقدر در اون لحظه رو آدم فشار روانی میاد بارها شده واسش غذا درست کردم دو قا‌ص خورده بقیشه تف میکنه و میریزه در طول روز همش به خودم چسبیده و شیر میخوره منم ادمم خسته میشم بجای اینکه هرچی جلوتر میره کمتر شیر بخوره و بیشتر غذا ولی برعکسه هرچی غذا میپزم میریزم بیرون کم میارم بخدا

راستی زمانی که اینجوری هر انرژی که داشته باشی حالت بد باشه بغض کنی گریه کنی همه اینا ترشحاتش وارد شیر میشه و باعث میشه در آینده بچت مشکل پیدا کنه مثل عصبی بشه و استرسی بشه

همه خسته میشیم استراحتتو زیاد کن. ورزش کن و به تغذیه ات برس. امید به زندگی و برنامه ریزی داشته باش.
تو حالت خوب باشه اونم حالش خوبه

منم اعصابم نمیکشه
و این باعث میشه خیلی عذاب وجدان بکشم
من نزدمش سرش یکی دوبار داد زدم ولی واقعه دست خودم نیس و بعدش میمرم از عذاب وجدان
حوصله بازی باهاش رو ندارم
کنارش دراز میکشم با گوشی مشغول میشم
ولی بعدش ب چهره معصومش نگاه میکنم میمرم از قلب درد
نمیدونم چره اینجوری شدم همس جس ناکافی بودن میکنم
همش حس مادر بیلیاقتی بودت دارم
از خودم بیزار شدم
الان حس میکنم من نتونستم مادر خوب و مهربونی باشم و جس مادرانه رو هنوز درک نکردم همش میگم ن دارم درک میکنم ولی وقتی ب عمقش نگاه میکنم
هیچ حس مادرانه ای در من نیست
دوستش دارم خیلیااااا و عشق مادر ب فرزند رو هنوز درک نکردم
ولس کاراش دلم میره
دوسش دارم ولی انگار برادر کوچیک منه😔
نمیدونم شاید واقعا منم نیاز ب متخصص اعصاب و روان نیاز دارم

برو پیش مشاور عزیزم اگر احتیاج باشه خودشون ارجاع میدن به دکتر افسردگی گرفتی نزار بیشتر بشه هر چی زودتر اقدام کنی راحتر درمان میشی

ولی من هر روز نیستم اینجوری فشار روم باشه ..تو الان یک مادری یک همسری یک خانداری و خیلی فشار روته درکت میکنم اما درک اینو اطرافیان ما ندارن هر کاری بکنی کوه جابجا کنی میگن چیکار کردی ولی حتمن برو مشاوره دکتر چون اگه بدتر بشی زندگیت آشوب میشه

عزیزم حتما باید دکتر اعصاب بری و مشاوره درمان رو هر چه زودتر شروع کن وگرنه بدتر میشی

افسرده ایی که افسردگی بعد زایمان گرفتی ...منن اینجوری میشم اما دعوا و کتک نمیزنم عزیزم حتمن برو دکتر

سوال های مرتبط