۱۶ پاسخ

من تو تصوراتم ی بارداری داشتم که میرفتم یوگا و همه کارامو انجام میدادم.حتی وقتی فهمیدم باردارم قبلش باشگاه میرفتم ب دوستم میگفتم تو برو من سه ماه اولم تموم شد میام حتما.
سه ماه اول ک کلا بالا میاوردم سه ماه دوم سرکلاژ شدم کلا استراحت مطلقم مامانم کلا پیشمه🤣🤣
دلم واسه پنج دقیقه پیاده روی لک زده.

من که اصلا نمیدونستم امکان داره رابطه محدود بشه
پله برای سرویکس بد باشه
یا نتونم کارای خونمو بکنم
یا مثلا امکان داره یهو طرف استراحتی بشه، جفت بیاد پایین و....
هیچی نمیدونستم
گهواره هم نداشتم بدونم 😂
اما آزمایشات و چکابای قبل بارداریو میدونستم رفتم و انجام دادم
بعد یهو تو یه اتفاق غیرمنتظره خودمو انداختم تو بارداری
به همین قشنگی 😍🥹😂

من همونی که تصور کردم شد
یه بارداری پر از مسافرت و عشق وحال 😂

من برعکس فکر میکردم خیلی سخت و پر دردسر باشه و دهنم سرویس سه اما خیلی خوب و راحت بود. استرس زیاد داشتم ولی گذشت. و سختی خاصی نکشیدم خدا کنه جوجه راحت هم بیاد بیرون.

اینقد همه جام درد گرفته قبلشو یادم نمیاد ولی قطعا این نبود 🙃🫠

بد نبود به نظرم فک میکردم سخت تر باشه
هرچند ک بارداری خیلی راحتی هم نداشتم ولی بازم شکر به نظرم بعضیا خیلی سخت تر میگذرونن

خیلی فرق داشت با تصوراتم با اینکه با کلی عشق باردار شدم و دلنشین خیلی میخواست

اتفاقا من ازاونجایی ک همیشه تو زندگی بدترین و عجیب ترین چیزارو تجربه میکنم میدونستم بارداری هم همینه و واقعا هم بارداری پر چالشی داشتم
تا چهار ماه اول ک ویار شدید و خون بالا میاوردم و بیمارستان بودم یه ماه حالم بهتر شد دوباره حالم بد شد بیمارستان بستری شدم اخرم نفهمیدم علتش چی بود
بعدشم ک دردای عجیب و انقباض کاذب و الانم مراقبم ایشالا تا ۳۷هفته سالم و کامل بگذرونم 😂😂
ولی همه اینارو به ذوق دیدنش تحمل میکنم ایشالا سالم و سلامت دنیا بیاد 😍

من همیشه زیاد به خودم میرسیدم باشگاه میرفتم هیکلم رو فرم بود همه چیییی عالی بود فک میکردم باردار بشم یه مامان داف و قشنگ میشم از ماه اول اینقدرررر حالت تهوع داشتم حتی اب نمیتونستم بخورم دکتر گفت مسموئیت بارداری تو یک ماه و نیم ۱۱ کیلو کم کردم شدم پوست و استخون همه لباسا تو تنم زشت بود صورتم لاغر شده بود دیگه قشنگ‌ نبود ریزش مو شدید گرفتم ابرو مژه و موهام همه داشت میریخت از شدت تهوع نمیتونستم از جام بلند شم دوماه بودم دکتر گفت جفتت پایینه استراحت مطلق تو خونه مونده بودم همه چیم بهم ریخته بود هر روز افسرده تر میشدم شدم ۳ ماهه گفت طول سرویکست شده ۲۳ باید سرکلاژ کنی و بعدش استراحت مطلق چند ماه فقط برای دکتر رفتن و سونو از خونه اومدم بیرون تازه دوباره جون گرفتم اعتماد به نفس پیدا کردم لباس های قشنگ میتونم بپوشم از اول بارداری با همسرم رابطه نداشتیم مث خواهر و برادر تو خونه ایم همه کارام و مامانم و همسرم میکنن دلم میخواد خودم کارام و انجام بدم برا همسرم غذاهای مختلف درست کنم ۹ ماهه عین ادم نتونستم برم حمام کنم فقط یه دوش گرفتن سرپایی خلاصه از اون مامان شاد و شنگول و قرتی تبدیل شدم به یه کارتن خواب 😂

عزیزم🥹 من فکر میکردم سخت باشه و حتی فکر میکردم ک خیلی دیر قراره باردار شم ولی خداروشکر خوب بود
درسته دیگه دارم سنگین میشم و اذیت ولی میدونم ک بچه داری ازینم سخت تره😁

منم تصوراتم از بارداری زمین تا آسمون فرق می‌کرد و فکر نمیکردم اینقدر سخت باشه.
بازم خدا رو شکر....

من بارداری اولم به قدری راحت بود که تصورشو نمیکردم الان دومی رو باردارم اگه بگم چه بلاهایی سرم اومده به حالم گریه میکنید.اصلا تمام تصوراتمو زد نابود کرد😂

دقیقا منم همین فکر و میکردم، یا مثلا میگفتم من از اینا نیستم تا چندماه تهوع داشته باشم یا خیلی درد بکشم، اما واقعا با تصورم هزار دنیا تفاوت داشت انقد که پشیمون شدم از باردار شدن😐

من که استراحت مطلق شدم موندم خونه درازکش افتضاح

من ک‌‌تو‌عمرم خانم باردار مثله خودم ندیدم ک اگر میدیدم‌غلط میکردم ک‌باردار شم

اگر تو سونوها مشکلی نباشه بنظرم دوران خیلی شیرینیه و راحته

سوال های مرتبط

مامان قندعسل مامان قندعسل ۵ ماهگی
دو سه روزه نمیدونم چرا باز حس دل گرفتگی و اینا اومده سراغم
همش دوست دارم زودتر برسم ب روز زایمانم🥲
به حساب سزارین فقط ۴۸ روز دیگ مونده ب زایمانم
شاید حتی زودتر🥹
دارم فکر میکنم ماه دیگ این موقع همه کارامو کردم
لباساشو کامل خریدمو
توو این فکر این خواهم بود ک
هر لحظه ممکنه جوجم به دنیا بیاد🥹🤍
دیشب ب همسرم میگم ۴۸ روز مونده ب اومدن نورا شایدم حتی زودترررر
شوک شده بود باور نمیکرد یکم رفت توو فکر😂گفتم چیه انتظار نداشتی گفت نه بخدا فکر کنم فکر میکرد ۷ ماهمه هنوز دو سه ماهی فرصت داره برای بیخوابی ها😂😂
داشتم فکر میکردم چقدر فرق هست بین زن و مرد
اینکه من دارم روز شماری میکنم ولی آقا شاید براش سخت گذشته باشه بالاخره روزای باردای با قبل بارداری خیلی فرق کرده زندگیمون یه جور دیگ شده
ولی انتظار این همه نزدیک شدن ب روز زایمانو نداشت
یه زن چقدر با گوشت و استخوونش هر ثانیه منتظره و اذیت شده ولی همشو ب جون خریده فقط برای سلامتی بچش🥲☘️🦋✨🫀
مامان ❤️ آراد جانم ❤️ مامان ❤️ آراد جانم ❤️ هفته سی‌وهشتم بارداری
بحث طبیعی و سزارین بود تاپیک قبلی. یاد زایمان اولم افتادم. شما که منو از نزدیک نمیشناسین . ولی اونایی که میشناسن من معروفم به لوس بودن . ینی کسی تو جهان رو پیدا نمیکنی به اندازه من لوس باشه دستم زخم بشه غش میکنم 🤣 خدا نکنه یه جام درد بیاد خودمو میکشم فقط. حالا اون وقتا که ۲۱ سالمم بود سفت و سخت واستادم الا بلا طبیعی . همش فک میکردم دردش مثل پریودیه. چون زایمان اول ادم تصوری نداره ک . همش فک میکردم تو رایمانم قراره خاب و بیدار باشم . اصلا ذره ای استرس نداشتم تا ۴۰ هفته رفتم رفتم بیمارستان . اونجا یه کم ترس افتاد به جونم . ولی دقیقا مثل تصورم زایمانم تو خاب و بیداری بود . انکار تو اسمونام یه همچین چیزی . بعد اینجا همش میگن زور زدن سخته و اینا من همش فک میکنم میگم خدایا من اصلا زوری نزدم یه لحظه چشام و باز کردم دیدم بچه تو دسته دکتره🤣 نمیدونم چیشد که زایمانم انقدر راحت بود . واقعا راحت بود . نمیکم درد نداشت ولی اینحا میبینم کلی بخیه خوردن یا چندین ساعت درد کشیدن اصلا اینجور نبودم . وقتی ام بچه اومد . وای نگم براتون یه حس سبکی داشتمبلند شدم هی راه میرفتم کیف میکردم دیگ شکم نداشتم لگنم درد نمیکرد سنگین نبودم راحت میرفتم دستشویی انکار از ففس ازاد شدم .🥺اینم بگم زایمانم با اپیدورال بود .(بدون هیچ عوارضی حتی ذره ای)