سوال های مرتبط

مامان محمدحسین مامان محمدحسین ۳ سالگی
دیگه خلاصه اینکه اون روزهای سخت و تلخ هم گذشت و خداروشکر بااون جیغ و گریه و عزاداری ها خدا خودش بچمو برام حفظ کرد من ۳۴ هفته بودم که یه روز بچه تکون نخورد از صبح .هرچی می‌خوردم تکون نمی‌خورد آخرش گفتم شاید گرسنمه شوهرم از بیرون غذا گرفت خوردم بازم تکون نخورد همون روزم قرار بود اسباب بازی های سیسمونی فقط مونده بود بریم بگیریم با بابام پیش دوستش .دیگه من رفتم زایشگاه دستگاه اینا گذاشتن و زنگ زدن دکتر گفتن حرکات بچه خوبه و اینا دکترم گفت سونو آب دور بچه بنویسین من رفتم سونو گفتن آب دور بچه ۳ سانته و توخشکی فک کنین آب دور بچه نرمالش ۱۶. ایناس ولی مال من ۳ سانت بود .همینطوری اشک میریختم به شوهرم گفتم باید اول بریم اسباب بازی های بچه مو بخرم بعد بریم بیمارستان دیگه هر طور بود رفتیم اسباب بازی هاشو انتخاب کردیم و اینا رفتم بیمارستان . بیمارستان گفت باید بستری بشی دیگه شوهرم رفت مادرشوهرم آورد مامانم ایناعم اومدن و من بستری شدم توی کرونا و توی ماه مهر و مشهد خیلی سرد بود