۴ پاسخ

چرا اینجوری درست کردی
دلم ریخت گفتم خدایی نکرده چرا بچه اینجوریه

ماشالله عزیزم خدابرات حفظش کنه

هزار ماشاالله 🧿

وایی بالاخره زایمان کردی مبارک باااشه عزیزدلممم

سوال های مرتبط

مامان هانا خانوم🩷 مامان هانا خانوم🩷 روزهای ابتدایی تولد
مامان پسری😍 مامان پسری😍 روزهای ابتدایی تولد
تجربه بارداری پارت اول❤😁

من ۳۶هفته بودم ینی یه روز رفته بودم داخل ۳۶هفته شب خوابید صبح حس کردم لباس زیرم خیسه به مامانم گفتم امد دنبالم رفتیم زایشگاه گفت کیسه ابت پاره نشده دهانه رحمتم بسته ای فقط انقباض داری حدود چهار پنج ساعت بستریم کردن دیگ گفت برم خونه چون معاینم کرده بودن خیلی درد داشتم زیر دلم درد میکرد کمر درد دیگ ، ۳۷کامل بودم درد داشتم شدید چون خیلی ورزش میکردم پله دوتا دوتا میمودم بالا جارو برداشتم جارو میزدم شیاف گل مغربی گذاشتم چند روز چون گفت بسته دهانه رحمت ترسیدم باز نشه از ۳۶هفته گذاشتم ۳۷هفته شدم چون درد داشتم هی داشت شدید تر میشد انقباضمم شده بود ۵دقیقه ای یبار مامانم گفت بریم زایشگاه رفتیم ساعت یک شب گفت دهانه رحمت ۲سانت بازی ولی ما از ۴سانت بستری میکنیم دیگ برگشتیم خونه گفت ممکنه امروز صبح باشی ولی من خیلی دردام شدید تر شده بودن معاینم کرده بود دیگ چند روز گذشت مامانم یه پیج پیدا کرد تو اینستا به نام اقای صمدی تو زرند که اپیدروال میزد رایگان رفسنجان نمیذن اپیدروال چگر میخواستن بزنن فقط طرف صبح اونم باید ۶سانت باشی کرمانم بود گفت بیمارستان مهرگان ۳۵میلیون خیلی قیمتش زیاد بود قرار شد رفسنجان زایمان کنم ماما خصوصی بگیرم مامانم پگیر اپیدروال بود دیگ پیدا کرد زرند زنگ زد گفت میزنه رایگان هر موقع دردت گرفت میزنه نیاز نیس به ۶سانت برسی بعد همراه هم قبول میکرد کنارم باشه رایگان بود همچیش زنگ زدیم گفت باید حداقل یک سانت نیم باز باشی تا بستریت کنیم
ادامه پارت بعدی 😁
مامان شاهان👑❤ مامان شاهان👑❤ ۱ ماهگی
تجربه زایمان سزارین پارت دو✨😌
دهانه رحمم به سه سانت ک رسید کیسه ابمو پاره کردن آمپول اسپاینال زدن بهم دردامو خیلی کمتر حس میکردم ساعت دوازده شب بود دکترم اومد بالا سرم من نفس تنگی گرفته بودم ضربان قلبمم خیلی رفته بود بالا به ماما گفتم من نمیتونم طبیعی زایمان کنم تروخدا سزارین کنید منو گفت باید طبیعی زاینان کنی همه میگن نمیتونم ولی زایمان میکنن بهم اکسژن وصل کرد چون ضربان قلبم بالا بود نفس تنگی هم داشتم ساعت یک دکتر اومد بالا سرم گفت این که ضربان قلب جفتشون داره نویز میندازه خطرناکه باید عمل بشه ولی ماما هی میگفت من احیاش میکنم چیزی نیس داره خوب میشه ضربان قلب جفتشون اخه ضربان قلب نی نی هم اومده بود پایین نمیدونم چرا مامای بالاسرم گیر داده بود من حتما طبیعی زایمان کنم دکتر از اتاق رفت بیرون با دوتا دکتر دیکه اومد اونا هم گفتن باید عمل بشه منو اماده کردن رفتم اتاق عمل چون من اسپاینال زده بودم اصلا آمپول بی حسی ک تو اتاق عمل زدن رو متوجه نشدم ساعت دو صبح نی نی منم بدنیا اومد
مامان پرنسس🩷 مامان پرنسس🩷 روزهای ابتدایی تولد
خب خب بلاخره بعد دو روز اومدم از تجربه زایمانم بگم براتون
من جمعه ۴۰ هفته تمام میشدم اومدم بیمارستان گفتم ۴۰ هفته تمامم گفتن هم میتونی بری هرموقع دردت گرفت بیای هم میتونی بستری بشی گفتم نه میخوام بستری بشم چون هیچ درد یا علائمی نداشتم ، بهم یه برگه داد گفت اثر انگشت بزن که با رضایت خودت داری بستری میشی . بعد معاینه ام کرد گفت دو سانتی ، فرم پر کرد برام سونو ها و ازمایشامو جدا کرد گفت اینارو ببر پذیرش پرونده باز کن پک کامل زایمان بگیر و بیا .
کارای پرونده رو کردم اومدم دوباره اورژانس بهم گفت لباساتو عوض کن و برو بلوک زایمان .
لباسامو عوض کردم رفتم بلوک زایمان ساعت ۱۰ و نیم صبح بود اومدن فشارمو گرفتن معاینه ام کردن ان اس تی گرفتن . ساعت ۱۲ و ۴۰ دقیقه اوردن سرم وصل کردن بهم توش امپول تزریق کردن پرسیدم این چه سرمیه گفتن که سرم و امپول فشاره ، اولش هیچ دردی نداشتم ساعت ۲ اومدن دوزشو بیشتر کردن یکم دردم بیشتر شد . نهار اورده بودن برام چون سرم وصل بود بهم نمیتونستم بخورم گفتم میشه مامانم بیاد کمکم گفتن اره صدا کردن مامانم اومد پیشم دیگه تا لحظه اومدن بچه موند پیشم گفتن بمونه ماساژم بده.
مامان دخمل هستم🙋🏻‍♀️🎀 مامان دخمل هستم🙋🏻‍♀️🎀 ۳ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت ۱
خب من سه شنبه صبح معاینه تحریکی شدم و سه شنبه شب رفتم کوه 😁
توی تاپیکای قبلیم هست که چهارشنبه دردم گرفت از صبح و حدود ظهر رفتم بیمارستان میلاد ، تا رسیدم معاینه کرد گفت ۴ سانتی و بستریم کردن.رفتم اتاق LDR خصوصی و سرم بهم زدن. دکترم گفته بود هیچی نخورم تا سزارین بشم، منم قبول کرده بودم
برا همین هیچی امپول فشار بهم نزدن فقط دردای خودم بود
حدودا هر نیم ساعت میومدن معاینه، منم زود داشتم پیشرفت میکردم، دردام قابل تحمل بود و ماماهمراهمم رسید و شروع کرد باهام کار کردن، دکترم اومد وضعیتمو دید همه گفتن خیلی خوب داری پیشرفت میکنی و حیفه بری سز
دکترمم گفت پس چیز بخور و من شروع کردم چیز خوردن یکی دوساعت که گذشت ۶ سانت شدم و دیگه درد نتونستم تحمل کنم.بین ۶-۷ بودم که خودم خواستم اپیدورالم کردن و دردام تا یکساعت خوابید.انقباض ۹۹ داشتم ولی هیچی نمیفهمیدم، ولی یکی نبود بهم بگه الان که درد نداری چیز بخور که انرژی داشته باشی..
مامان پسری😍 مامان پسری😍 روزهای ابتدایی تولد
ادامه پارت تجربه زایمان طبیعی 😍
گفت خرما بخور فقط منم میخوردم مغزیجات میخوردم گفت بخور میخواهم بیام برات امپول فشار بزنم ساعت چهار زدن امپول فشار کم کم وارد بدنم شده یه پایه داشت تعیین میکرد چقدر داخل بدنم میره سرم من از چهار تا ساعت هفت هیچ دردی نداشتم راه میرفتم رو توپ ورزش میکردم دابسمش میگرفتم میرقصیدم مامانمم کنارم بود😩😂 اونم میگفت بزار دردا بگیرنت میگمت 😂ساعت هفت دردا گرفتنم خیلی کم بود ولی داش ریاد میشد دیگ دردم خیلی شدید شده یکم از پریودی زیاد بود گفتم مانی نمیتونم تحمل کنم گفت الا زنگ میزنم بیا برات بزنه تا امد برام بزنه ساعت شده ۸نیم زد دیگ هیچی حس نکردم دردی گفت بخواب تو بدنت پخش بشه دیگ بدنم بی حس شد بلند شدم ورزش کردم ولی حس خواب داشتم خوابم میومد مامام گفت نیم ساعت بخواب من خوابیدم یبار دیدم ینفر داره جیغ میزنم انقدر ترسیدم ینفر داش زایمان میکرد بدنم شروع کرد به لرزیدن بعد حس میکردم داره به پشتم فشار میاد گفتم اینجورم به ماما گفت بخواب معاینه کنم معاینه کرد ۶سانت بودم کیسه ابم پاره شد ساعت ۹نیم اینا بود بعد داشتم درد حس میکردم گفت الا میام برات شارژ میکنم رو توپ ورزش برام شارژ کردن دیگ حسی تو پاهام نبود نمیتونستم بلند شم مامانم با ماما زیر بغلم گرفتن بلند شدم رفتم رو تخت ماما گفت بخواب یکم منم خوابید بعد گفتم نمیتونم بخوابم پشتم درد میاد گفت من الا میرم شام میخورم تو هم یه شیاف میدم بزار شیاف گذاشتم بین بیدار خوابو بودم حس فشار داشتم گفتم بیا معاینه کن معاینه کرد گفت وای موهاش داره معلوم میشه گفتم داره به پشتم فشار میاد گفت فقط زور بزن موقعی به پشتت فشار میاد زور بزن دیگ نزنی پاره میشی گفت من اصلا پاره نمیکنم
ادامه پارت بعدی✨❤
مامان مهیار💙 مامان مهیار💙 ۳ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت 1
سلام بعد از 4 شب بی خوابی
خب من کلا ده روزی بود ورزش رو شروع کرده بودم اما کم روزی نیم ساعت پیاده روی فقط
این دو سه شب آخر دیگ کردم روزی دو ساعت پیاده روی 100تا اسکات و حموم آب گرم
و شیاف گل مغربی شب آخر دوتا گذاشتم و بعدشم رابطه بدون جلوگیری داشتیم بعد از رابطه دردام شروع شد ساعت 1 شب بود گرفت تا ساعت 6 دیدم ول نکرد و چون تجربه نداشتم کسیم پیشم نبود با همون درد رفتم بیمارستان که معاینه کرد گفت یه سانت نیمی برو بعدظهر بیا بعد ظهر رفتم همون بود ولی چون ظربان بچه نا منظم بود گفت ختم بارداری که چون مهیار تو سونوش‌ اکوژن قلب نشون داد و اون بیمارستان متخصص اطفال نداشت باید میرفتم یه شهر دیگ(شیروان) رفتیم اونجا گف دو سانتی ضربان بچه هم خوب شده و ما زیر سه سانت بستری نمی‌کنیم دیگ گف برو پیاده روی کن دور بیمارستان سه سانت بشی بستری کنیم من درد داشتم ولی هر سه چهار دقیقه می‌گرفت ول میکرد
رفتم قدم زدم ساعت ۱۲ شب رفتم ولی بازم دو سانت بودم
مامان نی نی کوچولو مامان نی نی کوچولو ۲ ماهگی
زایمان طبیعی پارت ۲.
میگرفت ول میکرد. منو بردن ی اتاق دستگاه بهم وصل کردن.انقدر میترسیدیم‌ ک بغض کردم تنها بودم هیچکس نبود. دلم گرفته بود دلم میخواست زار بزنم.خلاصه اینا منو از بس شلوغ بود این اتاق ب اون اتاق میکردن. یکی دیگ زایمان ک کرد منو بعدش بردن رو تخت اون. بعدش بهم دستگاه وصل کردن. ساعت شد پنج صبح فقط ی سرم معمولی وصل کردن بهم. تا ساعت پنج همه شیفتا عوض شد. بهم گفت یکم استراحت کن ک سرم فشار بهت می‌زنیم منم از استرس خابم نمی‌برد. ب مامانم گفتم ی کمپوت آناناس برام بخری بعدن بیاری. اونم یادش رفته بود منم از پریشب هیچی نخورده بودم. خلاصه ک یک ماما اومد بهم سرم فشار وصل کردن و دردام دیگ کم کم داشتن شروع میشدن ساعت شش ده نفر اومدن بالا سرم معاینه کردن گفت دوسانتی کیسه ابمو پاره کردن. سرم فشار رو عوض کردن یکی دیگ وصل کردن قوی ترشو. اونم من از بس دستمو تکون میدادم سرعتس زیاد شد دیدم دردام بدتر شدن. یک ماما اومد گفتم اینو درستش کن گفت ولش کن خوبه.اون ک رفت مامای شبفتم اومد زد تو سرش ک چرا آنقدر زیاد شده خطرناکه. خلاصه ک دردام دیگ زیاد شد ماما ها هی می اومدن معاینه میکردن منم داشتم از درد ب خودم می پیچیدم.