۹ پاسخ

بستگی به وضعیت روحی و جسمی خودت داره بدنت اگه سرپا و قوی باشه از تجربه مادری لذت بیشتری میبری، بعد زایمان حواست به تغذیه ت باشه بنظر من تو شیردهی مهمتر از بارداریه، و هرچی بچه خوابه حتما استراحت کن تا شیر کافی تولید بشه، وقتی بچه بدنیا میاد میذارنش روی بدنت اون تماس پوستی اولین و بهترین پیوند عاطفی رو ایجاد میکنه، وقتی بهش شیر میدی، بهش زندگی میدی و اون توی اوج وابستگی به توعه، یکم بزرگتر که شد تو چشات نگاه میکنه و شیر میخوره انگار با نگاهش تشکر میکنه، اون پاکترین و لطیفترین هدیه خداست که تمام وجودشو از تو و پدرش داره، مطمئن باش از همه لحظات بودنش لذت میبری🥰💜🌱

من شوهرم دیروز می‌پرسید به دنیا بیادقای دیدیش چ واکنشی نشون میدی گفتم نمیدونم

من تجربه دختر داشتنو نداشتم و دیگه هم نخواهم داشت ولی خیلی شنیدم که دورو بریا و دوستام میگن دختر یه چیز دیگه ست اصلا
البته بچه دخترو پسر عزیزه ولی میگن دختر دنیاش یه چیز دیگه ست

وقتی به امید خدا به دنیا اومد میشه همه ی هم و غمت دیگه تو دنیا هیچی به اندازه ی بچه ت برات با ارزش نیست اصلا برات غریبه و نا آشنانیست یه حس و عشقی نسبت بهش داری که انگار تا اون لحظه نسبت به هیچکس تو این دنیا نداشتی یه حس لذت بخش و شیرین همراه با کمی استرس البته
که گشنه نباشه که مثلا سردش نباشه گرمش نباشه
به جرئت میتونم بگم بهترین حس دنیا مادرشدنه

من همش منتظرم ببینمش،،امروز ب شوهرم میگفتم ی حس عجیبی دارم وقتی ی موجودی درون من داره رشد میکنه نفس میکشه و ی لحظه تنهام نمیذاره همیشه با منه،ی حس خاصه ،،الان منتظرم ببینم چه شکلیه و با امدنش و بغل کردنش حس بیشتر میشه چطوری میشه

من پسرم که بدنیا اومد موقعی که از بیمارستان داشتیم میومدیم خونه خیلی حس عجیبی داشتم که دو نفره رفتیم داریم سه نفره برمیگردیم.بعد خیلی دلم واسه پسرم میسوخت احساس میکردم چقدر ضعیفو بی دفاعو غریبه😂😂

اسم نی نی چیه

وای منم همش به همین فکر‌میکنم

سوالت خیلی عجیبه کلیشه ایه

سوال های مرتبط

مامان فائز مامان فائز هفته سی‌وچهارم بارداری
نزدیکای زایمان شده و من گاهی استرس اینو میگیرم که اطرافیان که میخوان بیان خونه مون و نظر میدن، من چطور خودمو کنترل کنم🙄
قبلا فک میکردم مهم نیست برام ولی الان حس میکنم واقعا عصبی میشم از نظراتی که بی پایه و اساس باشن. مثلا بگن نبات بده، فلان بده، فلان کارو بکن.
من مامانم با اینکه سه تا بچه بزرگ کرده ولی خب واقعا یه چیزایی رو نمیدونه. مثلا یه بار راجب شیر دادن موقع حواب میگفت، گفتم خب نباید بچه رو همینجوری دراز کش شیر داد، باعث رفلاکس میشه، باید یه ذره شیب بدی تو بغلت بعد شیر بدی. بعدشم آروغشو بگیری، ماساژ بدی. این ماساژ اینا واسش جدید بود.
حالا شوهرمم میگه دیگه هر کی هر چی گفت تو قد بازی در نیار اونا بهتر بلدن تا تو که تجربه نداری😐 نمیگم همه چیو بلدم ولی خب واقعا الان خیلیم بی تجربه نیستیم ماها چون هر روز از اینور اونور داریم تجربه های بقیه رو میبینیم و میخونیم.
حالا باز آدم به خونواده خودش میتونه یه جوابی بده، بقیه فامیل و خونواده شوهرو چیکار کنیم🥴
من دوس دارم یه جوری شرایطو بچینم که تا یه هفته خونه مامانم باشم، بعد مراسم هفته دیگه برگردیم خونه مون و کسی پیشمون نباشه. واقعا ادم به خلوت نیاز داره یه کم خودشو میدا کنه بفهمه چی به چیه. حس مبکنم اونموقع آدم هنوز تو شوکه، تا یه مدت تنها نباشه از شوک در نمیاد و نمیفهمه چی به چیه.