مامانا فکر میکنم افسردگی گرفتم. حالم خوب نیست. فقط سرپام پسرم جنب جوشش زیاده و کار من تو خونه زیاد. استرس بچمو 24 ساعت دارم. یعنی نصف شدم از بس لاغر شدم. میشه یکم راهنمایی کنید این مرحله از زندگی چطور گزروندید

فکرکن تواین شرایط شوهرتم درکت نکنه ومدام اذیتت کنه تاکسی مهمون صدام میکنه بخاطربچه نمیزاره خستم واقعازندگیموسیاه کرده این مرد

منم همینم ‌کل روزمون شده بچه و لجبازیاشو واذیتاش و نخوردناش همه اینارو داریم تحمل میکنیم به اضافه تمیز کاری و حرص حرف بقیه غصه زندگی و هزارتا چیز دیگه مگه ادم چقدر گنجایش داره وقتی حتی نمیتونیم دوساعت بی دغدغه باشیم
تو تنها چیزی که فعلا بیخیال شدم کثیقکاریاشه

داغوووون خواهر سعی کنی یه چند ساعت بچرو بسپاری ب باباش یا کسی هست ک پیشش بذاری تا برای خودت وقت بگذرونی
برای خونم من هر چند وقت یبار یکیو میارم برای تمییز کاری بخدا راحت میشی
ولی باز کار خونه زیاده
منم جدیدا نمیتونم تحمل کنم پسرم ب شدت لجباز و ی دنده شده

منم دقیقا مثل خودتم

ولی خودمون باید به خودمون کمک کنیم حالمونو خوب کنیم

منم خیلی وقته درگیر افسردگی هستم تازگیا که خونه مامانمم کمتر میرم چون واقعا بچم خیلی اذیت میکنه و من اعصاب ندارم همش دنبالش باشم بیشتر سعی میکنم خونه خودم باشم

سلام عزیزم منم مثل شما بودم خیلی حالم بده بود هیچی خوشحالم نمی‌کرد اصلا دلم نمیخواس جایی برم یا کسی بیاد خونمون .همش استرس داشتم از استرس لاغر وداغون بودم هرجا میرفتم میگفتن خیلی لاغر وداغونی .با هر حرفی فورا گریه میکردم حساس شده بودم رفتم دکتر بهم دارو ضد افسردگی داد یه مقداری بهتر شدم ولی نه کامل .سعی میکنم خودم حالم خوب کنم عزیزم دنیا خیلی بی‌ارزش هس سعی کن آرامش داشته باشی دعا بخون زیارت عاشورا زیاد بخون رابطت رو با خدا قوی کن باهاش حرف بزن انشاالله بهتر میشی

با اينكه خودمم خيلي حساسم و اذيت ميشم فقط بايد بيخيال باشي من ي بچه ي دو ساله دارم يك ماه هم هست تازه زايمان كردم خيلي اذيت شدم شبي از دردكمر و اذيت هاي پسرم گريه كردم كم اوردم خدا خودش بهم انرژي و صبر بده