۹ پاسخ

ندادم و نخواست🫣به همین سادگی

تلخک بزن سرش

دختر من معتااااااد به تمام معنا بود .من یه روز صب پاشدم دیگه اسمی از شیشه تو خونه نبردم هنگ کرد بچم😅😅😅ولی خیلی خوب بود اولش تصمیم داشتم تدریجی بگیرم ولی دیدم بهتره که دیگه یادش نندازمو خلاصه به یکباره گرفتم ازش

خیلی آسون یهو گرفتم اونم اذیت نکرد تموم شد رفت

آروم آروم تو شیرش شیر گاو و آب قاطی کردم طی روز هم قبل از بیدار شدنش براش یه صبحونه که دوست داره آماده بود مثلا پنکیک یا گاهی نودل با آب قلم
یه چیزی که عاشقشه که تا دید شیشه رو‌فراموش کنه سیر شیر که می‌شد دیگه سراغ شیشه نمی‌رفت
تو اون دو هفته مدام بهت غذا و‌خوراکی میدادم انقدر سیر بود که شیشه رو میگرفت فقط دستش دیگه دلش نمی‌خواست بخوره
کم‌کم دفعات شیشه رو کم کردم یه جایی دیگه اصلا نخورد
تو اون روزا شد که بهونه بگیره و بخواد منم مقاومت نکردم و‌میدادم ولی انقدر سیر بود فقط بغل میکرد بعد کم کم از جلو چشم برداشتم

منم کلافه شده بودم یه روز اعصابم داغون شد سرش با قیچی پاره کردم هرچی شیشه میخواست نشون میدادم ک پیشی جیش کرده روش یه هفته شبا خیلی اذیت کرد ولی شکر خدا دیگه بیخیال شدهردو راحت شدیم

چرا بگیری ولش کن

نمیتونیم بگیریم

براحتی .دیگه ندادم و خودشم بهونه نگرفت چون از شیر خوشش نمیومد

سوال های مرتبط