آی روانشناسا.بیاید بگید من چیکار کنم؟ به شوهرم بگم بهشون بگه یا خودم بگم؟ دیدید دیشب باز رهام آورد بالا تا یه ذره کیک خورد.شنبه بردمش دکتر و بارها بردم و پایینیا میدونن معدش به بیسکوییت شیرین و کیک و... اینچیزا حساسه و نباید بخوره و زود ترش میکنه.الان چندروزه همش عصرا رهام تا پامیشه ، بجای عصرونه خوردن میدوه پایین.اونا هم بهش بیسکوییت و شکلات و کیک میدن.معدش باز مدتیه ریخته به هم.گوش نمیدن.وقتی هم سعی میکنم بیارمش بالا.مثلا میگم بیا کارتون مورد علاقت شروع شد، اونا نمیذارن.میگن حوصلمون سر میره، نرو بالا.مخصوصا برادر شوهرم.مثلا امروز از صبح توی حیاط داشتن در حیاطو رنگ میکردن.اینم از صبح پیششون بود تا الان.صداش زدم میگم بیا دیگه ناهار. انقد توی پله ها گفتم رهام.تا مادرشوهرم گفت صداش میزنن. برادرشوهر بیشعودم گفت : محلش نذار.
مامانت نیست.صدای پرنده هان!
یا دیروز ظهر باز صداش زدم واسه ناهار.رهام جواب داد : وای کوشتوم. ( تکه کلام برادرشوهر و پدرشوهرم) .اونا هم زدن زیر خنده و پدرشوهرم گفت وای بچمو کشت، پاشو برو بالا..
آخه اینا دارن منو خراب میکنن.هم تربیت بچمو.هرچی با رهام قشنگ صحبت میکنم و یادش میدم منکه صدات میزنم، بیا.مامانت منم و...فلان.گوش نمیده.اون نره خرا دارن یادش میدن اینجوری حرف زدنو.هر سری بحث کردم ، تا ۲ روز خوب بودن.دوباره یادشون رفته.چه کنم بنظرتون؟‌ الان باز رفت پایین و نخوابید.😭درم روش قفل کردم، شروع کرد داد و جیغ .ترسیدم باباش بیدار شه.درو باز کردم گفتم برو همونجا بمون دیگه حق نداری بیای پیش من😖

۲۱ پاسخ

چه شرایط سختی از دو طرف آدم بده میشی چه بچت پیش اونا باشه چه بچت پیش خودت باشه 🤦🏻‍♀️

برو مستقیم خودت بگو. واضح، محکم، بدون خواهش.
پسرته، مسئولیت توعه، تربیتشم با توئه.
منتظر شوهر نباش؛ اون اگه قرار بود کاری بکنه، تا حالا کرده بود.
یه بار قاطع، نه با بحث بگو رهام معده‌ش مشکل داره. این خوراکیا ممنوعه. اگه باز بهش بدید، می‌برمش بیرون بازی، دیگه پایین نمیاد

نذار خندیدن و تیکه انداختنشون پاتو بلرزونه.
تو مادرشی، حقته که احترام تربیتتو نگه دارن.
رهام داره الگوشو از اونا می‌گیره چون اونا قدرت‌ دارن و تو فقط هشدار میدی.
از این به بعد، هشدار نه؛ قانون بذار و اجراش کن.

و اگه مسخره‌ت کردن، جواب نده. فقط عمل کن.
هیچ حرفی مثل رفتار اثر نمی‌ذاره.

خیلی سخته جلوشون وایستی ، ولی یا الان سختی می‌کشی و رهامو نجات می‌دی، یا بعداً زجرشو می‌کشی.
انتخاب با خودته.

نه بهشون بگویهوفکرمیکنندشماهمجایی ولش میکننداتفاقی نیفته به پسرت هم بگونمیبرمت میرم چون تونمایی پیشم منم تورودوست دارم منم تنهام به اوناهم بگومن رفتم مواظبش باشین دوسه روزبرونبرش اوناخودشومیفرستنش میگن برومامانت میره بیرون

کاری نمیشه کرد هر چی ما بگیم آخر سر کار خودشون رو میکنند،منم همش به پسرم شکلات و کاکائو میدادند انقدر من گفتم و کسی گوش نگرفت تا همه دندونای پسرم خراب شد و درد گرفت مجبور شدم بردم همه رو درست کردم

اووووف من همین مشکلات و داشتم.دخترم سر ظهر میرفت خونه مادرشوهرم۲قاشق غذا میخورد میومد خونه خودمون میگفت من سیرم غذا خوردم.یا هزارتا مشکل دیگه.خداروشکر دیگه از اونجا اومدیم و راحت شدم

زنگ بزن۱۴۸۰ اساسی راهنماییت میکنه مشاوره

اونقدر باهاش بازی کن و فضای خونه رو جذاب کن تا نره پایین. حتما تنهایی حوصلش سر میره. بچه ها جاهای شلوغ و کلا هر جایی جز خونه رو دوس دارن . پارک و شهر بازی هم زیاد ببر . دوچرخهسواری ....از خوراکی های سورپرایز واسه حایزه ،تا کمک تو کارو اشپزی . کتاب داستان اموزنده مناسب شرایط الانش . اهنگ و .....

منم مشکل شمارو دارم . مشکل من بیشتر جاریم هم هست یعنی اصلا تربیتش ازدستم در رفته

محکم وواضح بهشون بگوتوکه ازشوهرخودت خیری ندیدی ازاوناچه خیری میخوای ببینی آخه دوباردادوبیدادکن دوبارجیغ بزن فریادبزن تابفهمن واقعا.حالامادرشوهرمن تادخترموصدامیکنم میگه پاشوبروبالامامانت صدات میزنه هرچی میگه بمونم میگه نه ببین مامانت چیکارت داره،هرچی هم بخوادبده میپرسه براش بدنیست بدمش

خیلی جدی و قاطع با همسرت صحبت کن ، چون هیچ چیزی مهم تر از سلامتی پسرت نیست
و قطعا تلاشتو بکن از اونجا بلند شید برید یه جای دیگه مستقل زندگی کنین ، شده باشه دوتا کوچه اونورتر...

به شوهرت باآرامی بگو

من جای شما باشم بچه م بالا از گریه تلف بشه در رو قفل میکنم نمیزارم بره

الهی بگردم چثد سختته ،خب همونه میگن دوریو دوستی من اگه با خانواده شوهرم یجا بودم بااینکه خیلی خوبن بازم دعوام میشد چون خواهرشوهرم همش هله هوله میخوره برا عسلم میخره یا میره بیرون با ماشین عسلم میبره من بدم میاد میترسم ببره یهو خدانکرده ندزدن یا چیزی نشه من بیچاره میشم بازم هر دوسه ماه یبار میریم اینجور بحثم میشه چه برسه به تو عزیزم 😂شوهرمو دیوونه میکردم

اینجا روانشناسی جوابگو نیست.
صریح و مستقیم بگو دیگه رهام رو صدا نزنید ک بیاد پایین مگه رودروایسی داری بعدم با پسرت درست حرف بزن ک جای تو خونه خودمونه نه خونه مامانجون اینا و حقد نداری هر روز بری
ب شوهرت هم بگو اگه این وضع ادامه دار بشه باید خونه رو جدا کنی

به نظر من نبای حساسیت نشون بدی ببین اون که در هر صورت میره یه مدت این حساسیت رو بردار هم بچه الان این رو متوجس و با تخدید و حساسیت شما ترغیب میشه هم اون به اصطلاح بزرگتر

به نظر من با سطح شعور خیلی خیلی خیلی ببخشید طرف مقابل تنها راه چاره رفتن از اون خونس و یا من حس میکنم برادرشوهر و خانواده همسر متوجه حساسیت شما شدن به نظر من اون که در هر صورت میره به نظرم یبتر اینجوری رفتار کن که اره پسرم پیش عمو باش من به کارم برسم یا بخوابم یا فیلم ببینم یجوری که حس کنن حساسیت شما از بین رفته

شوهرت چیزی نمیگه؟؟؟

خسته شدم😭😭خدایا یا بکشم یا از این خونه نجاتم بده

اینجوری خیلی سخته من نمیتونم تحمل کنم 😑😑

میخوام عصری بذارمش برم بیرون.بدون اینکه بگم. تا شب پیششون بمونه.و بفهمه.اونا هم بیفتن توی دردسر شام دادنش تا بفهمن.برم آخر شب بیام😐

🤦🤦🤦🤦🤦

سوال های مرتبط