۹ پاسخ

نه عزیزم لابدمهدخوب نبردی چون اینجامن میبرم یکی دوهفته گفتن طبیعیه بچه روتوخانه شادی نگه میدارن بعذش کم کم میبرن کلاس

اولشون همه اینحوره کم کم عادت میکنن بچه ها هم با هم فرق دارن

من‌پارسال بردم یکماهه تیر نموند دیگه گفتم امسال

اول ببر یه کلاس شعر و قصه
من میخام ببرم کانون فرهنگی خیلی دوست داره بره

پسر منم اول نموند با ناراحتی برگشتم اما امروز با خودم رفتیم داخل مهد همسایه مون آنقدر ذوق کرد با بچه ها

خوب یهو رفته،ذهنیتی نداره،میترسه
من از مادر کودک شروع کردم،الان کودک مستقل میره،از شهریور نوشتم مهد،با اینکه رفته دیده ،همه چیم اگاهی داره،من باز خودمو اماده کردم که شاید جذب راحتی نداشته باشه

من بردم یک ماه طول کشید بعد باید هر روز ببری البته من با دخترم که بزرگتره فرستادم یک هفته تا بعد عادت کرد

دقیقاااا پسر منم نموند
دیگ پیگیری نکردم🫤
میگن باید ببری باز تا عادت کنه

من ازکلاسهای مادروکودک شروع کزدم اولش تابچه بامحیط اشنابشه

سوال های مرتبط

مامان لیا و دیا مامان لیا و دیا ۴ سالگی
بچه ها من دختر بزرگم خیلی شیطونه و ظاهرا که موقع خواب دختر کوچیکس اونو اذیت میکنه که نخواهی چند باری هم نداشته تو روز بخوابه کوچیکه مدام تا شب نق زده از ساعت ۷تا ۱۱شب که تایم خپابشو مدام کلافه بوده،،،منم به زبون میگیرمش که بخوابه میام باهات بازی میکنم چند دقیقه آروم باشه تا بخوابه بعد نقاشی بکشیم یا کتاب داستاناتو بیارم و فلان فلان،،،میگم تکیه بده به خودم تا آجی تو بخوابونم اونم فکر کنه تو خوابیدی !!!بعد دو روز پیش کوچیکه رو خوابوندم گفتم پس بزرگه هم خوابیده چون کمر به کمر من تکیه داده بودیم سر و صدا نمیکرد و آروم بود صداش کردم یه دفعه جا خورد و هول شد زود دستشو از تو شورتش درآورد😔منم شوکه شدم گفتم مامان چیکار میکردی !؟گفت هیچی !؟منم گفتم دستت به خصوصی بود؟؟؟اولش گفت نه بعد گفت آره
منم گفتم نباید دست بزنی اونجا واسه جیشه کثیفه چرا دست می‌زنی با نرمی و ملایمت
گفتم دست بزنی مریض میشی باید بریم دکتر
خلاصه کفت باشه دست نمیزنم

بیشتر خواسمو جمع کردم مراقبت بودم دورتادور
امروزم موقع خواب ظهر خواهرش در حد چند ثانیه غفلت کردم دوباره دستش تو شورتش بود که گفتم حرفمو گوش نمیری مگه نمیگم کثیفه مامان دست نزن
مریض میشیاااااا
بازم گفت باشه
نمیدونم چیکار کنم اینم بگم حواسشو پرت کردن جواب نمیده هاااا شاید در حد چند دقیقه
بخواد یه کاری انجام بده باید اون کارو بکنه چون به شدت لجبازه
مامان مهراد مامان مهراد ۴ سالگی
چقدر دنیای بچه ها پیچیده اس، من با جاریم تو یه ساختمون زندگی میکنم قبلا کم و بیش رفت و آمد داشتیم در حد سر زدن دو سه ساعت خونه هم میرفتیم الان دوسه ساله جاریم دیگه نمیاد بگم پارسال اومده باورتون نمیشه ، در صورتی که من بیشتر میرم خونه اونا چندوقتی دیدم نمیاد منم گفتم خب وقتی اون نمیاد من چرا میرم؟ منم رفت و اومدم کم شد ، بعد پسراش یکیش ۱۰ ساله یکیش ۷ ساله پسر من خیلی باهاشون جوره ،امروز برده بودمش دوچرخه بازی کنه پسر کوچیکه جاریم هی به پسر من می‌گفت دنبالم نیا، پسر منم مگه ول میکرد هی میدونید دنبالش ،بهش گفتم مامان ندو دنبالش دوس نداره دنبالش بری! پسر من خیلی دوس داره اونو ولی اون چسبیده بود به پسرای همسایه ها و به پسر من اینجور میگفت منم با خوبی بش گفتم دوسِت داره که دنبالت میاد تو خونه هم بهونتو می‌گرفت بعد تو اینجوری میکنی ! منم دیگه به پسرم گفتم بازی خودتو بکن کاری به بقیه نداشته باش ولی باز میرفت ، دیگه وقتی خواستیم بریم خونه پسرمم بهونه نگرفت که بره خونشون باهاش بازی ! 🥲 طفلی پسرم دید چجوری باهاش رفتار کرد نرفت پیشش دیگه💔 دلم کباب شد واسه بچم ، شما اینجور وقتا چی میگید به بچتون که خودشو نبازه و دلش نشکنه؟