۱۰ پاسخ

منم سز اجباری شدم ۱۷ساعت زایشگاه بودم نتونستم طبیعی بزام رفتم سز شدم با اسپاینال از کمر. هیچ کدوم از زایمانا ترسناک نیست نه طبیعی نه سزارین نه سوند وصل کردن اصلا الکی پیاز داغ میدن ولی واکنش بعد عمل بدنها به زایمان چه طبیعی چه سز متفاوته یکی اصن درد نداره یکی خیلی درد داره ..خلاصه این واکنش بدنه که متفاوته من خودم بدنم میلرزید سردم نبود گرمم نبود فقط کل بدنم باوجود بی حسی میلرزید ترسم نداشتم گفتن واکنش بدنت به پس از زایمان لرز بی ارادیه بدنه این عجیب بود برام

دکترم خیلی خوب بوددرروز۴تا۵ تاسزارین میکنه کناریم اصلا دردنداشت هیچی راحتم سریع نشست وبچه گرفت شیردادولی من نتونستم تاجایی خواهرشوهرم فکرمیکرددارم نازمیارم همش متلک میپروند

خداروشکر عزیزم به سلامتی😍👼🏻 کدوم بیمارستان بودی دکترت کی بود؟

خداروشکر خیلی حالم رو بهتر کرد پیامت

خوش بحالت عزیزم برای خودت اسفند دودکن چشم نخوری چون من بعد۸روزهنوزداشتم جون میدادم وقتی امپول زدن کمرم درددا شت واینکه هنوزبعد۲ماه کمرم جای خودش نگرفته دردمیکنه انگارلق شده وبعدزایمان ایقدرشکمم فشاردادن بامشت چشمم ازحلقه دراومده بودواشک می‌ریختم ودقیقا جون دادم انگار بابدبختی ازتخت بلندشدن بعد۳روزراه رفتم بدن هرکسی فرق میکنه عزیز

من طبیعی زایمان کردم و به معنی واقعی کلمه جر خوردم 😁 تا ده روزم عین جنازه افتاده بودم از بی حالی و خونریزی دو قدم راه میرفتم چشام سیاهی میرفت خلاصه زایمان چه طبیعی چه سزارین بستگی به آدمشم داره

بی حسی بره درد شروع نمیشه بد درد ندارم. بد عمل راه بریم

چقد خوب شد تاپیک تو خوندم عزیزم من انشاالله ساعت ۶ میذم بیمارستان برای بستری و سز با خوندن تاپیکت یکم دلم اروم گرفت

خداروشکر خوبه، بعد از بی حسی افت فشار نداشتی اصلا؟ یا برات سرم وصل کرده بودن؟

باهات موافقم عزیزم
البته من بیهوش شدم و فقط دو ساعت اول بعد عمل درد داشتم بعدش که پمپ دردم فعال شد انگار اب رو اتیش بود حتی اولین راه رفتنم راحت بود برام

سوال های مرتبط

مامان لیانا|رایان مامان لیانا|رایان ۵ ماهگی
مامان فرنام🧸🌈 مامان فرنام🧸🌈 ۳ ماهگی
تجربه زایمان سزارینم
سلام دوستان ، من ۳۵ هفته و ۶ روز بخاطر فشار بالا سزارین اورژانسی شدم ، فقط قسمت های مهمش رو میگم ، برای وصل کردن سوند اصلا نترسید و در حد ده دقیقه نهایتا سوزش داشته باشه و یک حالت بدی داشته باشید که فکر میکنید نمیتونید تحملش کنید ولی به مرور طبیعی میشه کلا...بیرون اومدنش هم که یک سوزش خیلی سریع و تمام...
مورد بعدش زدن امپول بی حسی ، کلا هیچی احساس نمیکنید ، مثل یک امپول معمولی هستش نگران نباشید ، من بعدش هم راحت سرمو تکون دادم و بالش هم داشتم ولی اصلا سردرد نشدم، فقط مایعات زیاد بخورید بعدش...
بعد از عمل فشار های شکمی که موقعی که بی حس هستید که حس نمیشه ، شاید اون اخراش یه کوچولو حس کنید و درد کم داشته باشه...مورد آخر هم راه رفتن بعد عمل که اون بنظرم درد داشت دفعه اول باید تحمل کنید و نفس عمیق بکشید بعدش به مرور راه برید کمتر میشه...
درضمن من بعد از وعده های غذایی قرص جویدنی دایمتیکون ۴۰ میخوردم که ضدنفخ هست چون اگر نفخ کنید از داخل بخیه هاتون درد میگیره ...
مامان گل گلی مامان گل گلی ۱ ماهگی
سزارین
پارت یک

نه ماه نمی‌تونستم تصمیم بگیرم که طبیعی زایمان کنم یا سزارین
شرایط هر جفتش برام مهیا بود ، اما بلاخره پایان نه ماه فشارم بالا پایین شد و بچه هم تا هفته ۳۹ تو کانال زایمان نیفتاده بود و هیچ دردی نداشتم دکترم تصمیم گرفت که سزارین کنم و منم واقعا خوشحال شدم چون یه بار زایمان طبیعی با آمپول فشار انجام داده بودم و واقعا برام سخت گذشته بود

خلاصه ساعت چهار و نیم صبح حرکت کردیم و پنج رسیدیم بیمارستان رفتم و آزمایش ها و ... رو انجام دادند بعدش ساعت هفت و نیم وارد اتاق عمل شدم
نکته ای که میخام بهتون بگم برای من واقعااا سوند گذاشتن هیچ دردی نداشت هیچی انگار نه انگار که سوند گذاشتند
تو اتاق عمل همه کار خودشون رو به سرعت انجام دادند و من رو یه ذره هم کردند و آمپول بی حسی زدند برام عین تموم امپولا بود دردش درد وحشتناکی نداشت
به سرعت درازم کردند در عرض پنج ثانیه بی حس شدم و خودمم استرس گرفتم که دکترم فهمید و آرامش بخش بهم تزریق کردند
مامان فسقلی🐰 مامان فسقلی🐰 ۶ ماهگی
پارت ۳ از تجربه زایمان طبیعی بیمارستان تخت جمشید
به واژنم آمپول زدن و بعدش بین واژن تا مقعد منو برش زدن من اصلا این برش رو احساس نکردم وقتی دکتر و پرستار ها شگم‌منو فشار میدادن خیلی درد زیادی بود وقتی دیدن من همکاری نمیکنم و زور نمیزنم ۲ نفر با دست هاشون خیلی محکم شکم منو فشار میدادن دیگه زورشون نرسید و دکتر بی هوشی که مرد بود اومد و با همکاری یکی از ماماها چند بار خیلی خیلی محکم شکم منو فشار دادن و نی نی کوچولو به دنیا اومد وقتی بچم به دنیا اومد و ساعت ۲۳:۱۵ دقیقه یود که زایمان کردم دیگه هیچ دردی نداشتم کلا درد هام رفته بود حتی وقتی دکترم داشت بخیه میزد نگاه میکردم اما بی حس بودم و اصلا احساس نمیکردم بعد از اینکه بخیه زدن تموم شد نی نی کوچولومو دادن بغلم تا بهش شیر بدم و بعدش بهم شام دادن آبمیوه دادن که بخورم خوردم بعد که منو بلند کردن لباسمو عوض کنم یه سرگیجه خیلی بدی داشتم که اصلا رو پاهام‌نمیتونستم وایسم دوباره بهم آبمیوه دادن و منو با ویلچر بردن بخش
مامان پاشا🩵 مامان پاشا🩵 ۱ ماهگی
پارت دوم#
زایمان سزارین

من نشستم رو تخت یه دکتر بیهوشی اومد که آمپول بی حسی بزنه گفت اصلا تکون نخور کل کمرمو بتادین و ضد عفونی کرد بعدش دوتا آمپول زد به کمرم که یکم درد و سوزش داشت
بعد دختره بالا سرم بود با دستش هولم داد گفت زود دراز بکش خلاصه دراز کشیدم آوردن پرده زدن جلو صورتم و دستگاه فشار و اکسیژن وصل کردن بهم من کم کم حس میکردم پاهام داره داغ میشه و بی حس بعد یه چیز مهم دیگه که من که گفتم بعد از بی حسی سوند بزنن اونا هم تو اتاق عمل یادشون رفته کلا نزدن😂😂😂😂😂
دیدم دکترم اومد شروع کنه ولی حس میکردم یه کار داره
می‌کنه واااای که من تو همه ی این لحظه ها کلا استرس و
ترس و دلهره داشتم
هیچ دردی نمی‌فهمیدم ولی می‌فهمیدم دارن هی تکونم میدن شکممو
بعد یه فشاری میدن بالای شکممو که بچه در بیاد که دو بار فشار دادن نی نی دراومد😜😍🧿
بعدش تو حین عمل من دو بار نفس تنگی گرفتم که اکسیژن زدن واسم بعدش دیدم هیچ دوستم انگار داره کش میاد داشتن میدوختن تو شکمم حس خالی و سبکی بود دو بار هم فشار دادن شکممو دوختن تموم شد دکترم اومد تبریک گفت خسته نباشید گفت به همکاراش و رفت بعدش پرده رو برداشتن منو بردن ریکاوری یه ساعتی موندم اونجا که بازم نفس تنگی داشتم بعدش نی نی رو گذاشتم رو سینم بردن بخش که بدترین چیز ممکنی که من تجربه کردم فقط لرزش بعد از عمل بود یعنی داشتم اینقدررررررررر می‌لرزیدم و دندونامو بهم میکوبیدم دندون درد گرفته بودم یعنی تا یکی دو ساعت بعد از عمل من فقط می‌لرزیدم که گفتن اثر آمپول بی حسیه خلاصه بعد از ریکاوری منو بردن بخش که من خیلی بی حال بودم همچنان می‌لرزیدم بعد همسرمو مامانمو دیدم منو رو تخت بخش خوابوندن
پارت سوم
تاپیک بعدی#
مامان آرن مامان آرن ۳ ماهگی
سلام دوستان من زایمان کردم سزارین میخوام بهتون تجربم و بگم چون خودم خیلی دوست داشتم تجربه دیگران بخونم
من ساعت ۶ونیم صبح اومدم بیمارستان پاستور نو دیگه یه سری فرم و....پر کردم ان اس تی و فشارمو گرفت آنژوکت زد به دستم ازمایش خون ازم کرفتن بعد تو همون بخش سوند برام زدن هنوز بی حس نشده بودم ولی واقعا واقعا اصلا حتی یه کوچولو هم درد نداشت اول بتادین ریخت بعد سوند گذاشتن بعد من و کم کم بردن اتاق عمل بهم سرم و دستگاه فشار و ....زدن کلی باهام حرف زدن شوخی کردن تا دکتر اومد امپول بی حسی و زدن واقعا اونم اصلا اصلا درد نداشت تا اینجا انژوکت که بهم زدن دردش از بقیه چیزا بیشتر بود یعنی اونا هیچ دردی نداشتن بعد هم دراز کشیدم پاهام مثل سنگ شده بود کاملا بی حس بودم ولی قشنگ کشش هایی که رو بدنم انجام میشد و خالی شدن شکمم و حس میکردم یذره درد حس میکردم ولی نمیفهمیدم که کجام فقط میگفتم درد دارم😂😊 بعدش دیگه بهم دارو زدن خوابیدم تا تقریبا ساعت ۱۱ و نیم به هوش اومدم تخت اتاق ریکاوری خیلی سنگ بود کمرم درد میگرفت گفتم یه چیز بزارین وسط گودی کمرم که پارچه اوردن تا الان سخت ترین قسمتش این بود من و از تخت ها جابه جا کردن اوردن تا بخش و تینکه شکمم و سه بار فشار دادن اونم درد داشت
مامان آلوچه 🍏🍓 مامان آلوچه 🍏🍓 ۳ ماهگی
از من به همه خانومای باردار یه نصیحت ❌❌❌❌
اونایی که میخواید طبیعی بیارید ، هر کاری میکنید بکنید فقط نزارید آمپول فشار بزنن بهتون که دردتون بگیره یا زودتر زایمان کنید
زایمان طبیعی خودش همینجوری کلی درد داره
آمپول فشار درد رو سه چهار برابر می‌کنه .
برا من زدن ، بی حسی هم زدن
ولی با وجود همه اونا جوری درد داشتم که حاضر بودم هم من بمیرم هم بچم
البته من قرار بود سزارین بشم ولی بخاطر فشار خونم که زیاد بود و روزی ۴ تا قرص می‌خوردم دکتر گفت برو طبیعی تا هر جا تونستی پیش میریم اگه فشارت بالا نرفت سزارین میکنیم که آخرش هم با وجود اینکه فشار خونم اوکی شد هر چه قدر التماس کردم نبردن سزارین .
خودم سالم ، بچه سالم ، مشکلی نبود به جز فشار خون که تو ۳۶ هفته زایمان کردم . اونم به زور و با آمپول فشار و بخاطر کلی بخیه خوردم .
تحمل درد از صبح تا شب ساعت هشت و چهل به دنیا اومد .
ولی راضی نبودم از طبیعی . چون هنوزم بخاطر بخیه هایی که خوردم نمیتونم بشینم .