تجربه زایمان سزارین من..
طبق ان تی ۳۸هفته و‌چهارروز .
طبق پریودم ۳۸هفته تمام.

موقع تشکیل پرونده استرس داشتم و‌حس کردم این استرسه طبیعیه..ولی وقتی روی تخت خابیدم ک نوار قلب بگیره و‌سوند لوله ادرار وصل کنه .آیت الکرسی خوندم..و از خداوند درخواست کردم کنارم باشه..و با خودم‌میگفتم عشق بی قید و شرط خداوند برمن جاریست..و گفتم خدایا همه چی تو هستی .دستان دکتر دستان تو هست...دستان پرستار دستان تو هست..کسی ک منو عمل میکنه تو هستی..
استرسام ریختن..

سوند لوله ادرار هییییچ‌دردی برام نداشت به پرستاره گفتم تمام شد همین بود؟
روی تخت اتاق عمل ‌کمی بدنم سفت شده بود ..ولی خداروشکر بی حسی زود عمل کرد..و چندتا سوال ازم کردن ..پنج دقه هم نشد دخترم دنیا اومد و‌صدای گریه شو شنیدم..اون گریه میکرد من اشک شوق میریختم و‌خداروشکر میکردم..کمی حالت تهوع گرفتم ک پرستار اتاق عمل حواسش به همه چی بود آمپول زد توی سرمم و خوب شدم..و بعد نیم ساعت اومدم ریکاوری و طبیعیه ک توی ریکاوری لرزش بدن بگیری....و کم کم درست شدم و پاهامو تکان دادم...نی نیمو آوردن دیدمش..بعداز ریکاوری اومدم بخش..۱۲ساعت ..اصلا نگا گوشی نکردم...وزیاد حرف نزدم ..سرمم بلند نکردم..اولین راه رفتن سخت بود ولی گذشت ..راه رفتن بعدی بهتراز بار اول..

۸ پاسخ

چ خوب و پر امید تعریف کردی❤️❤️❤️حس خوبش هزار برابر بهت برگرده اینجا اصولا همه فقد در حال بد‌گفتنو استرس دادنن ❤️🥹 عالی بگذره بزات❤️❤️❤️قدم نورسیده‌تونم مبارک😘

مبارک باشه عزیزم
منم 3روز دیگه نوبت دارم برام دعا کن دکترتون کی بود؟

مبارک باشه قدمش
چقدر با حس خوبی تعریف کردی🤍🤌🏼

خداروشکر عزیزم
مرسی تجربتو به اشتراک گذاشتی❤️

منم چهار روز دیگه نوبت عمل دارم، ممنون که بهمون آرامش دادی عزیزم 😍

عزیزم منم سزارینی هستم بااین تاپیکت کلی آروم شدم.انشالله قدمش پراز برکت باشه براتون❤

الهی عاقبت بخیر بشی آرامش دادی

مبارک باشه عزیزم. منکه هنوز چشم انتظارم دردم بگیره برم بیمارستان.

سوال های مرتبط

مامان آرنیک🍼 مامان آرنیک🍼 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان سزارین
من اومدم و ی چنتا ازمایش خون خود بیمارستان ازم گرفتن و گفتن باید سوند رو وصل کنیم بعد بریم اتاق عمل مخالفت کردم و گفتم تو اتاق عمل همون موقع بی حسی برام بزنین گفتن نمیشه و اینا خلاصه زدن سوند رو و از دردش تا خود اتاق عمل گریه کردم از بس درد داشت تو اتاق عمل دکترم که فهمید جریانو ی کم باهاشون بد برخورد کرد گفتش ک چرا زدید سوند رو و باید همینجا تو اتاق عمل براش میزدیم و اینا
سوندو رو دراوردن بران چون دردش قابل تحمل نبود و رو تخت دراز کشیدم برا بی حسی دکتر بیهوشی اومد و خیلی راحت بی حسم کرد ولی ی چن دقه دیقه حالت تهوع شدید و سرگیجه نفس تنگی گرفتم طوری ک همونجا زردی از معدم زد بیرون و اندانسترون ک چنتا بهم زدن بهتر شدم و کامل بی حس شدم و بچه رو برداشتن و منم بردن ریکاوری اینا و‌بعدش انتقال دادن به زایشگاه و کم کم دردام شروع شدن از درد شدید دیروز تا الان نتونستم تکون هم بخورم مسکن و شیاف و اینا هم ارومم نمیکنن
خلاصه ک تجربه خوبی برام نبود ولی بخاطر روی قشنگ نینینم همه چیو تحمل کردم و کنار میام
بیمارستان خصوصی عمل کردم هزینش 29 تومن شد با دستمزد دکتر
38 هفته و 1 روز بچه رو برداشتن وزنش 3 کیلو بود دقیق و قدش 50
مامان آرن👶 مامان آرن👶 ۱ ماهگی
سلام دوستای قشنگم
من اومدم از تجربه عمل سزارینم و تجربه بیمارستان بگم بهتون امیدوارم به دردتون بخوره ❤
اول اینکه ۳۸هفته و صفر روز بچم به دنیا اومد با وزن ۲۹۰۰
الکی خودتونو خسته وزن گیری نکنید همش ژنتیک هست من بهترین تغذیه رو داشتم باز با این حال وزنش بیشتر نشد .
😅مامانای عزیز من اصلا شب قبل عمل نخوابیدم تو راه بیمارستان به همسرم میگفتم من تو اتاق عمل میخوابم انقد که بیخواب بودم خانوادمم به مسخره کردن من میگفتن حتما با استرس اتاق عمل میخوابی به همین خیال باش😑رفتیم پذیرش شدیم تو لابی منتظر موندیم و اومدن دنبالمون با همسرم تا جلو در بلوک زایمان بودیم بعدش من رفتم داخل و همسرم پشت در بود کل لباس در اوردن لباس اتاق عمل دادن و یه سری سوالات پرسیدن و سرویس رفتم و رفتم رو یه تخت دراز کشیدن فشارم و گرفتن و از بچه ان اس تی گرفتن و همه چی خوب بود قرار بود من اولین نفر اتاق عمل دکترم باشم و ده دقیقه دیقه برم اتاق عمل اما به دکترم بیمار اورژانسی افتاد و یه ساعت بعد بردنم اتاق عمل،قبل اتاق تو اون یه ساعت😅من خوابیدم تو بخش یه عالم مریض دیگه ام بود که وقتی پاشدم فقط یه نفر بود و پرستار گفت تو توابتو اوردی و چه ریلکس خوابیدی😑😑بعد از خوابی که کردم یواش یواش باید اماده رفتن میشدم و قبل عمل یه قسمت خیلی بدی بود به اسم سوند ،فک نمیکردم انقد درد داشته باشه یه درد خیلی بد و با سوزش شدید کاش میشد این سوندو تو بی حسی زد 😓😓
بعد سوند سوار ویلچر کردن و بردن تو بخش اتاق عملا روی تخت و منتظر اماده شدن اتاق عملم بودم که برم برا عمل و دکترمو دیدم و و یه سری پرستار سوال میپرسیدن
مامان معجزه مامان معجزه ۲ ماهگی
تجربه سزارینم
من بخاطر جفت پایین (پرویا) مجبور به سزارین اجباری بودم
شب قبل رفتم برای کارای بستری نوار قلب و... گرفتن و ازمایش خون و ادرار
بعدش رفتم خونه فردا صبح ساعت ۶ رفتم بیمارستان
دیگه آنژوکت وصل کردن و لباس و دوباره نوار قلب و این داستانا
بعدش رفتم تو قسمت اتاق عمل استرس نداشتم مسئولی ک امپول بی حسی زد خیلی مهربون بود اصلا درد حس نکردم درد سوزن رو و سریع پاهام گرم شد گفتن دراز بکش دراز کشیدم و اون پارچه رو وصل کردن ک نبینم اما سقف اتاق عمل حالت شیشه ایی بود انعکاس شکم اینام رو میدیدم وای بد بود این چیز ک دیدم اما سریع چشام بستم
خلاصه شروع کردن عمل منم دل و روده ام دیدم رحمم مشخص بود اما دیگه چشم بستم
مدام هم بهم امپول اینا تزریق میکردن
بچه بیرون اومد صدای گریه ش شنیدم خیالم راحت شد فقط دعا میکردم و ایت الکرسی میخوندم خلاصه بچه هم ندادن ببینم بخاطر شرایط ترسیده بودن شرایط فعلی منظورمه
بعدش همش احساس کشیدگی میکردم حس میکردم دارم شکمم رو میکشن
و اینکه یهو ی فشاری به قفسع سینه م اومد و سینه هام بشدت درد گرفت گفتم وای الانه ک ترکید آه و ناله کردم همش درد دارم دیگ ی امپول زدن یهو انگار خاب رفتم
دیگه عمل تموم شد رفتم ریکاوری حس بدش این بود ک انگار پا نداری ب پرستار گفتم بیچاره به اونایی ک پا ندارن
دبگه از ریکاوری هم اومدم بخش همش هم بهم امپول و سرم میزدن
شب هم سوند رو برداشتن من صبح زود عمل شدم
مامان علیسان و الارا مامان علیسان و الارا ۱ ماهگی
تجربه سزارین دوم بیمارستان دولتی ۲۹ بهمن
پارت سوم

بالاخره ساعت ۱۰ شد و بردنم اتاق عمل
کادر اتاق عمل خییلی بااخلاق بودن اصلا انتظار نداشتم اینقدر مهربون و با خلاق باشن اصلا حس ترس نداشتم تنها حس بدی که بود برای آمپول بی حسی بود
اومدن فوری آمپول بی حسی رو زدن و منو خوابوندن رو تخت کم کم پاهام گرم شد و بی حسی اومد تا بالای معده ام اونموقع بود که احساس حالت تهوع داشتم و حس میکردم شدیدا خوابم میاد
گفتم خوابم میاد گفتن بخواب اشکالی نداره
ولی زود خوب دم و دوباره حس حالت تهوع اومد سراغم بهم آمپول زدن و زود خوب شدم
بعد حدودا ۲۵ دقیقه دخترم بدنیا اومد 😍صداش بهم حس آرامش میداد
یه پرستار اومد بعد تمیز کردنش گذاشت زیر تاپی که تو بسته بستری بود و پوشیده بودم خیییلی حس خوبی داشت با بچه بردنم اتاق ریکاوری اونجا یه پرستار اومد و سینمو گذاشت تو دهن بچه و کمکش کرد تا شیر بخوره
نیم ساعت همونطوری روی شکمم خوابیده بود و شیر می‌خورد البته شیر که نه همون آغوز بود
بعدشم بردنم بخش و همراهم و صدا کردن بیاد منو بزاره روتخت
......
مامان محمد مامان محمد روزهای ابتدایی تولد
سلام دوستان خوب هستید
منم زایمان کردم شکر خدا
قبل عمل هم ب دکترم گفتم اسهال و استفراغ هستم گفت مشکلی نداره
بهت دارو می‌زنیم
توی پرونده ام نوشت ک حالم اینجوری هست
سوند گذاشتن برام خیلی کم درد داشت نباید خودتو سفت بگیری ک اذیت بشی برا در آوردنش هم باید شل بگیری ک درد نیاد
رفتم اتاق عمل با کمک پرستار ها روی تخت دراز کشیدم
از عمل قبلی سوال کردن ازم ک بی حس بودم یا بیهوش
دکتر اومد و آمپول بی حسی زد ب کمرم
چون از زایمان قبلم تجربه داشتم اصلا حرکت نکردم و دیگ تا آخر عمل حرفی نزدم ک ان شاالله سردرد بده نگیرم
نی نی ک ب دنیا اومد گذاشتنش روی صورتم زود بردنش
بعد بخیه های خودم رفتم ریکاوری
خانوادم منتظر بودن مخصوصا پسرم خیلییی ذوق داشت
خانواده ازش فیلم گرفته بودن دیدم
دیگ منو تحویل خانواده دادن بردنم قسمت جراحی زنان
همسرم و پسرم گل آوردن و هدیه
مامانمم همونجا هدیه داد ب دخترم
ساعت یک از اتاق عمل اومدم بیرون تا ساعت ۹حرکت نداشتم و چیزی نخوردم
بعدش قهوه خوردم
درد کمر و زیر دلم دارم ک دردش هی میگیره ول میشه
با کمک خانواده بلند میشم
بازم این درد هارو میپذیرم و دوست دارم و هیچ وقت ب طبیعی ترجیح نمیدم
چون از توانم خارجه
مامان معجزه مامان معجزه روزهای ابتدایی تولد
تجربم از عمل سزارین

فوق العاده عمل راحتی بود
انقد نظرات منفی بود ک واقعا ترس افتاده بود ب جونم
اول رفتم با نامه بستری پذیرش شدم تو بیمارستان
منو منتقل کردن به بخشی که قبل رفتن ب اتاق سوالات پزشکی پرسیده میشه پرونده کامل میشه لباس عمل پوشیده میشه و بعد منتقل میکنن به اتاق عمل
دراز کشیدم رو تخت و بردنم ب اتاق عمل
اصلا جای ترسناک و عجیبی نبود
گذاشتنم رو تخت اونجا همه باهام سلام کردن و خوسرو بودن احساس ارامش دادن
بعدش گفتن بشین و نفس عمیق بکش و اسپاینال انجام دادن
فوری پاهام گرم شد و دیگه حسشون نکردم
یکم تهوع گرفتم حین عمل ک گفتن بخاطر اسپاینال افت فشار داریم و سریع برام دارو تزریق کردن تو سرم و خوب شدم
از دکتر بیهوشی پرسیدم عمل شروع شده ؟؟ گفت اررره دختر دیگه داره بچت بدنیا میاد😍😍 و بعد ۲ دقیقه صدا گریشو و خودشو دیدم و میتونم بگم بهترین اتفاق دنیاااااا بود

بعدش مارو بردن ریکاوری حدود ۱ ساعت اونجا بودیم
و بعد هم رفتیم بخش
وقتی تو ریکاوری بودم کم کم داشتم درد رو حس میکردم ولی در حد پریودی بود شکمم رو ماساژ دادن و رفتیم بخش
یکم دردا بیشتر شد ک برام هی شیاف میزاشتن و کاملا قابل تحمل بوود

فرداش هم مرخص شدم و اومدم خونه ازون روز خودم خیلی کارای دخترمو میکنم با اینکه مامانمم هست ولی خودمم سرپا هستم
و میتونم بگم کاملا راضیم از سزارین👌🏻👌🏻👌🏻👌🏻
مامان محمدحسن💙زینب🩷 مامان محمدحسن💙زینب🩷 ۴ ماهگی
مامان اِلارا💖 مامان اِلارا💖 روزهای ابتدایی تولد