سلام دوستای قشنگم
من اومدم از تجربه عمل سزارینم و تجربه بیمارستان بگم بهتون امیدوارم به دردتون بخوره ❤
اول اینکه ۳۸هفته و صفر روز بچم به دنیا اومد با وزن ۲۹۰۰
الکی خودتونو خسته وزن گیری نکنید همش ژنتیک هست من بهترین تغذیه رو داشتم باز با این حال وزنش بیشتر نشد .
😅مامانای عزیز من اصلا شب قبل عمل نخوابیدم تو راه بیمارستان به همسرم میگفتم من تو اتاق عمل میخوابم انقد که بیخواب بودم خانوادمم به مسخره کردن من میگفتن حتما با استرس اتاق عمل میخوابی به همین خیال باش😑رفتیم پذیرش شدیم تو لابی منتظر موندیم و اومدن دنبالمون با همسرم تا جلو در بلوک زایمان بودیم بعدش من رفتم داخل و همسرم پشت در بود کل لباس در اوردن لباس اتاق عمل دادن و یه سری سوالات پرسیدن و سرویس رفتم و رفتم رو یه تخت دراز کشیدن فشارم و گرفتن و از بچه ان اس تی گرفتن و همه چی خوب بود قرار بود من اولین نفر اتاق عمل دکترم باشم و ده دقیقه دیقه برم اتاق عمل اما به دکترم بیمار اورژانسی افتاد و یه ساعت بعد بردنم اتاق عمل،قبل اتاق تو اون یه ساعت😅من خوابیدم تو بخش یه عالم مریض دیگه ام بود که وقتی پاشدم فقط یه نفر بود و پرستار گفت تو توابتو اوردی و چه ریلکس خوابیدی😑😑بعد از خوابی که کردم یواش یواش باید اماده رفتن میشدم و قبل عمل یه قسمت خیلی بدی بود به اسم سوند ،فک نمیکردم انقد درد داشته باشه یه درد خیلی بد و با سوزش شدید کاش میشد این سوندو تو بی حسی زد 😓😓
بعد سوند سوار ویلچر کردن و بردن تو بخش اتاق عملا روی تخت و منتظر اماده شدن اتاق عملم بودم که برم برا عمل و دکترمو دیدم و و یه سری پرستار سوال میپرسیدن

۷ پاسخ

به دکتر بگیم تو بی حسی سوند بزاره یعنی نمیزاره؟

منم تغدیه ام عالی بود اما ۳۸و۵روز وزن بچم ۲و۷۵۰بود

من دکترم سوند رو بعد بی حسی زد اصن نفهمیدم

مبارک باشه عزیزم ان شاءالله که خوووش قدم باشه💓
نی نی ات وزنش ۲۹۰۰بود ریز نبود؟

عزیزم مبارکت باشه، من هرکاری میکنم بچم وزنش جلوتر نره ک زایمان طبیعی سخت نشه ولی بخاطر ژنتیک خودم وزن بچه مطابق همون الگو هست. مهم اینه ک سالم باشن. شکر خدا ک الان خوبی 💝✨🌸

واییی دقیقا منم از سوند میترسم 🫣🫣
ماساژ رحمی رو توی بی حسی انجام دادن برات ؟
خداروشکر عزیزم که به سلامت زایمان کردی
ایشالله قدم نینی پر از خیر و برکت باشه براتون 😍💋

قدم نو رسیده مبارک

سوال های مرتبط

مامان 🩵🩶💙محمدرضا مامان 🩵🩶💙محمدرضا ۶ ماهگی
آنژیوکت رو بد جا زد و اولش از آرنج دستمو نمیتونستم خم کنم ، بعدشم که خم میشد خون برمیگشت تو سرم🤕
بعدش سوند رو آوردن، سوند هیچ دردی نداشت فقط یه سوزش کوچولو و یه حس بد که همش فکر میکنی میخواد دراد😑🤕
ساعت یه ربع به یازده با ویلچر اومدن ، بردنم اتاق عمل ، مامانم و خواهرم و خواهر شوهر موندن تو اتاق و ازم خدافظی کردن🥹 و همسرم تا در اتاق عمل اومد🥺 هیچ استرسی نداشتم ، شب نخوابیده بودم چون داشتم آشپزی میکردم برا چند روز ، حسابی خوابم میومد😴جلو در اتاق عمل هم باز فشارمو و ضربانمو چک کردن و چند تا سوال پرسیدن ، بعدش بردن اتاق عمل شماره ۱۱ ، نشستم رو تخت ، تا دکتر خودم بیاد ، دکتر بی حسی گفت خم شو جلو ، آمپول بی حسی رو زد به کمرم درد نداشت ولی باز یه حس خاصی داشت ، یه فشاری به کمرم میومد که یکم‌ ناخوشایند بود ، بلافاصله کمک کردن دراز بکشم و پاهام داغ شدن و دیگه نتونستم تکونشون بدم! دکترم اومد ، اول شروع کرد جای عملو ضدعفونی کردن و بهم‌گفت که نترسم داره ضدعفونی میکنه و متوجه میشم، بعدش گفت که میخوام عمل شروع کنم آماده ای؟ گفتم یس😁😎 از سقف نور چراغ یه جوری بود که دیده میشد دکتر داره چیکار میکنه😮😵‍💫
مامان بچه قشنگمون💞 مامان بچه قشنگمون💞 ۱ ماهگی
#پارت_دو_زایمان
وقتی وارد اون اتاق شدم باید کل لباسامو در می‌آوردم، بعدش دراز کشیدم تا برام nst بگیرن که دیدم یه پرستار اومد بهم آنژیوکت وصل کنم، بعدش در همون حال nst گرفتن یه پرستار دیگه اومد گفت دکتر گفته سریع بفرستینش اتاق عمل و یهو سوند آورد برام وصل کنه، حتی فرصت نشد بگم من میترسم کاش بشه تو بی حسی برام وصل کنی، گفت بدنتو شل کن، یه سوزش ریز حس کردم و تمام.‌وقتی از تخت اومدم پایین راه رفتن و ایستادن با سوند یه حس ناجوری داشت و راحت نبودم ولی خب آنقدر همه‌چی تند تند داشت اتفاق میوفتاد که زیاد درگیر این حس نشدم، چون سریع دراز کشیدم رو برانکارد و بردنم برای اتاق عمل! حالا از یه طرف همسرم هنوز پذیرشه، مامانمم فقط دنبالم میومد و گوشیم دستش بود فیلم می‌گرفت. وسایلمون هم تو بلوک زایمان موند. من سریع وارد اتاق عمل شدم و مامانم تا بسته شدن در ازم فیلم گرفت ولی همسرمو ندیدم و اصلا نمی‌دونست من انقد زود اومدم اتاق عمل😁 حتی خودمم برگام ریخته بود از این سرعت عمل
مامان جان کوچولو🩵 مامان جان کوچولو🩵 ۵ ماهگی
#تجربه_زایمان
خیلی عادی تو همون روزی که دکتر تایم داده بود رفتم بیمارستات پروندمو دادم منو بستری کردن..خیلی استرس داشتم و از اون مادرای پر خطر بودم به خاطر فشارم
بهم کلی داروو اینجور چیزا تزریق میکردن…اصلا خوابم نمیبرد از استرس نزدیک صبح بود خوابم برد و پرستار اومد بالا سرم بازم دارو زد و من بیدار شدم
خلاصه دیگ خوابم نبرد و کم کم صبح شد منم هم خیلی خوشحال بودم هم خیلی پر از استرس… با دوستم همزمان بستری شده بودیم…دکتر اومد اتاق عمل و کم کم وقت صدا زدن رسید..قبل از من دوستمو صدا زدن رفت…تقریبا بعد ۱۰ دیقه منو صدا زدن که برم اتاق عمل..وای وای دیگه از استرس نمیدونستم چیکار کنم اول رفتم سرویس خودمو خالی کردم چونکه دکترم برای شکم اولی ها سوند نمیزاشت…بعد اومدم ک برم به من گفتن رو تخت دراز بکش و منم رو تخت دراز کشیدم و منو بردن..رسیدیم به در اتاق عمل که باز شد و رفتیم داخل و من از رو تخت پاشدم…رفتم تو راه رو یه جا بود اونجا منتظر نشستم…از طرفیم صدای گریه بچه ی دوستم میومد🥹منم چشام پر شد از صدای گریه بچش…خلاصه یه ربع نشستم اونجا و عمل دوستم تموم شد و به من گفتن برم داخل اتاق عمل..منو نمیگی داشتم از استرس میمردم گفتم اول باید برم دسشویی…رفتم دسشویی بعدش رفتم داخل اتاق عمل رفتم رو تخت چند دیقه نشستم…اقا نه میشه به جایی تکیه داد نه جیزی… پاهم دراز کرده بودم از کمر درد داشتم میمردم…حالا دکتر نمیاد🥴چقد برام طولانی گذشت و سخت…من هی منتظر نشستم اینا داشتن همه چیو اماده میکردن برای من…خلاصه دکترم اومد رفت یه گوشه نشست من همچنان همونطوری رو تخت😐
مامان پاشا🧸 مامان پاشا🧸 روزهای ابتدایی تولد
تجربه سزارین در بیمارستان صارم
مامانا من ۸ساعت ناشتا بودم از ۶صبح رفتم بیمارستان دنبال کارای پذیرش و فیلمبرداری عکاسی
یک پک کامل واسه قبل عمل و یک پک کامل واسه بعد عمل بهم دادن هزینش ۹۰۰ تومن بود
بعدشم رفتم برای آزمایش ادرار و خون و چک گردن ضربان قلب بچه و فشار خودم ، بعدشم اومدن دنبالم و رفتیم اتاق عمل
بی حسی از کمر بودم و اصلا درد سوزن اسپاینال رو حس نکردم انقدر دستشون سبک بود 🤌🏽 جو اتاق عمل عالی بود و همه حسابی پرانرژی بودن جوری که اصلا استرس نداشتم
گذاشتن و برداشتن سوند هم واقعا دردناک نبود
ساعت ۱۰:۳۰ رفتم اتاق عمل و ساعت ۱۰:۵۵ پسرم به دنیا اومد
همسرم اومد اتاق عمل و بند ناف رو برید تمام لحظه ها هم فیلمبرداری داشتم👀 بعدشم رفتم ریکاوری شکمم رو فشار دادن برای تخلیه خون و جمع شدن رحم که کاملا بی حس بودم و نفهمیدم هیچی
در آخر اومدم تو بخش ، پمپ درد داشتم و تا همین لحظه خداروشکر درد وحشتناکی نداشتم
از رسیدگی بیمارستان و پرسنل خیلی راضیم د به امید خدا فردا مرخص میشم❤
مامان آر‌وید🥹♥️ مامان آر‌وید🥹♥️ ۱ ماهگی
تجربه زایمان پارت چهارم♥️
بعد یه نفر از گروه فیلمبرداری اومد و برای فیلمبرداری و بادکنک آرایی صحبت کردیم و سریع منو آماده کردن برای زایمان اومدم بیرون با همسرم عکس گرفتیم و فیلمبرداری کردن نماینده رویان هم رسید و رفتیم اتاق زایمان اونجا بهم آمپول بی حسی زدن زیاد درد نداشت یعنی قابل تحمل بود ولی فضای اتاق عمل برای دلهره اور بود آروید رو بدنیا آوردن و گذاشتن رو صورتم و عکس و فیلم گرفتن و بردنش بعد من حالم خیلی بد شده بود یه آقایی بالا سرم بود بهش گفتم حالم خیلی بده حس میکنم دارم میمیرم گفت میخوای بخوابی با ذوق گفتم اره بعد یه آمپول به سرمم زد و نفهمیدم چی شد که با صدای یه آقای دیگه بیدار شدم و فهمیدم تو ریکاوری هستم گفت میخوام ببرمت بخش باید بیدار باشی ک اجازه داشته باشیم ببریمت دیگه بیدار شدم و رفتیم تو بخش
راستی سوند هم تو حالت بیحسی تو اتاق عمل بهم وصل کردند
از قبل به همسرم گفته بودم ک صد در صد اتاق خصوصی باید بگیره اگ گیر نیاورد وی ای پی بگیره
چون ما اورژانسی بودیم همه اتاق های خصوصی و وی ای پی پر شده بودند اینم گفته بود من نمیدونم اتاق عمومی بدید زنم پدرمو در میاره😅😅 دیگه اتاق هتلینگ گرفته بود که خب گرون بود ولی ارزشش رو داشت
مامان فندقم🤰🏻💙 مامان فندقم🤰🏻💙 ۱ ماهگی
شروع تجربه سزارین با دکتر سروگل شهریور بیمارستان پیوند:
من یک هفته قبل از سزارین رفتم آخرین چکاب و پرداخت دستمزد دکتر برا عمل تاریخو بهم داد برا ۱۴۰۴/۶/۳ یک هفته گذشت و گفتن که ساعت شش صبح بیمارستان باش ما هم دوشنبه ساعت شش صبح با یه استرس وحشدناک رفتیم بیمارستان فرستادن بخش زنان برا کارهای پرونده اینا رفتیم اونجا تا تماهنگی ها انجام شده و سنو ها و پرونده رو تشکیل دادن و گفتم برید داروخونه پک زایمانو بگیرین بعد لباسش رو پوشیدم و فرستادن تو یه اتاق ک اونجا نوار قلب گرفتن و سرم وصل کردن و میخواستن سوند ادرار رو وصل کنن ک اونجا اجازه ندادم چون از قبل به دکتر گفتم بعد بیحسی بزنین برام بعد یه حدود نیم شاعت اینا با ویلچر بردن بخش اتاق عمل وای که نگم از استرس وحشدناکی که داشتم اونجا تو اتاق انتظار گفتن باید بمونی نوبتی برید عمل دو نفر بودیم عمل اول تموم شد و منو صدا زدن بردن اتاق عمل نگم از ویوی قشنگ اتاق عمل و فضای بیرونش حس خوبی داشت بعد نشستم رو تخت میخواستن سوزن بیحسی رو بزنن یه مرد بود تو اتاق عمل و بقیه همه خانم بودن داشتن با بتادین کمرم رو ضد عفونی میکردن یه لحظه حس کردم که کمرم گرم شد گفتم کمرم داغ شد که گفتن مال بیحسیه گفتم مگه زدین سوزنه رو گفتن اره مگه نفهمیدی و گفتن سریع دراز بکش یه دو دقیقه موندن و سوند ادرار رو گذاشتن برام که دیگه بیحس شدم و حالیم نبود