با پسر گلی رفتیم‌پارک.یکم بازی کرد،بعد شروع کرد بهانه گیری برای شیر.فهمیدم‌گرسنه ست.خودمم شام نخورده بودم و نداشتم.یه کافه بود تو پارک گفتم بریم همونجا یه چیزی بخوریم.کافه ش خیلی قشنگ بود،فضای بیرونش رو هم میز وصندلی واسباب بازی برای بچه ها گذاشته بودن.دیگه منم نشستم بیرون و دارا هم کلی بازی کرد.(صندلی های بیرونی ش پلاستیکی بود.)
غذا رو که آوردن دارارو نشوندم‌رو صندلی یذره که خورد اومد بلند شه بره صندلیش کج شد،نزدیک بود بیوفته.حالا اومدم این اقارو نگه دارم پایه صندلی خودم شکست دوتامون باهم افتادیم زمین🤣🤣🤣🤣
بمیرم برا بچم انقد ترسید کلی گریه کرد😃
جونم براتون بگه کههههه ۳۰۰ هزار تومن هم خسارت صندلی دادم.تازه یارو کلی منت گذاشت که قیمت پارسالش انقدر بود و فلان....
خلاصه که جاتون خالی خیلی خوش گذشت😃من موندم با اینهمه داستانی که هربار بیرون رفتنی دارا درست میکنه برام،چرا همچنااااااان به این کارم ادامه میدم؟؟؟؟!!!!!
۰۴/۰۵/۱۶

تصویر
۱۰ پاسخ

مشکل از صندلیش بوده چرا باید خسارت بدی حتمن یه جاش شگستگی داشته

خدا رو شکر بلایی سر خودتون و بچه نیومده فدا سرتون

😂😂😂😂😂 خیلیم عالی

فقط منم ک کپلم و کنجکاوم چی خوردید؟

صفا باشه🤣🤣🤣🤣

واای😂😂😂

وای فاطی دهنت سرویس😂😂😂

چه اسم بامزه ای داره خدا حفظش کنه

دو تایی رفته بودین باهم؟ ما که هربار دوتایی میریم هزار تا فحش به خودم میدم. دهن ادمو سرویس میکنن😁

خوش بگذره عزیزم 🤣🤣

سوال های مرتبط

مامان نورا خانم مامان نورا خانم ۱ سالگی
تجربه واکسن۱۸ماهگی
دیروز ساعت ۹:۳۰بود رفتم مرکز بهداشت و واکسن نورا رو زدم واکسن که زدم همونجا بهش استامینوفن دادم باهم پیاده رفتیم براش بستنی خریدم و آبنبات چوبی.نزدیک به چهل دقیقه پیاده روی کردیم باهم رفتیم خونه تا ساعت یک بازی کردی بعد نورا خواب رفت چهل دقیقه ای خواب بود وقتی بیدارشد شروع کرد گریه کردن تمیتونست راه بره خیلی گریه میکرد که من ترسیدم و اومدم پیام گذاشتم و سوال پرسیدم که تا کی این درد ادامه داره و.....
حدودا ساعاتای سه یا چهار بود دیدم یهو بلندشد راه افتاد اولش یکم گریه کرد اما راه افتاد و شروع کرد با بچه خواهر بازی کردن شب هم یه سر بردمش خانه بازی اونجا هم بازی کرد ساعتی نه ونیم شب یهو تبش رفت بالا که با شیاف کنترل کردن هر چهار ساعت یکبار پارکید دادمش فقط یبار بروفن و شیافش کردم امروز دیگه قشنگ داره بدی می‌کنه مثل روزای دیگه الان ۲۶ساعت از واکسنش گذشته و هیچ بهونه گیری یا دردی ندارن فقط یکم بدنش داغه ن خیلی زیاد
مامان مهدیار مامان مهدیار ۱ سالگی
سلام به همتون
خواستم تجربه واکسن 18ماهگی مهدیار رو بگم
روز سه شنبه ساعت 11مهدیار و حاضر کردم بهش یکم ایبوپروفن دادم (به استامینوفن حساسیت داره) و رفتیم بهداشت از اول تا آخر که برگشتیم کلا گریه میکرد به خاطر این که از بهداشت می‌ترسه بعد اومدیم خونه باهاش کلی بازی کردیم تا پاهاش میگیره بعد خسته شد و خوابید بعد نیم ساعت از خواب بیدار شد و شروع کرد به گریه به خاطر پاش همون موقع بچه های خواهرم اومدن خونمون و چون خیلی بهشون وابسته شده خوشحال شد و درد پاشو یادش رفت همون‌طور که پاش لنگ میزد باهاشون می‌رقصید و بازی میکرد خلاصه کلی تحرک داشت تا شب که یکم بهونه گیری میکرد بعد جای آمپول و ایبوپروفن زدم ب بعد آروم شد و سر موقع هم بهش ایبوپروفن میدادم که تب نکنه یه کم سرش داغ میشد ولی با یه بار شستن صورت خوب میشد آخر شب هم که خوابید اما تا میخواست به طرف چپ علت بزنه پاش درد می‌گرفت م دوباره به طرف راست بر میگشت منم که تقریباً از ترس این که تب نکنه تا صبح بیدار بودم صبح هم که از خواب بیدار شد شروع کرد به راه رفتن و بازی کردن خودمم باهاش شریک میشدم تو بازی تا بهونه نگیره نزدیک ظهر هم با باباش بردیمش با ماشین دورش دادیم و اومدیم خونه همه چی خوب بود تا اینکه شب برق قطع شد مهدیار هم که بشدت از تاریکی متنفره و غر میزنه به خاطر همین نزدیکی خونمون مراسم شبیه خوانی بود رفتیم اونجا بعد با بچه ها کلی بازی و بدوبدو کرد تا خسته شدو خوابش برد تا الآنم که خوابه و خدارو شکر مشکلی ندارن
در کل مرحله سختی نبود واسه مهدیار امیدوارم واسه همه ی بچه ها آسون بگذره
۱۴۰۴/۵/۱۵