یه شب رفتم بیرون شهر شبش موقع حواب نابودمون کرد تا خوده صبح از گریه و جیغ نزاشت کسی بخوابه واقعا دیونم کرده کم مونده بزنمش دیگه ولی موقع بیداری چیزیش نیس به بازیه ولی جدایی ای خواب که وحشتناک یهو گریه و جیغ میکشه ۱ هفتس خییییلی بهونه گیرا بد شده واقعا نمیدونم چیکار کنم خستم امشب تو مسیر برگشت خانوادم وایسادن شام من گریه و زاری که باااید برم خونه کسی هم درک نمیکنه که چقدر دارم نابود میشم کلافه شدم از دسش بخدا

من از وقتی به دنیا امده هیچ جایی نمیرم از دست همین کاراشون میگن چرا نمیای میگم تو خونه خودمون بهتر از همه جاس حداقلش اینه اعصابم به هم نمیریزه

منم امشب عصبی شدم ازبس دخترم جیغ زد گریه ‌‌‌‌... بخدا مریض شدم کم حوصله غصبی خسته

واقعا درکت میکنم منم خیلی وقتا گریه کردم ازخستگی ازاینکه درک نشدم توسط هیچکس مخصوصا شوهرم اصلا درکم نکرد خداازش راضی نباشه توبدترین وسخت ترین لحظات پشتموخالی کرد ازدست بچه هم که نگم برات همه چی داغونم کرده کاش هیچوقت زن ومادر نمیشدم خیلی شکستم 😫

فقط یه مادر درک میکنه