۷ پاسخ

شوهر منم اصلا نمیده به دخترم همش میگه برو گوشیه مامان و بگیر همشون یه گوهن

درسته حق داری اما شوهر من خداروشکر اصلا نذاشته تا حالا احترام بینمون شکسته شه بنظرم سعی کن دیگه اینجوری نگی بهش

به نظر من که مردا اصلا نمیفهمن

حالا شوهرمن گوشی میده دعوامون میشه ینی ازبچگی خودشو خانوادش گوشی دادن من خودمو جر دادم گفتم ندین حالا کیان عادت کرده دیگه ول کن نیست

آره حق با توعه ولی با احترام باهم حرف بزنید

ماهم همین اصن بچم درک نمیکن

همشون تحفه ان .بدم میاد وقتی اولویتشون گوشی واینستاهست هروز توخونه ی ماهم سراین مسئله جنگ ودعواست

سوال های مرتبط

مامان فندوق مامان فندوق ۳ سالگی
بچه ها ببینید پسر من خیلی بهم چسبیده است کل روز میگم سعنی واقعا کل روز و ب غیر تایم کارتن ک یکساعت هست و میخواد من باهاش بازی کنم منم از اولم حال نداشتم ولی الانم ب خاطر اوضاع خیلی پرخاشگر و عصبی شدم و اصلا حال بازی کردن ندارم ،امروز بهش گفتم من ده دقیقه یکم دیگه میام پیشت تو برو بازی کن بعد من میام اگه نری بازی کنی منم اصلا نمیام دیگه باور میکنید ۳۵ دقیقه کامل ب من چسبید تکون نخورد از جاش گریه کرد ب دستم چسبید ب پام چسبید منم روی مبل نشسته بودم همش گفت مامانی مامانی ولی یک قدم نرفت سمت اتاقش،الانم ک میخاست بخوابه گفت بازی کنیم بعد بخوابیم چون همیشه یک کلیپ از فیلمای خودش در حد سه چهار دقیقه توی گوشیم میبینه و من صد تا کتاب میخونم تا بخوابه گفتم باشه دکتر بازی میکنیم ولی دیگه بعد باید بخوابی کتاب و گوشی دیگه نمیذارم گفت باشه دکتر بازی کردیم دو باز اون دکتر شد یکبارم من گفتم حالا بخوابیم گفت نه گوشی گوشی بعد کلی کلنجار و اینکه خودت قول دادی بازم براش گوشی گذاشتم در حد سه دقیقه گفتم بخوابیم گفت نه کتاب بخون منم دعواش کردم و داد زدم سرش و کلی گریه کرد و بعد خوابید ب نظرتون اشتباه کردم الان مث سگ پشیمونم ولی واقعا جون ندارم دیگه
مامان آنید مامان آنید ۲ سالگی
فقط تجربه ای ک‌کردم در اختیارتون میزارم...خیلی ناراحتم برا دختر بزرگم وقتی جلوکیری نکردم و بیخیال بودم فکرنمیکردم ایقد سخت باشه دخترکوچیکم الان۱۱روزشه...بااینک وقتی توشکمم بود کلی باقصه و داستان برا دخترم توضیح میدادم و اونم خوشحال هی میگفت نی نی کی میاد منم لحظه شماری میکردم دیک بچه دنیا بیاد دخترم سرگرم میشه دیگ حوصلش سرنمیره ...ولی چی فکرکردم چیشد....دخترم روز اول باکلی تعجب نگاهش کرد و بعد ک توضیح دادیم بوسش کرد...ولی همینک پا گذاشتم خونه بهونهاش شروع شد اذیت کردناش میگ دوتامون باید بغل کنی ...باید بمنم شیر بدی باید منم مای بی بی کنی...وخیلی چیزا...بااینک منو باباش اصلن ب بچه کوچیکه محبت نمیکنیم و همه هواسمون پیش اینه...ولی خیلی گریه میکنه لجباز شدید شده منم مجبورشدم دادبزنم سرش ی بار زدمش...اعصابم نمیکشید دیگ....بنظر من بچه پشت سرهم ب بچه ی اول ظلم میشه من ب دخترم ظلم‌کردم و ناراحتم ..منتظرم زمان بگذره یکم بهتر بشه اوضاع...من کردم شما نکنین...جز پشیمونی.خستگی افسردگی چیزی نداره...بشدت افسردم...وناراحتم برا دخترم