۹ پاسخ

منم خیلی عصبیم یعنی پسر من انقد گریه میکنه انقد همه چیو با گریه میگه و میخواد مغزم قفل میکنه کاش بریز و بپاش کنه فقط گریه نکنه خیلی لجبازه

برای من ۲ سالگی و ۴ سالگی هر کدوم یجوری عجیبه 😂😂🤕🤕
سعی میکنم عصبی نشم اما نمیشه که
بزرگه رو میزنمش گاهی انقد که حرص میده و اذیت میکنه🥲

عزیزم شما یدونه بچه داری؟ . واقعا خدا قوت به همه مامانا

منم خیلی عصبی میشم

واقعیتش من زیاد کنار دخترم نیستم
صب تا ظهر اداره ام دخترم پیش پرستارشه. ظهر میام خونه اونم خوابه تا غروب . شب هم کلا کنار پدرشه. چیزی از مادر بودن رو خس نکردم

واااای نگو که زبون نفهم ترینن الان....😁🤌اما چاره چیه سعی کن بیشتر سرگرمش کنی خواسش پرت اسباب بازی موردعلاقش یا برنامه تلویزیونی که دوست داره بکن

من دهنم سرویس شده با جیغ دودقیقه آرومش میکنم باز کار خودشو میکنه، بعضی وقتا از دستم در میره میزنمش خدا لعنتم کنه

2سالگی یعنی عذاب اصلا ارامش نداره پسرمن جیع داد گریه بهونه های الکی لجبازی شدید دخترمم که باداداشش یکی شده منو قشنگ سرویس میکنن
رودسرم سعی میکنم کم عصبانی شم چون زود گریه میکنه ولی سردخترم دادمیزنم چون واقعاحرصم میده

آره منم کلافه میشم عزیزم دخترمو نمیزنم خودمو فحش میدم

سوال های مرتبط

مامان نورا جون💕🌱 مامان نورا جون💕🌱 ۲ سالگی
مامانا سلام اومدم یه گپی بزنیم
شما هم از تجربیاتتون در این باره بگید ممنون میشم
من یک دختر دوساله دارم و دست تنها هستم عاشق ورزشم (بدنسازی)
نمی‌دونم چرا با اینکه می‌دونم
دست تنها و حتی با یه بچه خیلی اوضاع برام دشواره ولی دلم می خواد برای بارداری اقدام کنم
تا فاصله سنی بچه هام کم باشه و بتونم کمتر از سن ۳۲سال فقط باردار بشم وبعدش دیگه هیچ اقدامی نداشته باشم برای باز داری
بنظرتون این چه احساسیه
دلم بچه می خواد
ولی تنهام و همسرم هم فقط از لحاظ مالیش با من اوکیه وگرنه دست کمک نیست و کارش هم اجازه نمیده گاها
و دخترم هم توی سن بازی گوشیه
و خودمم دلم می خواد ورزشمو ادامه بدم یا راهی پیدا کنم برای ادامه تحصیل
ولی با خودم میگم
اصلا دوست ندارم بعد ۳۲ سال اقدام بچه داری بکنم بخاطر اینکه دیگه اون موقع می‌خوام که راحت باشم و فاصله سنیم با بچه هام زیاد نباشه
مشاورم رفتم میگه سخته دست تنها
ولی همه چی به خودت بستگی داره
و این که چه احساسی خواهی داشت بعد این شرایط
دلم بچه می خواد🥹
دلم می خواد ورزش و درسم هم ادامه بدم
ولی کار آسونی نیست☕☕☕
مامان آنیتا مامان آنیتا ۲ سالگی
هنوز نخابیدم و بیدارم،چقدر خودمو سر زنش کنم از این زندگی خسته کننده چرا واقعا ،دیگه کم آوردم از دست مرد لجن،خدایا نمی‌دونم چه کاری کردم که این مرد رو قسمت با من کردی،از زندگیم خسته شدم واقعا خیلی دردا تو دلم هست خیلی خیلی 🥺🥺شدم از سنگ شدم آهن تو این زندگی چرا همون دو سال نیم پیش طلاق نگرفتم منکه همه کارام کرده بودم چرا برگشتم مجدد که بچه بی گناه طفل معصوم بیاد تو این زندگی به خاطر بچم کوتاه بیام و چیزی نگم بشم دیوونه روانی عقدهای که از طرف شوهرم تو دلم هست بخام سر این طفل خالی کنم،خداااااااااااااااااااایااااااااااااااااا بفهم کم آوردم،عصبی شدم تو این زندگی چند سال همش سر این بچه خالی میکنم درسته کنترل میکنم ولی مجدد نمیتونم.شبی بچم آورد بالا آب پرید گلوش بعد استفراغ کرد من عصبی شدم لحظه که آورد بالا بهش گفتم آنی به خاطر همین کارات هست عصبی میشم جیغ میکشم بعد چند ثانیه تموم شد چهرم خب عصبی بود متوجه شده بود، دراز کشید بعد چند دقیقه صدایی شنیدم از زیر پتو نصف صورتش زیر پتو بود،بعد یه ۲۰دقیقه پتو رو کشیدم کنار از صورتش گفتم خفه نشه دیدم خدایا استفراغ کرده بوده چیزی نگفته بود تو همون استفراغ خوابیده😔😔😔وای که زدم زیر گریه تا همین الان خوابم نمیبره چقدر لعنت کردم خودمو،و به شوهرم گفتم ببین اشغال اینا اثرات تو هست رو مغز من تاثیر گذاشته که من رو بچه خالی کنم و حالا اینجوری بشه باید دندون درد رو بکشی بنداری،پوز خنده زد و خوابید،حالم از خودم بهم میخوره چقدر مادر بدی هستم و احمقی😔😔😔😔،تاریخ۱۴۰۴/۰۴/۰۴تلخ ترین خاطره