۹ پاسخ

خیلی خوبه
حالا پدر شوهر مادرشوهر من انگار اصلا نوه ندارن یکبارم زنگ نزدن یا نگفتن بیارش بیینیمش منم شاید دوماه یبار برم بچم اصلأ نمیشناسشون اوایل ک گریه میکرد می‌رفتیم اونجا الان یکم خوب شده ولی نمی‌مونه پیششون

بنده خدا.. اون. دوتا نوه دیگه ش پسرن یا دختر؟

سپنتا پسره یا دختر؟

عین مادر شوهرم ماهانو یه زور نبینه دق می‌کنه یکی دیگه نوه هم داره ولی ماهانو یه جور دیگه دوست داره میگه عشقمه

خدا حفظش کنه
من پدر شوهرم خیلی ساله فوت شده
با اینکه من ندیدمش ولی خیلی جاها نبودش حس میکنم💔

چون کوچیکه،. معمولا کوچیک ها رو بیشتر دوست دارند، بزرگتر که بشه دوباره نی نی بعدی عزیزه 😁

پدر شوهر و مادرشوهرم خیلی زنگ میزنن برا پسرام ک ببرم پیششون

عزیزم چ با محبت😍 سایه اش مستدام.
من پدر شوهرم فوت شده. مطمعنم اگ بود خیلی دوسمون داشت چون شوهرمو خیلی دوست داشته💔

سپنتا دختره یا پسر

سوال های مرتبط

مامان ارسلان مامان ارسلان ۱۳ ماهگی
امشب یه دور همی ساده و خودمونی یلدا خونه مادربزرگ همسرم بودیم
خاله شوهرم یه دختر ۵ ساله داره که همه جوره با دخترش قشنگ رفتار میکنه
سر این میز یه ژله بود و تازه داشتن میزو میچیدن
یه نفر اومد بره ژله برداره
یهو این دختر ۵ ساله زد زیر گریه و گفت نه نه کسی نخوره اما یه نفر یه تیکه کوچیک از ژله رو خورد و گریه های این دختر بیشتر شد و بیشتر شد
مامانش اومد و گفت اشکالی نداره که عزیزم من که همیشه واست درست میکنم....گریه هاش بیشتر میشد
باباش میگفت بیا یه تیکه بزرگشو واست بذارم میگفت نه و گریه میکرد
مامانش میگفت بازم فردا واست درست میکنم گریه نکن اما بازم عصبانی تر میشد
یکی میگفت خانم خوشگله شما دیگه بزرگ شدی به خاطر ژله گریه میکنی
بازم بیشتر گریه میکرد
خلاصه من رفتم جلو و طبق کتاب مامان با من کودکانه سخن بگو اینطوری رفتار کردم.فقط خواستم ببینم چه نتیجه ای داره
دستشو گرفتم و گفتم میدونم خیلی ناراحت شدی.منم دقیقا وقتی بچه بودم مثل تو بودم و دقیقا میفهمم که چه قدر ناراحتی
یکم نگام کرد مکث کرد و بعد گفت من خودم میخواستم بگم چه موقع ژله رو بخورن من میخواستم خودم بگم
گفتم دقیقا میفهمم میدونم خیلی ناراحت شدی
در کمال ناباوری اشکاشو پاک کرد همین که درک شد آروم شد
گفتم حالا بریم با ارسلان سه تایی یه عالمه ژله بخوریم؟ گفت باشه بریم و چشماش قلبی شد😍
همه خواستن همدلی کنن اما من واقعا دیدم کسی همدلی درست رو بلد نبود
مامان هنرمند🤗🤗 مامان هنرمند🤗🤗 ۱ سالگی
سلام خیلیاتون میدونید که مااومدیم شاهین شهر و تصادف کردیم ماشین تاالان سرتعمیره سه چهارروز یا بیشتر درست میشه ما ب اجبار خونه خاله های شوهرم موندیم اونم ب اصرار خودشون.امشب خواستیم شام درست کنیم پسرم سوسیس ها رو برداشت چون خیلی گرسنش بود اینم بگم خاله شوهرم خیلی تنبله از وقتی که اومدم همش خودم اشپزی میکنم الانم ساعت ۱۱بود و بچه هام گشنه بودن.بعد پسرم سوسیس ها رو برداشت خاله رفت ازش بگیره پسرم گریه کرد بعد یه ظرف کوچیکی پیشش بود پرت کرد سمت خاله ولی دومتر باهاش فاصله داشت یه دفه دیدم خاله شوهرم حمله کرد سمت پسرم که پسرم بزنه اصلا شوکه شدیم هم خودم هم شوهرم.شانس همون لحظه هم مادرشوهرم داشت باشوهرم حرف میزد صداخواهرش که شنیدقطع کرد زنگ زد خواهرش بحث کرد باهاش.خیلی ناراحت شدم دید که من و شوهرم ناراحتیم گفت من مثل بچم میدونمش حالاکه ناراحتید معذرت میخوام منم گفتم حتی بچتم باشه رفتارت خوب نبود از شام هم یذره خوردم ناراحت نشه ب شوهرم گفتم دیگه اینجانمیمونم.فردابااتوبوس میرم خونه بابام.حالااگه شماباشید چکارمیکنید میمونیدماشین درست شه یافردابرمیگردین؟