سلام مادر و دختری👩‍👧
آقا آرتان مونده قزوین خونه ی مادرجونش🥹
من چون تک بچم با موندن بچم خونه ی مامانم مشکلی ندارم،چون خیالم راحته که حواسشون به بچم هست و اذیت نمیشه،شنبه ما اومدیم سمنان و آرتان موند،مادرشوهرم اینا میخواستن برن شمال گفتن که آرتان رو ببریم(با اینکه خود آرتان خیلی دوست داشت بره)شوهرم گفت هرچی مادرش بگه،منم اجازه ندادم،متوجه شدم یکم دلخور شدن اما من اصلا اهمیتی ندادم،به چند دلیل:
آرتان فوق العاده بچه ی شیطونیِ نگهداری ازش خیلی سخته و باید خیلی حواست جمع باشه(نه بذای اون بندگان خدا مسئولیت خواستم نه برای خودم استرس)
باید حواست به غذا خوردن آرتان باشه چون بازیگوشه و نمیشینه تا سیر شه غذا بخوره(مادرشوهرم خیلی به این موضوع توجه نمیکنه)
مورد بعدی آرتان شب ها موقع خواب قلق داره و‌پیش هرکسی نمیخوابه یکبار خودش اصرار کرد خونه مادرشوهرم بمونه و بخوابه ما رفتیم‌خونه ی مادرم موقع خواب آوردنش نموند(پس ریسک نکردم که بره چون راه شمال تا قزوین زیاد بود)
شاید ۱۰ دقیقه اول ناراحت شدن اما بعدش خودشون گفتن میترسیم شب نخوابه و داستان تموم شد🫠
خواستم بگم همه جا اولویتتون بچه هاتون باشن و توی رو دروایسی یا برای ناراحت نشدن بقیه از ایده خودتون کوتاه نیاد🤩
تا درودی دیگر بدرود😅

تصویر
۱۰ پاسخ

ماشالا مث خودت خوشگله خدا برات حفظش کنه😍😘🤩

وای چقدر تو منی منم‌ دقیقا اخلاقم مثل تو هم بچمون قربانب ناراحت شدن‌کسی نمیکنم

🫠🤩چه قشنگین

بهترین کارو کردی من اصذا یه ده دقیقه هم پسرمو جایی نمیزارم خیلی حساسم را شده ب خاطر پسرم بعضی جاخا نرم ک اذیت نشه بخاطرشون خیلی زحمت کشیدیم

وووای عزیزم چقدر شبیهته

بله واقعا همینطوره
به به چ مامان زیبایی🤩🤩🥰🥰❤️❤️

کاملا درسته عزیزم...مخصوصا الانکه وضعیت فرق کرده و امنیت بیرون بشدت فرق کرده حتی بچه دست خود آدمم باشه باید چهارچشمی مراقب بود🙏

من دور هر دوتاتون بگردم چقدر نازین
دخترت خیلی شبیهته🥺😍🥰🫶🏻

چندسالشه

ماشالا خیلی نازین

سوال های مرتبط

مامان ساره مامان ساره ۱ سالگی
مامانا بلاخره با یه هفته تاخیر ما هم واکسن18ماهگی امروز زدیم.
تو مرکز بهداشت از بس گریه کرد تمام صداش کیپ شد منتها تو ماشین دیگه با مامانم یکم بازی کرد تا رسیدیم خونه خوابش میومد خیلی چون قبل بردن به بهداشت ساعت7/30بیدارش کردم بعد تا8بهش شربت پاراکید دادم بجای قطره اونم5سی سی بخاطر همون بیدار شدن و تاثیر دارو خسته بود دیگه یه نیم ساعت بزور با اسب اینا سرگرمش کردم که یکم راه بره بعد اون خودش رفت سمت نانوش که لالا کنم اما چون خیلی بد واکسن بود تا الان که تجربه داشتیم دیگه وسایلاش برداشتیم از صبح مستقیم اومدیم خونه مامانم اینا با اینکه دوتا خیابون فاصله داریم اما مامانم گفت بیا اینجا من حواسم به بچه باشه خونه نمون دیگه چون سریای قبل هم کلا تایم واکسن خودش کنارم بود با همه این توضیحا لطفا دعا کنید که سبک ترین حالت براش بگذره چون تازه وزنش رسیده10کیلو ولی ماشاالله قدش84بهم گفت اما من همیشه یکی دوستانت خطا در نظر میگیرم که شاید کوتاه تر باشه قد بچه اونا تند تند اندازه میگیرن
مامان آرتان و آسمان مامان آرتان و آسمان ۱ سالگی
سلام مامانا
موضوع این تایپ:✅️✅️از شیر گرفتن
بعد واکسن دو شب که گذشت من از ساعت ۱۰ شب به بعد تا ۶ صبح به آسمان شیر ندادم دوروز گذشت،یعنی امروز ساعت ۸ شب به بعد شیر ندادم،۲شب ادامه میدم و شب سوم میشه از ساعت ۶ به بعد و ادامه پیدا میکنه تا با شیر مامانش کامل خداحافظی میکنه🫠🥲
من پسرم آرتان رو هم بعد از واکسن ۱۸ ماهگی از شیر گرفتم!
برنامه ی دو هفته غذای آسمانُ نوشتم به دکتر تغذیش و دکتر خودش(فوق تخصص اطفال)نشون دادم،نظر هر دو این بود:
با توجه به برنامه غذایی ای که آسمان تو دو هفته استفاده کرده میتونی کم کم پروسه ی از شیر گرفتن رو شروع کنی!
دلایلم برای گرفتن شیر:اول سلامتی دندون هاش،دوم خواب راحت و با کیفیت،سوم احساس نا خوشایند برای ادامه ی شیردهی و خستگی بدنی خودم!
❌️فقط برای قطع شیر باید شیر پاستوریزه رو جایگزین کنید الان آسمان صبحا نصف لیوان خودش شیر میخوره همراه صبحانش شب ها هم قبل خواب اگر جا داشته باشه نصف لیوانش باز شیر میدم بهش🥰
نکاتی یادم بود رو گفتم تا مامان خانما استفاده کنن❤️
مامان آرتان و آسمان مامان آرتان و آسمان ۱ سالگی
مامان فندوق مامان فندوق ۱ سالگی
خانوم ها کمک واقعا دیگه کم اوردم شما بگین من چیکار کنم امروز پدرشوهرم اومد دخترمو برد خونشون که نزدیک همیم تو ی کوچه بعد نیم ساعت اومد که آره چرا به بچه غذا نمیدی خونه ما اومد گشنه بود ی کیک گرفتم همیچن خورد من گریه ام گرفت چرا به بچه غذا نمیدی گشنه میزاریش چون غذا نمیدی بهش نمیرسی لاغر مونده بده بخوره از این حرفا منم اصلا شوکه شدم یعنی چی این حرفا گفتم من به بچم خوراکی نمیدم چون خیلی بد غذاس اگه خوراکی بخوره غروب دیگه شام نمیخوره گفتم خودم خوراکی نمیدم که شام بدم بخوره من امیشه سر غذا خوردن دخترم انقدر حرص میخورم بعد شوارمو صدا کردم گفتم بیا ببین بابات میگه به نفس غذا نمیدم گشنه نگهش میدارم شوهر اکمد گفت این چه حرفیه میزنی مگه میشه ادم به بچه خودش غذا نده از این حرفا منم گریم گرفت گریه کردم کلی شوهزم گفت ولش کن اهمیت نده من میدونم تو چقدر رو بچه حساسی ولی من دلم بدجوری از دستش شکست واقعا نمیدونم چطور به خودش اجازه میده همچین چیزی بگه مگه میشه ی مادر بچشو گشنه نگه داره اخه شب هم داشتیم از هیت میومدیم مادر شوهرم صدای دخترمو که شنید درو باز کرد ی کلوچه دستش بود به دخترم گفت بیا بهت قاقا بدم گشنه نمونی منم اصلا اهمیت ندادم رفتم تو خونه شما بگید من چی بگم به اینا