سوال های مرتبط

مامان نویان مامان نویان ۲ سالگی
امروز دوستم مهمون خونمون بود پسرش شش ماه از نویان بزرگتر بود ولی بزن بهادری بود همین که رسید یه دونه به نویان زد بعد نیم ساعت هلش داد با چکش دالی توپه زد تو سرش من فقط نویان رو آروم میکردم و دلداری میدادم ، دوستم میگفت چقدر نویان مظلومه یکم بهش یاد بده کتک زدن رو نزار سوسول بار بیاد اینا پسرن ، واقعیت من این روش تربیتی رو دوست ندارم می سپارمش به جامعه تا  دفاع کردن از خودش رو یاد بگیره ، خشونت به نظرم خوب نیست
اینکه بچه دستش هرز بشه بخواد بچه ها رو بزنه دیگه تو بزرگسالی نمی تونه دوست های خوبی داشته باشه
به دوستم گفتم از سرش این کار رو بنداز یه خورده دیگه بزرگتر بشه واقعا نمی تونی جایی بری چون هر مادری سکوت نمی کنه و اینکه چرا ما فکر می‌کنیم اینجوری بچه های اجتماعی بار میاریم ؟ یعنی تو مهدکودک مدرسه سرکار و جامعه با یکی بحث مون بشه حتمن باید خشونت بکار ببریم اونوقت باید چاقو کنیم شکم همدیگه...
حالا از اون موقع نویان ترسیده سمت بچه ها نمیره
مامان نورا مامان نورا ۲ سالگی
در حال مطالعه کتاب نیک سرشت هستم و چون خیلی مفید و کاربردیه تصمیم گرفتم نکاتی از هر فصل و به اشتراک بزارم تا بقیه هم استفاده کنند
#نکته_ی_امروز
نیک سرشت یعنی همه ی ما در جوهره مان دل رحم ، دوست داشتنی و سخاوتمندیم و کودکانمان نیز نیک سرشت هستند و باید درباره ی چرایی رفتار بدشان کنجکاو باشیم و این کنجکاوی به ما امکان پرورش چهارچوب و راهکارهایی را میدهد و اجازه نمیدهیم که استیصال و خشم بخاطر رفتار فرزندمان تصمیم های ما را تعیین کند
وقتی به خوبی فرزندانمان اطمینان داریم به توانایی شان در خوب رفتار کردن ایمان داریم و به آنها محیطی پر از آرامش بدون نگرانی از بد دیده شدن برای رشد و پرورش احساسات ، تلاش کردن و شکست خوردن می‌دهیم
رفتار بد فرزندان نشانه ی کشمکش های درونی آنهاست و برچسب "بد" زدن به آنها باعث طرد شدن و تنها ماندن میشود
نوع واکنش والدین در هنگام این کشمش ها ( که خواه تف انداختن به صورت دوستش ، پرت کردن اشیا به سمت دیگران ، گفتن جملات قلمبه سلمبه و بد و...) رفتار فرزندان را میسازد اینکه در آن لحظه به کودک بگوییم تو بچه ی خوبی هستی که اوقات بدی رو میگذرونه ...من اینجام در کنار تو تا بهت کمک کنم . این رفتار به احتمال زیاد به اونا کمک میکنه تا رفتار بهتری داشته باشند
مامان لیام مامان لیام ۱ سالگی
من قبل بارداری و همینطور تمام دوران بارداری از اینکه به بچم شیر بدم فراری بودم ، و تصمیم داشتم شیر خشک بدم و مصمم بودم
ولی وقتی تو بیمارستان اصرار کردن که خودم بدم یه حس عجیبی پیدا کردم که اصلا دلم نیومد به پسرم خودم شیر ندم
در کنارش شیر خشکم تا یکسالگی دادم ...
ولی الان با تمام احساس شیرینی که داشتم و دارم پشیمونم
چون الان پسرم به شدت وابسته ست به سینه ی من و کلا باید حتما با سینه و شیر خوردن بخوابه و وسطش بیدار میشه و تا از سینه ام نخوره نمیخوابه
خب این یه سری استرس‌ها در من بوجود آورده
چجوری از سینه جداش کنم که کمتر آسیب روحی ببینه و بهش فشار نیاد
و تازه بعدش چجوری می‌خوابه؟که مطمئنا خوابش تحت تاثیر قرار میگیره
( حالا فشار و آسیب روحی خودم کاملا به کنار)
و خیلی چیزای دیگه
خلاصه اگر روزی بچه دار بشم ، علی رغم تمام محاسن و احساس خوبی که داره دیگه شیر خودمو نمیدم 😔🫠🥺
*این عکسو تو اینستاگرام دیدم
نوشته بود این فقط تو نیستی که به آغوش من احتیاج داری بلکه منم با آغوش تو آروم میشم
و چقدر راسته 😭🤍✨️