حالا حتی جلو خودشم گریه میکردم دقیق میدونست حالم افتضاحه موهامو از ته ماشین کردم پیش روانشناس رفتم حتی ب جایی رسیدم ک زندگی و بچه هامو ول کردم میخاستم برم تیمارستان بستری بشم ولی شوهرم و بابام اومدن نزاشتن چون بچمم شیر خودمو میخوره تا اییییین حد حالم بد بود میدونی روانشناس بهم چی گفت در کل تاثیر ک نداشت برام حرفاش ولی این حرفش درست بود گفت تو خسته ای هیچیت نیس فقط ب استراحت و ارامش نیاز داری و ب شوهرم گفت زنت مثل ماشین ژیانه ولی تو ازش انتظار داری در حد پورشه باشه کارا خونه را بکنه کارا بچه ها را بکنه با تو وقت بگذرونه خوش اخلاق باشه همه چی سر جا ولی نمیشه همچین چیزی و اینکه گفت خودم ب شخصه ایده آل گرام یعنی باید همه چیز زندگیم میخام ک اوکی باشه ولی هیچ کدوم از اینا فایده نداشت حتی یه هفته ای رفتم خونه بابام اونجا استراحت کردم میدونی از کی حالم خوب شد خودممممم خاستم ک دیگه خوب باشم ک اون غول افسردگی رو شکستش بدم خاااااستم و تونستم و توام تا خودت نخای ب خودت کمک کنی هیچچچچکس ن کمکت میکنه و نه اصلا میتونه کمکت کنه من خداروشکر الان دوسه هفته ای هست حالم خیلی بهتره و البته مسافرتم بی تاثیر نیست اومدیم مشهد شما ک خودت نزدیکی ب نیت شفا یه زیارت برو و خودت خودتو تغیر بده من حتی تو رفتارم با شوهرمم تغیر کردم دیگ نخاستم یه زن تو سر خور و شوهر ذلیل ترسو بی سیاست باشم و هی شوهرمم میگ چی شد ک تغیر کردی میگم نمیدونم فقط خاستم خاستن توانستن است حرف اخر بهت بگم خیلی پرحرفی کرذم فقطططط خودتی و خودت فک کن هیچکسو نداری فقطم یه روز زنده ای تو این یه روز میخای شاد باشی و بمیری یا کلا مرده متحرک باشی
اون لحظه ی عوض کردن .با بازی وخنده عوضش کن .سخته ولی میگذره .خوب نمیشه که بچه تکون نخوره . خداروشکر کن که سالمه وتکون میخوره
عزیزم غصه نخور منم دخترم همینجوریه دست تنهام دخترم خیلی بهم وابسته هست همش باید بغلش کنم تا پا میشم گریه میکنه آشپزی میکنم باید بغلم باشه به هیچ کاری نمیرسم با هیچ کس ارتباط برقرار نمیکنه اگه جایی برم اینقدر گریه میکنه که من از رفتن پشیمان میشم نمیتونم باهاش جایی برم خونه نشین شدم به کل ولی چاره چیه باید صبر کنم شاید بزرگتر بشه خوب بشه اخلاقش شما هم به خودت فشار نیار
این حرفو نزن بازخداراشکز بچه ات سالمه این روزارا همه داریم وتوهرکاری نکنی این روز و شب میگذره پس چرابه خبی نگذرونی بامن خداراشکر بچم هرکاری نکنه اذیت نمیشم میگم بچه هست خودم خواستم مادربشم واما از دست این شوهر به کجابرم که یک نفس راحت بکشم بچه هرکاری نکنه میگی بچه هست اماشوهر چی از بچه هم بچه ترهههه بازمن ازدست شوهرم درعذابمم خدابه راه راست هدایت کنه الهی امین 🤲💔😢
من همیشه کنارش وسیله میزارم میدم دستش تا سرگرمه سریع عوض میکنم
هرچی سخت بگیری سخت تر میگذره
میدونم سخته ولی همه فراموش میشه
عزیزم اصلا به حرفم توجه کردی
همه هم دردیم
ولی یه راه حل بگم پوشک شورتی مای بی بی معجزه میکنه برا من که اینطوری بود از شر اون چسبا و فیکس کردنش راحت شدم تا میخواد غلت بزنه یا بره سریع بلندش میکنم مثل شورت پاش میکنم و تمام
عزیزدلم داری حساس میشی روش
همه بچه ها همینن
من حتما باید یه اسباب بازی بدم دستش تا دو دقیقه آروم بگیره
یا باهاش حرف میزنم و صدای حیوانات و ...در میارم که چند لحظه آروم بگیره
انشاله مشکلت حل بشه و حالت بهتر بشه...ولی هممون بچه هامون شیطونن و موقع تعویض اذیت میکنن...من ی اسباب بازی مخصوص تعویض ک خیلی دوس دارم میدم دستش،دوباره میگیرم تا سری بعد...مشغول میشه،شعر میخونم براش،بوسش میکنم...اونم حق داره خب هم کنجکاوه هم از مای بیبی شدن بدش میاد،فک کن خودت توی این روزای داغ سگی همش پریود باشی و پوشک بزاری
ببین گلم خداروشکر کن که بچت سالمه این ازهمه چیز مهمتره.
ولی این سختی هارو همه ما مامان اولی ها داریم تجربه میکنیم کوچولوی ماهم هدیه خدا بود ولی دارم تمام تلاشمو میکنم ک به خوبی از پسش بربیام سختی خیلیش خیلی زیاده هرروز یه چالش ولی گلم مشکل از درونت داره شکل میگیره و همین باعث میشه زده
بشی از بچه داری و زود خسته بشی روحیتو تقویت کن دیدت رو نسبت به زندگیت عوض کن اون چیزی ک آزارت میده رها کن بخدا الان شیرین ترین دوران بچهامونه
یعنی بچه دوم نمیاری؟
عزیزم تو فقط بلد نیستی بهتر نیست بجای این جملات ناب امید کننده شروع کنی یاد بگیری و روز بعد روش جدید شروع کنی...همین تعویض پوشک هر روز یه مدل اجرا کن تا دستت بیاد مثلاً همه وسایلش بزار گوشه اتاق جلوی درب حموم تا راحتترت بشه...باور کن ما همه مثل هم هستیم...منم مامان اولی م سخته اما شیرینی خاص خودش رو هم داره ...چرا اینقدر منفی بافی می کنی....بهتر از شوهرت کمک بخواهی چند تا مسولیت پسرت بهش بدهی مثلاً هر وقت از سرکار اومد خستگیش رفع شد بگو یه ساعت بگیرش من برم بخوابم برم دوش بگیرم اینطوری آرومتر میشی....پسرت بزرگ با کالسکه ببرش بیرون...چه تنها چه با شوهرت...تنهایی و عدم آموزش که حالت بد میکنه....همیشه اینو یادت باشه تو خودت مسول زندگیت هستی و هیچکس تاکید میکنم هیچکس نمیتونه جای تو رو برای پسرت پر کنه حتی مادر خودت...پس قوی باش و امیدوار به اینده
ببین میفهمم چی میگی تو هیچیت نیس عوض کردن هم بهانه س منم ده ساله درگیر افسردگیم سر بچه اولم تا یکسالگیش افسردگی داشتم بعد یکم خوب شدم یکسال نه ماهش شد دوباره باردار شدم دومی از همون بارداریم افسردگی داشتم بی اعصاب بودم سر دخترم خالی میکردم خودمو شوهرمم ادمی نیست ک کمکم باشه خیلی همه کارا بچه ها ب دوش خودمه بعد زایمان دومم یکم حالم خوب شد ولی از شش هفت ماهگی دوباره همون حالتا اومد سراغم فقططططط گریه میکردم سر بچه هام داد میزدم منی ک هیچوقت حتی نزاشتم شوهرم بفهمه حالم بده چون سر بچم اولم هییییچ کمکی ک بهم نمیکرد دونستنش برعکس تازه حرفایی میزد ک حال ادمو بیشتر بد میکرد و من تصمیم گرفتم هیچوقت نزارم بفهمه حالم بده.
لطفاً کفر نگووؤ😐 باید از این لحظات لذت ببری.لحظه های به این قشنگی.همه بچه ها یکسره غلت میزنن.دور از جونش اگر معلول بود تکون نمیخورد خوب بود.سعی کن با بچت حال کنی بازی کنی خوشحالی کن.انرژی منفی نباش.وقتی عوضش میکنی یک چیزی بده دستش بازی کنه هواسش پرت شه
عزیزم حس میکنم تو مشکلت یه چیز دیگه اس
مثلا مثل سابق برا خودت وقت نمیزاری این طبیعیه
یا مثلا مادرت اینا نمیاین پیشت
یا با ادمای کمی در ارتباطی
حس میکنک داری افسردگی میگیری با گرفتی به نظرم مشاوره حتما برو
ببین موقع عوض کزدن بچه دو طرفش رو بالشت بزار که بدونه راه نیست غلت بزنه یا پاهاتو بزار دو طرفش
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.