۸ پاسخ

😂😅عی خواهر بیخیال همشون همینن ولی دلش بود حداقل دکتر ببرتت یعنی بهت توجه داره مردا این چیزا رو دقت نمیکنن که

از این مردا هیچی در نمیاد

ازچی میترسی برو ی بالش‌پتوبیار توسکوت تخت بگیر بخواب اومد ببینه خوابیدی میسوزه😂

تجربه به من ثابت کرده خیلی از مردا نمیفهمن که باید این کارا بکنن
شوهر من تو خودش ناراحت میشه و فقط میگه بریم دکتر
واقعا بلد نیست خونه باباش یه لیوان جابجا نکرده منم دیگه ازش ناراحت نمیشم

اشتباه از خودته باید میرفتی دکتر الان فکر میکنه الکی میگی مریضی

وایی تو چقدر منی منم احساس میکنم خیلی بهم بی توجهه قهرم میکنم نمیتونم حرف دلمو بزنم این شده( موزل برام معظل معذل) 🤣
حالا خوبه میگه بریم دکتر ناز نکن برو زنگش بزن بیاد برین

بنظرم زیادی بزرگش کردی تمام مردا همینن ماها زنیم تو ذاتمون مادری کردن وپرستاری کردن هست اونا نه همینک گفته بیا بریم دکتر یعنی دوستت داره وبراش مهمی گلم زندگی ب خانوادت وخودت تلخ نکن یروزی پشیمون میشی ک دیره ودیگ اینروزا برنمیگرده

زنگ بزن بگو میترسم بعد برو دکتر
مردا کلا بلدنیستن مثل زن رفتار کنن عزیزم
به جای اینکه لج کنی وکسی برات کاری نمیکنه برو دکتر کارای خودتو خودت انجام بده

سوال های مرتبط

مامان ارسلان پناه مامان ارسلان پناه ۱۲ ماهگی
خاهرشوهرم ی دختر داره هرجااا بره باید خرید کنه ب یچی دوچی هم قانع نیس ازهرچی بهترین وگرون ترین وبرمیداره...بعد هیچی هم خوشحالش نمیکنه ولی انگار عادت داره ک باید بخره
ما باخاهرشوهر رفته بودیم بیرون دخترش ابرومونو برد هرمغازه ای میرفتیم کلی وسیله ولباس وجینگولیجات برمیداشت اگ خاهرشوهرم میگف ن هرچی دهنش میومد ب خاهرشوهرم میگف ...ولی پسر من اول براش ی بستنی گرفتم همون خورد دیگ هیچی نگف حتی بستنیم نگف میخام من خودم براش گرفتم بعدم ی سمبوسه پیتزای براش گرفتم چون میدونسم دوس داره کلیم خوشحال شد ولی حتی برانگاه کردنم دست ب چیزی نمیزد بعد دختر خاهرشوهرم هی میرفت برمیداش میزاش رومیز موقع حساب کردن خاهرشوهرم میگف اشتباه شده میگف دخترتون اینا اورده اینم دیگ روش نمشد بزاره کنار مجبوری میخرید... بعد هی ب پسر منم میگف این خوراکی مخصوص هشت نه ساله هاس تو کوچولویی ب درد تو نمبخوره... (پسرمن شش سالشه) بعد باز میگف خانوم ما گفته فقط باید کوله پشتی ولوازم تحریر لبوبو بگیرید وگرن راتون نمیدم مدرسه و...پسرمنم هی میپرسید مامان راسته اینی ک مهدیس میگ؟؟هی منم مبگفتم ن مامان اون میخا لج تورو دربیاره اگ چیزی میخای بگو تا برات بخرم میگف ن بستنی خوردم سمبویه ام خوردم چیزی نمیخام دیگ ...
خاهرشوهرم همش مبگف خش بحالت بااین بچت 🤕چ بده بچه اینجوری باشه اخلاقش ی فامیل داریم اونم میگف یدف رفتم خیتبون پسرم گیر داد ب ی چی ک باید بخری وسط خیابون ایقد گریه کرد خودشو ومنو زد ابروم برد پولمم کم بود اخر زنگ زدم ب شوهرم سریع کارت ب کارت کرد رفتم براش گرفتم تا ولم کرد.بنظر من ب تربیت خانواده ربط داره وگرن چرا بچه من اینجوری نمیکنه...
مامان گل پسرها و بانو مامان گل پسرها و بانو ۱۵ ماهگی
باز من امدم با یه دل پر از گله 🥲
عصر با همسرم قرار شد شب بیاییم بیرون حالمون بهتر شه😏 ساعت 6ونیم بیدارش کردم تا ۷تو جاش بود من تند تند یه بچها رسیدم گفتم واسم یه کاپوچینو درست کن یکم سرحال شم با هزار مکافات بلند شد گقتم. نمیخواد ولش دیرمیشه من بدم میاد ساعت 8به بعد برم بیرون ساعت 7ونیم بود گفت اوکی بریم من میخواستم کیفو بردارم دیدم رفت تو حموم🤐
اولش با شوخی و خند گفتم بیا بیرون امدیم میری دیروز حموم بودی حالا چند ساعت دیر تر برو طر عین ناباوریم رفت جفت بچها خودشون خراب کردن هم بهار هم شهریار 😮‍💨رسما عصبی شدم رفتم ابگرمکن و خاموش کردم برق حموم هم خاموش کردم رفتم تو اتاق رختخواب هارا پهن کردم بچهارا تمیز کردم گوجه گذاشتم واسعه املت خونه را جارو مردم امد بیرون کلی داد و بیداد کرد منم کم نیاوردم کلی با هم دعوا کردیم این وسط پسرم خیلی رو مخم بود و ابجیشو میزد مجبور شدم بزنمش و دکمه ی من از همینجا خاموش شد همسرم تو حال بود من تو اتاق خواب شهریار داشت گریه میکرد شدید و من نمیتونستم از جام بلند شم اونم فک میکرد بچه پیش منه شاید یه ربع این بچه یه نفس گریه کرد و نیومد نگاه نکرد واقعا با من یا تو تخت داره گریه میکنه خلاصه بچه 20روزه رو به کبودی بود تونستم بلند شم شالمو سرم کنم کلیدو برداشتم امدم از خونه بیرون فقط گفتم دیگه کم اوردم
بخدا کم اوردم
الان میایین میگین خودت خواستی باردار نمیشدی
من گ. و. ه خوردم واقعا حالم خوب نیست کم اوردم زیر این همه فشار پسرم 3سالشه روانیم کرد با کاراش دخترم یکسالشه همش بغل میخواد پسرم کوچیکم کولیک و رفلاکس شدید داره دارم به خودکشیوفکر میکنم ولی بچهامو چیکار کنم یه حموم رفتنش شد جرقع واسعه از هم پاشیدن من
مامان پسر کوچولو 🐣 مامان پسر کوچولو 🐣 ۱۳ ماهگی
من سونو داده بودم ی جا گفته بود مطرح کننده کیست این علائم
یکی بخاطر سینم
یکی بخاطر عصبی بودن دستم درد میگیره
و پر خوری عصبی
قرار بوده برم پیش دکتری ک موقع بارداری میرفتم
حالا چهارشنبه هفته پیش خاستم نوبت بگیرم شوهرم گف نه امروز نمی‌رسم
بزار شنبه یکشنبه
شبش اومد خونه صحبت کردم گف مدیرمون بخاد جلسه بزاره تو اول هفته
فعلا شنبه رو نگیر ولی همین هفته حتما میریم
دیگ گذشت هر روزم می‌پرسیدم ک جلست هستش ، برگزار شد میگف دقیقا با همین لحن عزیییزممم بشه بهت میگم دیگ
گفتم من دوشنبه نمیخام برم دکتر هاااا گف نه یکشنبه برگزار میشه بعد از ظهرش میریم
بعد شد یکشنبه شب گفتم چی شد ، گف هنوز نیومده جلسه رو نداشته
گفتم این نزدیک پریودی میشه هااا اگه بخواد سینمو چک کنه انجام نمیده
گف ولش کن بیا سه شنبه بگیریم در نهایت ب مدیرمون میگم نوبت دکتر دارم نمیتونم شرکت کنم خاست اینترنتی بگیره روز چهارشنبشو نکاه میکرد میگف چهارشنبه هم خوبه هااا بیا چهارشنبه بگیریم
منم هیچی نگفتم ، ینی عصبی شده بودم گفتم چیزی بگن نصف شبی دعوامون میشه
از آخر سه شنبه ساعت ده دقیقه ب یک نوبت کرف
صبح زنگ زده میگه من کار برام پیش اومده نمیتونم زنک بزن کنسلش کن برای فردا نوبت بگیر
بقیش تو کامنت میگم