سوال های مرتبط

مامان آیهان مامان آیهان ۳ ماهگی
مامان ܩߊ‌ܣـ🌙ـܠࡅ࡙ن🩷 مامان ܩߊ‌ܣـ🌙ـܠࡅ࡙ن🩷 ۱ ماهگی
تجربه زایمان سزارین پارت ۲:
خلاصه ورزش ها ادامه داشت و چندسری من میرفتم زایشگاه و دریغ از تغییر
نمیدونم دهانه رحمم یاری نمی‌کرد کلا یا اینکه ورزش هارو دیر شروع کردم اما هر سری که میرفتم زایشگاه میگفتن دهانه رحمم خیلی نرم شده و باز میشه ورزش کن پیاده روی کن که همه بی فایده بود ۴۰ هفته شدم و تاریخ زایمانم ۱۰ شهریور بود طبق انتی زایشگاه گفتن که فردای تاریخت بیا بستری شی البته بازم بستگی به دکتر شیفت داره ۱۱شهریور شد و من تا ۴ صبحش خوابم نمی‌برد از استرس چون ن از طبیعی خوشم میومد ن سزارین ولی خب باز میگفتم طبیعی بهتره همون روز ساعت ۶ صبح از درد بیدار شدم
( اینم بگم که من از یه هفته قبلش دردای کم پریودی داشتم با فاصله دو سه ساعت ) خلاصه بیدار شدم و فاصله دردام گاهی ۵ دقیقه گاهی ۱۰ دقیقه بود ولی دردام قابل تحمل بود
خونم پله میخوره پا شدم یه ییس دقیقه ای پله نوردی کردم و دوش آب داغ با اسکات رفتم و اردکی و یه نیم ساعتی هم تو خونه پیاده روی کردم که دردام بیشتر شه دردام همون بود فقط فاصله اش دیگه منظم ۵ دقیقه شد شوهرمم خواب بود با دردای من بیدار شد هر لحظه میگف بریم زایشگاه میگفتم ن هنوز زوده و ۱۲ من رفتم زایشگاه معاینه شدم ۲سانت بودم کیک رانی خوردم و ازم ان اس تی گرفتن که خوب نبود و بخاطر دردام و ان اس تی بستری شدم دکتر شیفت گفت که یبار دیگه ان اس تی بگیرن خوب نباشه میبرن اتاق عمل
سرم زدن بهم دوباره ان اس تی گرفتن که خداروشکر خوب بود دیگه بستری شده بودم دردام بیشتر شده بود...
مامان فینگیل 🌼 مامان فینگیل 🌼 ۲ ماهگی
تجربه زایمان پارت ۱ :


من ۴۰ هفته کامل شده بودم و دردهام هنوز شروع نشده بود
تا قبل ازین چندباری پیش ماما و دکترم رفتم و موقعی که معاینم میکردن میگفتن کانال زایمانت خیلی نرم و خوبه ، سر بچه کامل تو لگن فیکس شده و پایین اومده ولی دهانه رحم بسته است
ازشون خواستم معاینه تحریکی انجام بدن که گفتن چون دهانه رحم کاملا بسته است نمیشه و در صورتی معاینه تحریکی میکنن که حداقل یه سانت و باز باشم
من کلا از هفته ۲۸ کلاس یوگا میرفتم ، پیاده روی و فعالیت روزانه از اول بارداری داشتم ، آناناس و شربت آلوخاکشیر به همراه گلاب و کمی زعفرون میخوردم ، رابطه بدون جلوگیری و شیاف گل مغربی هر ۱۲ ساعت و داشتم و خلاصه هر راهکاری واسه زایمان راحت بود و انجام میدادم
و ۲ هفته آخر شدید اینکارهارو انجام میدادم
توپ گرفته بودم و تو خونه یک ساعت ورزش میکردم و بعدشم دوش آبگرم و اسکات و ورزش زیر آب انجام میدادم
ضمن اینکه ماه آخر با مامانم کل خونه رو تمیز کردیم که خب خیلی کار سنگینی بود
کلا مدلمم اینطوریه که اصلا اهل ناز و نوز نیستم و تا لحظه آخر داشتم کارهای سنگین و خودم تنهایی انجام میدادم
من تاریخ سونو ضربان قلبم ۳۱ تیر زده بود و تاریخ سونو انتی ۱ مرداد
از سه شنبه ۳۱ تیر ۸ صبح دردام شروع شد تا ۱۲ شب تو خونه دردهام و تحمل کردم
۱۲ شب رفتم بیمارستان که دیگه دردام هر ۷-۸ دقیقه یه بار بود ان اس تی گرفتن و معاینه کرد گفت دهانه رحمت بسته است ولی انقباض و داری ان اس تی هم که خوب بود برو خونه و در صورتی بیا بیمارستان که یا کیسه آب پاره شده باشه یا خونریزی کرده باشی یا دردهات هر ۵ دقیقه شده باشه در اون صورت بستریت میکنم
من اومدم خونه ساعت ۳ نصفه شب بود بازم تا ساعت ۶ صبح تو خونه تحمل کردم
مامان جوجه رنگی🐣🐦 مامان جوجه رنگی🐣🐦 ۳ ماهگی
زایمان طبیعی پارت ۵
همسرم اومد و منم دردام بیشتر شده بود
ماما می‌گفت خیلیا با همسرشون میان با هم آهنگ می‌زارن و ورزش میکنن البته خودشونم برام آهنگ گذاشته بودن رو اسپیکر پخش میشد
منم ورزش میکردم و اسکات میزدم بعد یواش یواش ازم خون می‌ریخت و دردام خیلی زیاد شده بود ماما رو صدا کردم و گفت رو تخت بخواب تا معاینت کنم و معاینم کرد گفت خیلی خوب پیشرفت کردی ۴ سانتی بهم گاز انتونوکس دادن و گفتن فقط موقع دردات دم عمیق بگیر و آروم آروم بده بیرون تا اثر کنه
منم رو تخت دراز کشیده بودم و دردم خیلی بود هی گاز میدادم داخل و آروم میدادم بیرون بعد یه ساعت همین طور که بودم کامل گیج شده بودم و درد داشتم و چشمام خمار شده بود به شوهرم میگفتم آهنگ ساقی هایده بزار برام😂
دردام شده بود هر دو دقیقه و تا ۳۰ ثانیه درد داشتم که هر بار که درد داشتم گاز تنفس میکردم و با دست میزدم تو سر و صورت خودم 🥲
زنگ دکترم زدن که بیاد
منم اینقدر دردم زیاد بود که به شوهرم میگفتم بگو بیان منو بکشن من دیگه نمیتونم اونم هی پیشونیمو بوس میکرد و اشک می‌ریخت و به ماماها می‌گفت یه کاری کنین کمتر درد بکشه ماماها گفتن باید دهانه رحمش کامل باز بشه برای همین داره درد می‌کشه
و منو معاینه کردن بهم میگفتن نفس عمیق بکش اصلا زور نزن
مامان جوجه کوچولو🐣 مامان جوجه کوچولو🐣 ۳ ماهگی
یه چیز دیگم بگم این دردا اینجوری بود هی میگرفت وهی ول میکرد هر ده دقیقه یه بار یه اسانس اسطوخودوس هم داشتم هی اونو بو میکردم یکمی آرومم میکرد تا هشت خیلی دیر بود نتونستم تحمل کنم دوباره رفتم بازم معاینه گفتن حالا سه سانتی بازم زوده برو و منو تحویل نگرفتن🥴یه دردای عجیب غریبی بودا خلاااصه هشت صبح دوباره رفتم گفتم توروخدا بستریم کنین دیگع نمیتونم یه مامای خیلی مهربونی بود گفتش ما هیچ کاری اینجا از دستمون برنمیاد تا چهار پنج سانت نشی نمیتونیم بستریت کنیم چون اینجا هیچ کاری از دست ما برنمیاد😓خلاصه دوباره برگشتم بعد دوساعت دوباره رفتم یعنی هر یک ساعت یه سانت باز میشد🥲تا ساعت یازده منو بستری کردن بالاخره نوار قلبو بم وصل کردنو گفتن هر وقت دردت اومد فقط زور بزن ک انگار میخوای دسشویی کنی ببین این مرحله دیگه بااااااید زوووووور داشته باشیا اصلا جیغمنزنین فقط نفس عمیق و تا میتونین زووورررررررر دردش خیلی وحشتناک بود ولی میتونی تحمل کن خودشونم کلی کمکت میکنن خلااااصه از یازده ونیم تا دو طول کشید و دختر قشنگم دنیا اومد تا بچه اومد انگار من اصلا هیچ دردی نداشتم همه دردام تموم شد یه حس خیلی عجیب که نمیتونم توصیفش کنم😭😍
مامان فاطمه مامان فاطمه ۶ ماهگی
سلام مامانا بیاید از تجربه زایمانم بهتون بگم چه زایمان بدی داشتم 😭۹روز مونده به زایمانم شروع کردم به شیاف گذاشتن شیاف گل مغربی روز اول که گذاشتم هیچ دردی نداشتم روز دوم یکم درد داشتم روز سوم که گذاشتم بیشتر شد رفتم زایشگاه معاینم کرد گفت یک سانت نیم باز شدی گفتمش دارم شیاف استفاده میکنم گفت خوبه استفاده کن روز چهارم دردام بیشتر شد هر ۵دقیقه میگیره ول می‌کنه وقتی که درد میگیره فقد ام البنین صدا میزدم نه دردام بیشتر شد رفتم زایشگاه گفت هنوز همون یک سانت بازی گفتم خو آمپول فشار بزنین گفت نمیشه هنوز چند روز وقت داری گفتم چکار کنم گفت برو خونه درداتو بکش من ماما خصوصی داشتم ولی اون فقد سزاریان میکرد با گریه رفتم پیشش گفتم چنتا بیمارستان رفتم میگن نمیشه آمپول فشار بزنیمت چون وقت داری من آمدم که سزاریانم کنی دیگه نمی‌کشم گفت بزار معاینات کنم معاینم کرد گفت آره هنوز یک سانت باز هستی ۲۰میلیون واریز کن به حسابم نامه بستری بهت بدم منم زود واریز کردم رفتم بیمارستان بستری شدم گفت فردا اولین نفر خودت سزاریان میکنم ساعت دو شب بود دردام بیشتر و بیشتر شد گفتن بزار معاینات کنیم نذاشتم ولی من داشتم می مردم از درد 😔ولی خودمو نشون ندادم ترسیدم ساعت چهار صبح خواستم برم دسشویی نتونستم بشیم آمدم با گریه گفت چته گفتم حس میکنم بچم داره میاد زود معاینم کرد پنج سانت باز شده بودم زود به دکترم زنگ زدن آمد ساعت پنج سزاریانم کرد سر تخت که بودم
مامان مهگل🌛🌸 مامان مهگل🌛🌸 ۵ ماهگی
ساعت شد حدودا ۲ونیم یه ربع به سه که کم کم یه دردای خفیفی شروع شد ولی تقریبا تو یک ساعت خیلی فاصله انقباض و دردام‌ کم شده بود
یعنی از ساعت ۳ونیم به بعد، دردام‌ هر سه چهار دقیقه بود و تقریبا ۳۰ ثانیه درد داشتم هی داشت شدید تر میشد و به خودم می‌پیچیدم
یک ساعتی درو تحمل کردم اومد معاینه کرد گفتم خیلی درد دارم گفت خیلی خوب پیشرفت کردی الان سه چهار سانتی.همونجا دکترم زنگ زد گفت چرا اپیدورال نمیگیری؟؟ گفتم آخه میگن عوارض داره گفتم خودم دردامو تحمل کنم
گفت نه عزیزم چه عوارضی؟من دکترم. به حرف من بکن آمپول بزن هم دیگه درد نداری هم زمان زایمانت کوتاه تر میشه.اینطوری بخوای پیش بری، هفت هشت ساعت دیگه باید درد بکشی!
منم دیگه تحملم داشت تموم میشد گفتم بزنین چون خیلی درد دارم
دیگه فکر کنم ۵ سانت شده بودم که آمپول و زدن
انصافا از بعد آمپول خیلی آروم شدم و دیگه چیزی حس نکردم
قرار بود ماما همراهم بگیرم که خیلی یهویی این اتفاق افتاد.هماهنگ کردیم همونجا یه ماما همراه فرستادن واسم
از بعد آمپول ماما همراه اومد کنارم و یه سری حرکات بهم داد گفت انجام بده تا سر بچه کامل بیاد تو لگن
خوبیش این بود هیچ دردی حس نمی‌کردم و فقط ورزش میکردم
...