تجربه زايمان

از ساعت ١٢ شب دردام شروع شد فكر كردم دلپيچه دارم هرچي رفتم دستشويي ديدم نه هيچي نيست فقط درده رفتم بشينم ديدم دردام بيشتر شد رفتم دوش بگيرم كه بهتر بشه ديدم بدتر شد ديگه مطمئن شدم كه درد زايمانه با خودم گفتم تا صبح تحمل ميكنم و صبح ميرم كه كادر بيمارستان بيدار باشن
يكم راه رفتم و كارامو جمع و جور كردم ساعت ٤ بود رفتم دراز بكشم كه جيغ كشيدم از دردي كه يهو پيچيد توي دل و كمرم
ساعت ٤ و نيم بود رسيدم بيمارستان معاينه كرد و گفت ٣ سانتي🫠
ادامه...

۲ پاسخ

ای جانم قدم نورسیده مبارک باشه انشالله اون تیکه که نوشتی جیغ کشیدمو وقتی خواندم خدا گواه اشک آمد توچشما گفتم خدا وقتی میگن بهشت زیر پای ماداراست دروغ نیست ما زن ها چ بدبختی های میکشیم تا بتانیم زندگی وشوهر وبچه هامانو حفظ کنیم

یعنی دردت دلپیچه یکی از علائم زایمانه؟ من گاهی میگیره ول میکنه

مقالات مرتبط

خونریزی بعد از زایمان سزارین
خونریزی بعد از سزارین تا کی ادامه دارد؟ + علائم خطر
تفاوت شیر خشک با شیر مادر
8 تفاوت شیر مادر با شیر خشک که نمیدانید!
سوالاتی که باید قبل ازدواج پرسید
سوالاتی که باید قبل ازدواج پرسید | سوالات ضروری خواستگاری
خواب نوزاد
همه چیز درباره خواب نوزاد و مشکلات اختلال خواب اطفال

سوال های مرتبط

مامان دلماه مامان دلماه ۶ ماهگی
پارت دوم

شب شد ساعت ۱۲ رفتم برا معاینه ولی بازم بی فایده بود دردی نداشتم چون میدونستم رابطه برا دهانه رحم باز شدن خوب گفتم ب شوهرم بعد از نیم ساعت درد شدید داشتم از ساعت سه تا ۶:۳۰ صبح درد داشتم تحمل کردم تا شد ساعت ۸ رفتم بیمارستان با ماما خصوصیم تا پرونده تشکیل دادیم لباس پوشیدم شد ساعت۹:۳۰
مامان جوجه کوچولو🐣 مامان جوجه کوچولو🐣 ۲ ماهگی
که گفتم بخوابم خوب میشه بعد ک بیدار شدم دیدم دردام بیشتر شده هی زیر دلم و کمر میگرفت و ول میکرد ولی شدید نبود تا این هی بیشتر تحمل میکردم دردامم بیشتر میشد دیگه فهمیده بودم که خودشه😂شروع شده ولی میخواستم تا میتونم خونه بمونمو نرم بیمارستان دردای اصلی رو خونه بکشم از ساعت هشت شب تا دو شب تحمل کردم تو خونه با دوش آب گرم و ورزش و اینا بعد چون تا بیمارستان یکم دور بودیم دو شب حرکت کردیم طرف بیمارستان و رفتم داخل و باز معاینم کردن گفتن تو که تاااازه دو سانتی هنوز خیلی زوده برو پیاده روی و ورزش هشت صبح بیا بستریت کنیم منوووو گفتم من خیلی درد دارم چون دیگه یواش یواش دردام شدیدتر شده بود...
پارت دوم
مشاهده ۱ پاسخ دیگر
مامان هانا مامان هانا ۶ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی






37 هفته و 4 روز رفتم دکتر برای معاینه گفت دوسانت بازشده منم هرشب 40 دقیقه تا یکساعت پیاده روی میکردم وارد 38 هفته شدم دردام شروع شدسه روز بود که دردای انقباضی داشتم به فاصله یکساعت. یا نیم ساعت
میگفتم بریم بیمارستان مامانم میگفت هنوز زوده بزار دردات بیشتر بشه 38 هفته 3 روز شد از شبش خیلی دردام بیشتر شد جوری که تو خونه راه میرفتم تا 3 صبح مامانمو بیدارم کردم اومدن دنبالم رفتیم بیمارستان دقیقا شب اول ماه رمضان بود😁
دکتر معاینه کرد گفت 4 سانت رحمت باز شده و بستری کردن
مامان 🎀سلن🎀 مامان 🎀سلن🎀 ۲ ماهگی
پارت شیش
دخترم خالم اومد و شروع ب کراتین کرد ظهر شروع کرد تا تموم بشه شد ساعت هفت شب
از درد واژن داشتم میمردم از قبل هم درد داشتم اون روز انگار بیشتر شده بود
دیگه کارم تموم شد رفتم ی پتو گرفتم گفتم یکم بخوابم خوابم برد ساعتهای ده بیدار شدم خونه مادرم بود
شام خوردیم ساعتهای یازده و نیم دوازده شب بود رفتم دستشویی دیدم هرچی ادرار میکنم بازم ی چیزی آبکی ازم میاد
شک‌کردم ولی گفتم ن نیس
اومدم بیرون گفتم بزار سرفه کنم ببینم ترشح میاد ازم
سرفه کردم دیدم بله شرتم همه خیس شد
مشاهده ۴ پاسخ دیگر
مامان آقا حسین مامان آقا حسین ۲ ماهگی
پارت ۴ ساعت ۶ دوباره معاینه ام کرد گفت ۵ ۶ سانت شدی گفتم تروخدا تحمل ندارم یا من رو ببر سز یا آمپول بی دردی بزن یکم آروم بشه دردام گفت نه آمپول نمیشه بزنم بچه ضربان قلبش منظم نیست بزنیم ممکنه ضعیف بشه از ساعت ۶ هر نیم ساعت از اون معاینه وحشتناک ها می‌کرد میگفت میخوام کمک کنم زودتر باز بشی دردام همینجور بیشتر و بیشتر میشد که یه آمپول میزد وسط دردام از حال میرفتم دوباره که دردام شروع میشد پا میشدم میخواستم جیغ بزنم ماما همراهم میگفت نفس عمیق بکش سه تا بده تو بده بیرون با بدبختی نفس میکشیدم تهش یه جیغ میزدم😅 ساعت ۷ و نیم معاینه شدم شده بودم ۸ سانت یه ماما دیگه هم معاینه کرد گفت آره ۸ سانته زنگ زدن به دکتر گفتن بیا دکتر ۸ بود اومد اونم معاینه کرد گفت ۸ سانته بهم گاز دادن استنشاق کنم چون دیگه دردا داشت من رو میکشت حالا به جای نفس و جیغ وقتی دردام شروع میشد تند تند تو اون نفس می‌کشیدم که اشتباهم این بود زیاد توش نفس کشیدم که رفتم تو حالت اغما ماما صدام می‌کرد صداش رو می‌شنیدم نمیتونستم جواب بدم دیگه نمیدونم ساعت چند بود که ماما دکتر اومدن بالاسرم با فاصله نگاه میکردن میگفتن بچه اومده یعنی دیگه بدون که معاینه کنن معلوم بود گفتن بلند شو برو اتاق زایمان با اون دردم از جام بلند شدم با سرعت رفتم که یکم دردم آروم بشه رفتم رو تخت زایمان خوابیدم ماما همراهم اومد گفت پاهات رو بگیر تو دستات زور بده منم همون کار رو کردم اونم همزمان با من محکم رو شکمم دودستی اومد از اون طرف هم دکتر با قیچی برش داد یهو سبک شدم دیدم شکمم داغ شد نگاه کردم دیدم یه موجود سیاه رو شکممه قربونش برم بهترین حس دنیا بود یعنی تمام دردام رو شست برد🤩
مامان حانیه گلی🎀 مامان حانیه گلی🎀 ۵ ماهگی
یک ماه پیش
۳۷ هفته و ۴ روز بودم
وضعیت بچه بریچ بود
رفتم دکتر بهم نامه داد برای هفته آینده که برم بیمارستان بستری بشم

اومدم خونه...🫠
با عرض معذرت حدود یک ساعتی اسهال شدم و هی میرفتم دستشویی(ایرانی)
بعد تمام شد ولی دلپیچه ولم نکرد... بازم فکر میکردم بخاطر اسهال‌ه ولی...
یهو دردام تغییر کرد
علاوه بر دل‌درد ، کمرمم شروع کرد گرفتن
ینی همزمان شکم و کمرم می‌گرفت و ول می‌کرد
اولش قابل تحمل بود به شوهرم گفتم بریم بیمارستان nst بگیریم
رفتم بیمارستان نزدیک (فاطمه زهرا) و دردام هی داشت فاصله‌ش کمتر میشد و دردش بیشتر
رفتم بیمارستان گفت باید معاینه‌ت کنم ببینم چقدر زمان داریم
معاینه کرد گفت ۲.۵ سانتی و خیلی نرمه دهانه‌رحمت چون بچه بریچ خطرناکه بمون همینجا زنگ میزنیم دکتر
مشاهده ۶ پاسخ دیگر
مامان دخملم☺️ مامان دخملم☺️ ۵ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی من ساعت 3دردام شروع شد تا ساعت 6توخونه راه رفتم وورزش کردم بعد شوهرمو بیدار کردم تا ساعت 7رفتیم پیاده روی بعد که برگشتیم خونه رفتم حمام شوهرم تو حموم کمرمو ماساژ داد نیم ساعت بعد اومدم ساکمو بستم زنگ زدم مامانم و مادر شوهرم اومدن دیگه ساعت 9و30دقیقه رسیدم بیمارستان معاینه کرد گفت 8سانتی لباسامو عوض کردن و رفتم زایشگاه اونجا روی تخت حالت سجده بودم و اکسیژن بهم دادن که گیج می‌شدی نمی دونم چی بود بعد دکتر گفت من میرم هر موقع حس کردی که مقعدت فشار میاد صدام بزن بعد چند دقیقه دیدم خیلی فشار میاد بهم به واژنم دست زدم دیدم گردی سر بچمو حس میکنم دیگه هیچی صداشون زدم اومد گفت سریع برو رو اون تخت دیگه دیگه رفتمو بعد چند تا زور محکم بچم دنیا اومد بعد ده دقیقه بخیه زد بعد یه ساعت اومدم بخش اینم از تجربه یمن
مشاهده ۸ پاسخ دیگر
مامان فسقلی مامان فسقلی ۵ ماهگی
تجربه زایمان

هیچی وقتی سونو رفتم بهم‌گفتن باید همین الان بستری بشی از سونو اومدم بیرون دست خودم نبود یهو زدم زیر گریه انقدر حالم بد بود به شوهرم خبر ندادم حتی با مامانم رفتیم برا کارایه بستری بستریم کردن بهم زیر زبونی دادن آمپول فشار زدن ولی من هیچ دردی حس نمیکردم 🥲
شب تا صبح راه رفتم تو بخشی که بستری بودم ساعتایه ۱۱ دردام شروع شد هی میومدن چک میکردن میگفتم یک سانتی الکی ادا در نیار ساعت ۱ بود دردام شدید تر شد میگفتم درد دارم میگفتن تازه شدی ۳ سانت دیگه خیلی درد داشتم گفتم زنگ بزنین ماما همرام بیاد
مامان آرتان مامان آرتان ۲ ماهگی
زایمان پارت ۳

گفتمش اره مادر شوهرم اینجا پرید گف اون بیمارستان دوره و.... گفتمش من میخوام همون. بیمارستان برم و ۳ ساعت وقت دارم تا خودمو برسونم بیمارستان دوباره ساکت شد و اخم کرد و خودشو گرف
رسیدیم بیمارستان که تشکیل پرونده بدم مادر شوهرم پرید به دکتر گف معاینش کنید شاید چیزی نباشه دکتره بهش گف خانم کیسه آبش پاره شده چطوری چیزی نباشه دیگه کامل ساکت شد منم بستری کردن رفتم تو زایشگاه
هیچ دردی نداشتم ساعت ۷ صبح شد یکیو اوردن خیلی درد داشت منم همینطور نشسته بودم. یهو درد و به خودم تلقین کردم دردام شروع شدن یهو دستشوییم گرف پرستار و صدا زدم چون سرم وصل بود بهم سرم و داد دستم رفتم دستشویی
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان 🩷معجزه🩷 مامان 🩷معجزه🩷 ۱ ماهگی
#زایمان_طبیعی
تجربه زایمان طبیعی پارت ۳

اوایل که کم کم میرفت اصلا درد نداشتم و با ترکیدن کیسه هم کلی آب گرم ازم رفت و بعد از اینکه دوز آمپول فشار بیشتر کردن دیگه من دردام شروع شد و اومدن معاینه کردن و گفتن چهار تا هفت سانت هستم و ماما همراهم همون لحظه رسید و روزشان شروع شد اول رفتم زیر دوش و خیلی خوب بود آرومم کرد و رفته رفته دردام زیاد شد کیسه آب گرم هم استفاده کردم و خیلی خوب بود بعد اونم رو توپ رفتم و ماما همراهم تو دستام و پاهام یه نقطه های رو بهم گفت که وقتی دردام میومدن اونجا رو فشار میدادم و تکنیک تنفسی رو انجام میدادم خلاصه بعد از توپ معاینه شدم و گفتن که هشت سانتم و دیگه دردام نفسمو میگرفت بعدش ورزش گربه رو انجام دادم خیلی دردمو کم می‌کرد خیلی برام خوب بود اونو کلی انجام دادم و دراز کشیدم برای معاینه و ماما همراهم کفت که فول شدی هر وقت حس زور اومد بهت پاهاتو بکش تو شکمت و زور بده سه یا چهار بار اینکارو کردم و گفتش که دیگه سر بچه دیده میشه پاشدم رفتم سرویس و خودمو شستم و از سرویس تا تخت زایمان به زور رفتم و یعنی تا اونجا مردمو زنده شدم….
مشاهده ۱ پاسخ دیگر
مامان آرتان مامان آرتان ۲ ماهگی
زایمان پارت ۱


سلام اومدم از روز زایمان تعریف کنم
زایمانم طبیعی بود ۲۸ خرداد زایمان کردم
بمب زدن ساعت ۴و نیم صبح و من از خواب پریدم دیدم شوهرم جفتم نیس و رفتم دویدم تو حیاط دیدم شوهرم ریلکس داره موشکارو نگا میکنه اومدم داخل دراز کشیدم اومدم تو برنامه گهواره داشتم تایپک های بقیه رو میخوندم یهو حس کردم بچه جا به جا شد انگار با ناخن کیسه ابمو پاره کرد دیدم داره ازم آب میاد ابی که تموم بشو نیس به شوهرم گفتم کیسه آبم پاره شد فک کرد شوخی میکنم
مامان هانا مامان هانا ۶ ماهگی
پارت 2 .زایمان طبیعی







بستري شدم تا ساعت 6 صبح دردام قابل تحمل بود
اما از ساعت 6 به بعد دردام خیلی خیلی شدید شد جوری که فقط گریه میکرد میگفتم من دارم میمیرم
که یه ماسک برام آوردن که بهم گفت دوتا نفس عمیق بکشی بزاری کنار بیشتر نشه که بیهوش میشی منم این ماسکو گرفتم نفس کشیدم نفس کشیدم دیدم دارم از حال میرم ولی دردام کم میشد پرستاره اومد گفت مگه نگفتم زیاد نفس نکشی توش😂 ازم گرفت گذاشت کنار . کیسه ابمو پاره کردن .و کلی اب ازم رفت .پاره کردن کیسه اب بنظرم بدتریننننن و سخت ترین بخش زایمان بود تا ماما همراهم اومد و بهم اپیدورال زدن و بعد پنج دقیقه بی‌حس شدم و درد نداشتم تمام دردام رفت .شروع کردم به ورزش کردن تا ساعت 10 که دیگه ماما گفت سر بچه رو دارم زور بزن
مشاهده ۱ پاسخ دیگر
حانیه حانیه قصد بارداری
تجربه زایمانم پارت اول

۴ اردیبهشت ساعت نه صبح درد پریودی داشتم می‌گرفت ول میکرد ولی کم بود منم بیخیال شدم چون ماه آخر ماه درده منم ۳۸ هفته و ۶ روز بودم وقتش نبود که بخوام نگران بشم بیخیال شدم خوابیدم تا ۱۱ بیدار شدم صبحونه خوردم دیدم نه دردام داره بیشتر میشه فاصلش هم ۲ دقیقه بود دیگه مطمئن شدم پاشدم گفتم ورزش کنم که زودتر دهانه رحمم باز بشه البته چند روز پیشش معاینه شدم گفتن یک سانتی خلاصه یه نیم ساعتی ورزش کردمو گفتم برم حموم به مامانمم زنگ زدم اومد پیشم
ترشح غلیظ همراه با خون قهوه‌ای هم دیدم که گفتم یا اباالفضللللل دیگه وقت رفتنه😂😂
تا ساعت ۴ تونستم تو خونه تحمل کنم بعدش با شوهرم و مامانم رفتیم بیمارستان معاینه کرد گفت ۳ سانتی انقباض شدید هم داری بستری میشی
تا بستری شدم ساعت پنج شد رفتم تو یه اتاقی شانس من اون ساعت همه دانشجو بودن
۴ تا دانشجو بالاسرمن بودن با مثلاً استادشون
دوباره معاینه کردن بعدش زنه بجای اینکه خودش انجام بده به این دانشجوها میگفت اومد برای من آنژیو وصل کنه بلد نبود دیگه اینو هی میزد درمی‌آورد تا بعد از اینکه رگ منو پاره کرد تونست اومد سرم وصل کنه بهش پیچ آنژیو رو باز کرد هرچی خون بود اومد حالا هول کرده بود نمیدونست چکار کنه😂😂
خلااااصه
اینا هی میومدن معاینه میکردن با درد یعنی درد معاینه برای من بیشتر از درد خود زایمان بود
کیسه آبم هنوز سالم بود تا ساعت ۷:۳۰ گفتن ۵ سانتی
دکتر شیفت اومد بالاسرم گفت ضربان قلب جنین نامنظمه چند نفر اومدن بالاسرم یکی پاهامو جم میکرد تو شکمم فشار میداد دکتر هم تو دردی که میگرفتم معاینه میکرد که بزور دهانه رحمو باز کنه بعدش کیسه آبمو سوراخ کرد و درد واقعی تازه شروع شددد
مشاهده ۱ پاسخ دیگر
مامان 🍪 کلوچه مامان 🍪 کلوچه ۴ ماهگی
پارت دوم#زایمان
تو هفته ۳۷ بودم
به همسرم گفتم آماده باش احتمالا امشب بریم بیمارستان،ساعت ۲ یکم آبریزش بیشتر شد و راهی بیمارستان شدیم،بیمارستان معاینه شدم دهانه رحمم بسته بود آبریزش هم کم بود اما گفتن ان اس تی و آمینو باید ازت بگیریم و سونو انجام بده که مطمئن بشیم بستری بشی یا نه،همه کارها انجام شد با دکترم صحبت کردن گفتن لازم نیست بستری بشی برو خونه استراحت کن اما اگر زیاد شد بیا،اومدم خونه تا ظهر استراحت کردم اما بعدش دیگه آبریزش بیشتر شد و رفتم دوباره بیمارستان بستری شدم ساعت دو یا سه بود فک کنم بدون درددبودم
مامان مرسانا مامان مرسانا ۴ ماهگی
دومین متن
بعد از ترکیدن آماده شدیم رفتیم بیمارستان بدون کوچکترین دردی که واقعا خودم میترسیدم هی دعا دعا میکردم که درد بیاد ولی اصلا انگار نه انگار تو طول مسیر ازم چند باری آب به اندازه زیاد ریخت تا برسم بیمارستان رسیدیم و بستریم کردن بیمارستان بهارلو تهران یه اتاق بردن که فقط خودم بودم آوردن بهم سرم وصل کردن و یه آمپول هم از کنار پام زدن و چند تا آمپول هم به سرم ساعت ۱۲:۳۰ بستری شدم تا ساعت ۱:۳۰ تو اتاق تنها حوصلم سر رفت هیچ دردی هم هنوز نیومده بود به ماما گفتم میشه مادرم بیاد حوصلم سر رفت رفت گفت مامانم اومد با آبمیوه و خرما که از قبل گفته بودم بگیرن بعد آروم آروم دردام شروع شد چون مادرم کنارم بود دیگه ماما نموند پیشم می‌رفت چند دقیقه یه بار میومد سر میزد بودن مامانم خیلی خوب بود تا دردام شدید شد ماما گفت برو به شکم و کمرت آب بگیر که این کار خیلی خوب بود درد رو کمتر میکرد با زیادشدن دردام چون از قبل درخواست اپیدورال کرده بودم معاینه کرد گفت فعلا ۳ سانتی باید تا ۵ برسی تا بگم دکتر بیاد بزنه با سختی و تحمل درد زیاد به ۵ رسیدم گفتم بگو بیاد دکتر بزنه که گفتن دکتر تو اتاق عمله گفتیم بیاد دوباره یک ساعت درد افتضاح کشیدم تا دکتر اومد معاینه کرد گفت ۷ سانتی دیگه نمی‌زنم خون ریزی داری شدید وضعیت بچه هم خوب نیست حالا بچه هم نیومده بود جلو هی موقع دردام گفتن زور بزن تا بچه رو بکشیم بیاریم جلو سخت بود ولی خدا کمک کرد از پسش بربیام حدود نیم ساعت تلاش کردن تا بچه رو بیارن جلو بعدش بچه اومد بیرون خدا رو شکر بعد از اومدن بچه تمام دردا تموم شد چون از زایمان قبلیم تا الان ۱۰ سال گذشته بود سر اون خیلی سخت شد و
مشاهده ۱ پاسخ دیگر