دیشب بعد شام یه دل درد و معده دردی گرفتم ک واقعا دردش غیرقابل تحمل بود بالای قسمت نافم(معده) به شدت تیر میکشید اصلا نمیشد بهش دست زد بچه هم خودشو سفت کرده بود دقیقا مثل حالتی که آدم نفخ داره اونجوری بودم حس میکردم تو شکمم اصلا جا نیست. از ساعت ده شب دردام شروع شد دیگه اهمیت ندادم رفتم خونه مامانم تا یک شب وقتی برگشتم دیدم دیگه اصلا تحمل ندارم یکم عرق نعنا خوردم باز فرقی نکرد بعد یه قرص فاموتدین خوردم اونم فایده نکرد. فک کردم درد زایمانه پاشدم رفتم حموم یه دوش گرفتم به مامانم زنگ زدم ک بریم بیمارستان گف یه نبات داغ درست کن بخور بعد بیا دنبالم.نبات داغو ک خوردم کم کم دردم کمتر شد
دیگه تا صبح بارها بیدار شدم ولی خب دردش خییییلی کم شده بود. الان یه دردی توی پهلوی چپم تخمدان چپم دارم حس میکنم پای چپمم میخواد درگیر کنه. ممکنه واقعا درد زایمان باشه؟ شوهرمم رانندست الان تهرانه تا بیاد حداقل ساعت دو میشه

۵ پاسخ

یبوست که نبودی؟من یبوست گرفتنی اینجوری میشم
تا تخلیه نشم سبک نمیشم
رودهام ب کل شکم از بالا تا پایینم فشار میاره پهلوهام درد میگیره
کلا میان تنم عین سنگ میشه
گاهی اوقاتم عسل میخورم یکم بهتر میشم
ولی عامل اصلیش برا من یبوسته

منم الان دوروزه این طورم معدم به شدت میسوزه جوری ک میخواد خفم کنه بچه یه جا خودشو جمع کرده ولی ماه آخر بارداری درد معده طبیعی آبجوش زیاد بخور آرومت می‌کنه

جلوی باد کولر یا پنکه نبودی

درد زایمان پشت هم میگیره ول میکنه و زمانش هم منظمه
باز نمیدونم فکر میکنم درد برای حرکت های بچه هست

نه درد زایمان این شکلی نیست
منم مشابه شما درد داشتم یکبار
دکترم گفت بچه داره میاد پایین و سردلت خالی میشه
که همین اتفاق افتاد

سوال های مرتبط

مامان آبنبات مامان آبنبات ۴ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی 👶🏻🗣️
سخت بود،۳۹ هفته و سه روز زایمان کردم
شب یک ساعت رفتم پیاده روی و بعدش رفتم دوش آب گرم گرفتم و زیر دوش یکم اسکات زدم،بعد حموم کم کم دردام شروع شد ولی شدید نبود تحمل کردم تا ساعت ۴ که خیلی شدید شد،بین دردام ۵ دقیقه بود که رفتم بیمارستان ،دیگه اونجا خیلییی دردم زیاد بود معاینه کردن ۵ سانت باز بودم ،بعد دیگه هی شدیدتر میشد طوری که میگفتم خدایا فقط بگذره من نه راه پس دارم نه راه پیش،دردش وحشتناک بود واقعا،تو وان آب گرم رفتم واقعا تاثیر داشت،موقعی که درد داشتم کمرمو قر میدادم تاثیر داشت یکم خوب بود،
دیگه ۸.۹سانت که باز شدم میگفتن زور بزن که مدفوع کنی و سر بچه بیاد،بعد که سر بچه رو دیدن بردنم تو یه اتاق دیگه و اونجا برش زدن که سر بچه بیاد بیرون،قشنگ مردم و زنده شدم،بعد که بخیه زدن من کامل بی حس نبودم حتی دوبار هم سوزن بی حسی زدن بازم حس میکردم و خیلی درد کشیدم موقعی که بخیه میزد،دیگه بعد که بچه دنیا اومد بردنم اتاق ریکاوری ،جای بخیه م و مقعدم چون زور زده بودم خیلی درد میکرد،قرص مسکن و شیاف استفاده کردم یه ذره بهتر شدم ولی الان هنوز جای بخیه م درد میکنه اصلا نمی‌تونم بشینم ،دکتر هم گفت تا ۵.۶روز اصلا نشین حتی خوابیده به بچه شیر بده
خیلی خیلی سخت بود ولی فدای سر بچه‌م،دور سرش بگردم هر دردی رو بخاطرش تحمل میکنم،الان که بغلش میگیرم فقط خداروشکر میکنم که چنین هدیه باارزشی بهمون داده🥹❤️
مامان آیلین کوچولو🎀 مامان آیلین کوچولو🎀 روزهای ابتدایی تولد
مامان معجزه(رادین) مامان معجزه(رادین) ۱ ماهگی
تجربه زایمان

پارت دوم#

روز چهارشنبه ۱۱ تیر از غروب بعد داشتن رابطه بدون جلوگیری دردام خیلی زیاد شد و فاصله کم اما باز قابل تحمل بود اما به وضوح مشخص بود تاثیرش . شب رو با قرص مسکن استامینوفن صبح کردم اما ساعت ۴ باز بیدار شدم نتونستم بخوابم درد کولیکی توی کمرم و قسمت لگن داشتم که می‌گرفت ول میکرد صبح شوهرم رو بیدار کردم که بریم بیمارستان اما چون بیمارستان خصوصی کمی از ما دور بود گفتم بریم دولتی معاینه بشم اول که آیا اصلا تغییر کردم یا نه بعد برم رفتم بیمارستان و اونجا گفتن ۲ سانتی نوار قلب بچه رو گرفتن خوب بود و گفتن فعلا زایمانی نیستی برو دردات بیشتر شد بیا منم ساعت یک ظهر آمدم خانه ماما بیمارستان گفت افاسمان خوبی داری عصر بیا دوباره معاینه شو اومدم ورزش کردم حمام کردم رو توپ کار کردم دردام بیشتر شد شدتش فاصله ش هم کمتر شد تقریبا زنگ زدم دکترم گفت برو بیمارستان خصوصی که بهت نامه دادم معاینه کنن رفتم اونجا معاینه شدم گفت ۲ فینگری تعجب کردم با این همه درد که بیشتر شده چرا هنوز ۲ سانتم اونجا هم نوار قلب دادم خوب بود اما چون درد داشتم و انقباض ثبت شد بستری شدم ساعت ۱۰ شب برای زایمان طبیعی عصر قبل از اینکه بیام بیمارستان دکترم گفت روغن کرچک بخور و مایعات و غذا نخور یا خیلی سبک منم روغن خورده بودم خیلی روان شدم اسهال معده مم خالی بود گفتن آبمیوه و کیک بخور برای nst دردام هی داشت بیشتر میشد با فاصله کمتر تا ساعت ۱۲ شب درد داشتم اومد برام آمپول فشار زد دوباره معاینه کرد گفت ۳ سانتی تقریبا و دردام خیلی زیاد بود اما باز یه جوری تحمل میکردم تا اینکه ده دقیقه بعدش اومد آمپول فشار زد یعنی ساعت شد ۱۲:۳۰ من حس کردم دارم میمیرم از درد وحشتناک بود زنگ زدن دکترم خودشو رسوند