سرصبحی نشستم قبطه میخورم ب اونایی ک اقدام بچه اولن ،دلم بچه میخواد ولی نه بچه دوم دلم اقدام بچه اول میخواد روزی ک بی بی چک مثبت شد رو یادم نمیره جیغ میزدم از خوشحالی بازم ازاون حس‌ میخوام

من تا بی نهایت خستم تا بی نهایت عصبی ام تا بی نهایت مغزم دردمیکنه روانی شدم هرچی حسه یادم رفته

واییی اینقدر خوشحال بود وقتی بهش گفتم تست بخر تا اومد نشست خودش میخوند پاکتو و بهم میگفت چکار کنم بعدش تهدیدم کرد وای به حالت اگه نزدیش صبح ساعت 5 صبح بیدار میشی میزنی که ساعت 6 برم سرکار
تا خود صبح تظاهر میکرد خواب بوده ولی من میدیدم استرسش گرفته بود نخوابید 🥺😂بعد که دید مثبت شده واییی خندید و محکم بغلم کرد و خوابید بعدش که خواس بره سرکار لباس میپوشید و بشکن میزد و خوشحال و شادو شنگول 😂😂❤️واسه اینم شب زدم تا دید چنان ذوقی کرد که نگم الانم پسرم عااااااااااااااشقشههههههه باباشههههه🥺😂😐😂😂😂😂😂

من که یادمه چنان ترسی منو گرفته بود نشستم گریه کردم اصن خوشال نبودم با اینکه بچه میخاستیم

دقیقا منم میخام با تجربه این روزا به گذشته برم بیچاره ماهان زنو شوهر ناشی هامونو سر پسری در اومد با این تجربه برگردم عقب شاید بهتر باشم..واییی منم یادمه صبح زود رفتم بی بی زدم مثبت شد اومد نشستم سر جام شک بودم چون اقدامی نبودم شوهرم خاب آلود پرسید چی شده همینجوری لبخند زنان گفتم باردارم و داری بابا میشی گرفت پتو رو روسرش خابید یه لحظه چنان بلند شد گف چییییییی کلی بغلم بوسم کرد ازاون موقع هم هروقت میرف سرکار هم من هم شکممو می‌بوسد نازش میکرد حرف میزد برا همینه ک ماهان بابایی شده😑😑😑😑😑😑😑

9 ماهگی اذیتی نداره که اینقدر خسته ای
بزار بزرگ تر بشه اونوقت حسرت که نمیخوری هیچ دلت میخواد خودتم خفه کنی از دست کارهاش😂😭

اصلا اصلا اصلا حاضر نیستم به قبل برگردم . دوران کولیک دوران ریفلاکس . خیلی سخت گذشت

۹ماهس بچت چرا میخوای مگه اذیت نمیکنه که بریده باشی😳

حالا من با اینکه بچه اولم بود شوهرم انقد ناراحت بود که فقط می‌گفت تا دیر نشده سقطش کن