۲۶ پاسخ

آره منم شنیدم زن بارداردعاش مستجاب میشه

پس دعا کن صحیح سالم دخترمو بغل کنم😍

برا منم دعا کن بعد7سال حامله شدم دعاکن بچمو سالم و به موقع بغل بگیرم زایمانم راحت باشه خیلی استرس دارم برام دعا کن عزیزم 🌹

عزیزم برامنم دعاکن زایمانم بی خطرباشه وبچه موصحیح وسالم بغلش کنم انشاالله

میشه برام دعا کنی زردیه بچم خوب شه هرروز دارم اشک میریزم بچمو اینقد زرد و زار میبینم

پس لطفا واس منم دعا کن آزمون استخدامی دادم قبولم شدم ولی تو مصاحبه با امتیاز خیلی کم ردم کردن
یه آرزو دیگم دارم
واسم لطفا دعا کن💚

پس عزیزم دعات میگیره دعاکن به سلامتی زایمان کنم این استرس هم تموم بشه

قربون دعات به ابجی منم دعا کن باردار شه این ماه💞💞💞

عزیزم 😍
میشه لطفاً برای دل منم دعا کنی عزیزم 🤍

مامانا دارم میرم سونو وزن برام دعا کنید حالش و وزنش خوب باشه دخترم

الهی چ باهال خداروشکر، برامنم دعا کن خوشبخت بشم خونه داربشم بچمم سالم دنیا بیاد🥺واقعا احتیاج دارم ب دعات چون بچه اولم اوتیسم خیلی میترسم

دعا کن من مسکل انزیم های کبدیم حل بشه لطفا

برای ما هم دعا کن عزیزم

پس دعاکن توروخدازایمان طبیعیم به خوبی انجام بشه😂

بره منم دعا کن پس گلم

سزارین خیلی سخت 😭

چه دعای قشنگی کردی😁😁😁
تروخدا برا منم دعا کن اول که زایمان خوبی داشته باشم و زودی سرپاشم

ای جاننممم واسه منم دعا کن بزام تا هفت و هشتم شهریور

🙏🥲🥲

بخدا برا منم دعا کن حالا که توراهی دارم اوضاع زندگیم درست بشه حداقل بچم اذیت نشه

التماس دعا خواهر دو هفته دیگه زایمانمه🤣🤣👋

برامنم دعاااا کن ازته دلت که بچه موبه موقع وسالم بغلش کنم

ای جان همیشه از این دعاهای قشنک

دعا کن‌منم باردار بشم🥲😂

پس برای ما هم دعا کن عزیزم هفته دیگه میرم زایمان راحت باشه برام

خلاصه الان دار برمیگرده شیراز مسافرت کنسل شد منم اتاق عمل بیهوشیم خودش میاد🤣🤣

سوال های مرتبط

مامان پسرک🩵 مامان پسرک🩵 ۳ ماهگی
پارت ۴
زایمان سزارین
.
بردنم تو اتاق عمل و خانوم دکتر و بقیه بچه ها کم کم اومدن و بگو بخند میکردن که استرس من کم بشه . راستی دکترم خانوم دکتر ایلخانی بودن بیمارستان فرمانیه
یکم بعد دکتر بیهوشی اومد یه اقای تقریبا سن بالا ک خیلی مهربون بودن .
اومدن بهم گفتن بیهوشی میخای یا بی حسی که گفتم فک میکنم بی حسی بهتر باشه . گفت اره بهتره پس بی حس میشی فقط باید باهام همکاری کنی که اذیت نشیم جفتمون . یه اقای ذیگ هم اومد بهم گفتن که نفس عمیق بکش تو لش ترین حالت ممکن بشین و شونه هات و بنداز و سرتو بیار پایین .
این کار و انجام دادم و اقاعه شونه هامو گرفت و گفت نفس عمیق بکش . و بی حسی و زدن برام . باید بگم اندازه سر سوزنم درد نداشت . و استرس این موضوع و نداشته باشید فقط تکون نخورید که سردرد نگیرید . بعد این ک بی حسی و زدن گفتن پاهات اگ گرم شد دراز بکش . پاهام که گرم شد دراز کشیدم سریع و دستامو بستن و پرده کشیدن . پرده که کشیدن من انگار حالم از ترس بد شد . و هی میترسیدم بیحس نشده باشم . گفتم خانوم دکتر من بی حس نشدم گفت شدی بعد گفتم ب خدا نشدم گفت الان سوند و وصل کردم فهمیدی مگ ؟ گفتم نه 😁🤣بعد حالت تهوع گرفتم فک کنم اثر بیحسیه بود گفتم دارم بالا میارم دکتر بیهوشی گف سرتو بگیر سمت من بالا بیار ولی الان نمیاری بالا . همون لحظه امپول زد تو سرمم فک کنم برای تهوع بود همون لحظه خوب شدم . دیگ ساکت منتظر بودم . دکتر بیهوشی قربون صدقم میرفت از بچم میپرسید دستشو میزاشت رو سرم هی میگف الان تموم میشه صداشو میشنوی . که یهو صدای گریه اومد 🥲🥺دکترم گفت ایناز اصلااااا شبیت نیسسسس🤣🤣🤣🤣
مامان پناه کوچولو🩷👧🏻 مامان پناه کوچولو🩷👧🏻 ۴ ماهگی
تجربه زایمان سزارین پارت ۲
رسیدم بیمارستان ازم nst گرفتن گفتن هم انقباضات زیاده هم ضربان قلب بچه بالاس باید همین الان بستری شی سزارین اورژانسی شی منم گفتم پس به دکترم زنگ برنید بیاد
به دکترم زنگ زدن تهران نبود منم گفتم فردا عمل کنید میخوام دکتر خودم باشه بهم گفتن انگار متوجه نیستی ضربان قلب بچه بالاس
خلاصه قبول کردم دکتر بخش منو عمل کنه دکتر خوبی بود خدابی اما از شانس من دکتر خودم نبود تازه به دکترم ۹ تومن هم زیر میزی دده بودم که اینجوری شد
خلاقه کفتن حاضر شو برای امل ساعت ۷ صبح بود گان و این چیزا پوشیدم نوبت سوند زدن شد من شنیده بودم درد داره خیلی میترسیدم بهشون گفتم تو اتاق عمل بعد بی حسی بزنید گفتن همشون مردن خلاصه من راضی شدم سوند برام وصل کنن
پرستاره گفت خودتو شل بگیر نفس عمیق بکش درد نداره منم همین کارو کردم کلا ۱۰ ثانیه طول کشید دردش هم قابل تحمل بود اونجوری که فکر میکردم نبود
من فیلمبردار واسه اتاق عمل و دیزاین اتاق vip داشتم که بخاطر اورژانسی شدن نتونستم انجام بدم خیلی ضد حال خوردم
خلاصه منو بردن اتاق عمل ا
مامان شاهان👑❤ مامان شاهان👑❤ ۱ ماهگی
تجربه زایمان سزارین پارت دو✨😌
دهانه رحمم به سه سانت ک رسید کیسه ابمو پاره کردن آمپول اسپاینال زدن بهم دردامو خیلی کمتر حس میکردم ساعت دوازده شب بود دکترم اومد بالا سرم من نفس تنگی گرفته بودم ضربان قلبمم خیلی رفته بود بالا به ماما گفتم من نمیتونم طبیعی زایمان کنم تروخدا سزارین کنید منو گفت باید طبیعی زاینان کنی همه میگن نمیتونم ولی زایمان میکنن بهم اکسژن وصل کرد چون ضربان قلبم بالا بود نفس تنگی هم داشتم ساعت یک دکتر اومد بالا سرم گفت این که ضربان قلب جفتشون داره نویز میندازه خطرناکه باید عمل بشه ولی ماما هی میگفت من احیاش میکنم چیزی نیس داره خوب میشه ضربان قلب جفتشون اخه ضربان قلب نی نی هم اومده بود پایین نمیدونم چرا مامای بالاسرم گیر داده بود من حتما طبیعی زایمان کنم دکتر از اتاق رفت بیرون با دوتا دکتر دیکه اومد اونا هم گفتن باید عمل بشه منو اماده کردن رفتم اتاق عمل چون من اسپاینال زده بودم اصلا آمپول بی حسی ک تو اتاق عمل زدن رو متوجه نشدم ساعت دو صبح نی نی منم بدنیا اومد
مامان آرن👶 مامان آرن👶 روزهای ابتدایی تولد
ادامه
کم کم رفتیم تو اتاق عمل و دکتر بی هوشی اومد و به کمرم امپول بی حسی زد گفت شل کن وگرنه خیلی دردت میاد و من واقعا شل کردم و درد زیادی نداشت این بی حسی ،یواش یولش پاهام گرم شد و بی حس و بعدش کلا کمر به پایین بی حس شد پرده رو زدن و ماسک اکسیژن گذاشتن برام و عملم شروع شد هیچ حسی نکردم فقط موقعی که پسرم از شکمم کشیدن بیرون یه حس خالی شدن شکم و برداشتن چیزی از داخل شکمم متوجه شدم همون حین صداپسرم اومد ک خیلی خوشحال شدم😍 پسرم تمیز بود و یکم بعدش اورن بغل صورتم خیلی حس خوبی بود😍عالی ترین قسمت مادر شدن
تو همون لحظه اکسژن بدنم کم شد به پرستار بالا سرم گفتم نفس کم دارم و نمیدونم چیکار کرد و بهتر شد اکسیژنم ،بخیه هامو زدن و دکتر شکمم فشار دادن و میخواستنم بیارن بخش ریکاوری دوباره یه پرستار اومد شکمم و فشار داد تختمو جا به جا کردن تو ریکاوری و منتظر موندم به بچه لباس پوشوندن و اوردن گذاشتن رو سینم و تماس پوستی قشگنگی گرفت و خیلی اروم شد نفهمیدم چقد زمان برد که اتاق اماده بشه و از ریگاوری بیام بیرون ،اما برا من حتی اگه۱۰دقیقه ام بود از نظرم ساعت ها بود انگار😥😥
بی حسی تو پاهام بود انگار به هر کف پام چندین تن وصله انقد که بد بود ،در این حد که پتو روی پام رو خیلی سنگین سر حسش میکردم
درد بی حسی زده بود به کتف راستم و خیلی درد بدی داشت به پرستار گفتم و گفت چیزی نیست بری تو بخش بعد سرم بهتر میشی،من تو پذیرش درخواست اتاق خصوصی دادم و گفتن نمیشه همون حین بعد عمل همسرم باید رخواست بده اگه بود بهم میدن که اونم نبود و اتاق من دو تخته شد (قسمت بد ماجرا کوچولو بودن اتاق بیمارستان بود چون به من حس خفگی میداد)
مامان آرتمیس🩷 مامان آرتمیس🩷 ۲ ماهگی
مامان ܭوܢܚ݅وܠو🪽🤍 مامان ܭوܢܚ݅وܠو🪽🤍 ۴ ماهگی
تجربه زایمان من🌸🤍
#پارت سوم
بعد از حدود دو ساعت فشار زیاد و زور زیاد و شکنجه ماما و دکتر ها دیدن اصلا من پیشروی نمیکنم و دکتر قبول کرد اشتباه میکرده ولی بازم بهم میگفت زور بزن حالت سجده و حالت دستشویی ایرانی (اینو باور کنید دکتر گفت)ولی بازم بی نتیجه بود
از اون ور هم شوهرم واقعا نگران من بود چون ۱۹ساعت خیلی زیاده و رفته بود با منشی دعوا کرده بود که دارین چیکار میکنید شکنجه میکنید حتی زنگ زده بود به دکتر خودم دکترم هم گفته بود باید طبیعی بیاره دیگه شوهرم دعوا کرده بود و بهشون گفته بود هرچقدر پول بخواید میدم فقط ببرید سزارین اونا ام گفته بودن که دارن مدارک رو تکمیل میکنن و بفرستند
دکتر دوباره اومد معاینه کرد و دید بله من اصلا پیشرفت ندارم و با اون زور های شدید که دست خودم نبود منو سوار ویلچر کردن و بردن اتاق عمل
واقعا دکتر جراح خوبی بود خیلی ارومم کردن و با اپیدورال منو سزارین کردن
یکم حس میکردم که دارن چیکار میکنن ولی درد نمی‌فهمیدم حتی بهشون گفتم برای اینکه نترسم بهم گفتن که هنوز شروع نکرد کمتر از ده دقیقه طول کشید صدای پسرم اومد انگار دنیارو دادن بهم و کل اون عذاب رو فراموش کردم بعد بخیه منو نیستم ساعت بردن ریکاوری تا بی حسی از بین بره
سه بار هم شکمم رو فشار دادن یکبار تو اتاق عمل یکبار تو ریکاوری با بی حسی یکبار هم بی حسی تقریباً از بین رفته بود(این سومی یکم شدتش بیشتر از قبلیا بود)ولی درد آنچنانی نداشت و خیلی خیلی قابل تحمل بود
یکبارم دیشب پرستا اومد یکم ماساژ رحمی داد و واقعا چیز وحشتناکی نبود
مامان هایلین مامان هایلین ۲ ماهگی
بعد از اینک دخترم ب دنیا اومد دستیار اتاق عمل گفت دخترت کاملا حالش خوبه دکتر اطفال بالاسرشه داره کاراشو میکنه و من هنوز ندیده بودمش اما دستش که میاورد بالا و گریه میکرد دلمو برده بود همراه خنده گریه هم میکردم که یهو دخترمو اورد چسبوند ب گونم گفت ببین دختر خوشگلتو و من اوج خوشبخیو دیدم لپش خیلی گرم بود بعدش بردش و دکتر شروع کرد ب دراوردن کیستم و برام توضیح میداد که الان داریم چکار میکنیم اولش گفت نیاز ب دراوردن نداره چون ی باقی مونده از کیست قبلیه ولی دوباره دید ک رشد داشته و گفت دارم درش میارم عملم بخاطر کیست طولانی شد وگرنه سزارین خیلی زود انجام شدمن دل تو دلم نبود ک فقط برم پیش دخترم.دخترمو برده بودن تو بخش و من هنوز تو اتاق عمل بودم همیشه ازینک بچم بره تو دستگاه میترسیدم و خداروشکر این اتاق نیوفتاد من تو ۳۵ هفته بخاطر سفتی شکم امپول ریه هم زده بودم چون احتمال زایمان زودرس بود که خداروشکر تا ۳۸ هفته و ۲ روز دخترم تحمل کرد و تو دلم موند البته اینم بگم که وقتی شکمم باز کرد صداشو شنیدم که گفت بچه سرش کاملا اومده بوده پایین و خدا رحم کرد ک من زودتر رفتم تهران و تا ۲۲ نموندم