۷ پاسخ

من سری اول باباش بردش حموم شیر آبو باز کرد و خودشو گذاشت تو تشت آب بازی میکرد آروم با ماشین اصلاح دور سرشو گرفت سری دوم همسرم و داداشم بردنش آرایشگاه گفتم دیدین وانمیسه اذیتش نکنین همسرم گفت نه خودم هواسم هست وقتی آوردنش بچم‌انقد گریه کرده بود نفسش بیرون نمیومد یساعت خودشو انداخته بود بغلم بلند نمیشد.کلی حرف بار شوهرم کردم که چرا گذاشته انقد گریه کنه

دندون كه والا سختياي خودشو داره ولي مراقبت كني خوب بهتر ميشه واكسنم نهايت دو روزه ديگه روزايي كه واكسن ميزنه سعي كن تنها نباشي تا استرس نگيري انشاالله دندونم بستگي به بچه داره بعضيا گلاب به روت فقط بيرون روي ميگيرن بعضيا بي قراري يا تب خفيف انشاالله از اون دسته ها باشه كه اصلا متوجهش نباشه خيلي من خودم ديشب داشتم فكر ميكردم به اينكه اين روزا درسته بايد هي مراقبش باشم خدايي نكرده كاره خطرناكي نكنه يا زمين نخوره ولي واقعا استرسم از اون موقع هايي كه نوزاد بودو كوچكتر كمتر شده

من از ۶ماهگی موهای پسرمو تو حموم شوهزم کوتاه کرد الان ماشین زیر گوشش وز وژ میکنه پسرم میخنده بازس مسکنه البته من بغل میگیرمش

پسر منم هر موقع آرایشگاه می‌بریم هق هقه نیفته آنقدر گریه می‌کنه دلم میسوزه ولی نمیشه که شلخته باشه موهاشون باید ببریم دیگع

دیگ تموم شده غصه نخور عزیزم الان ب قشنگیاش نگا کن

همسرم واسه اولین بار پسرمو برده بود موهاشو اصلاح کنه میگفت اصلا گریه نکرد همونطوری نشسته بود فقط از سشوار میترسه همسرم نذاشته بود آخرش سشوار بکشن

من تا حالا نبردمش ارایشگاه میخوام ببرم ولی واینمیسته میدونم چون میترسه ، ارایشگر خانم پیدا کنیم بهتره فک کنم

سوال های مرتبط

مامان آیهان جوجو🐥 مامان آیهان جوجو🐥 ۱ سالگی
سلام قشنگا 🤭❤
خوبین درچع حالین؟
من کع منتظرم ایهان بخوابه بلندشم یه چی بخورم گشنمهه
نمیدونم چرا هربار که به شوهرم میگم وقتی ایهان گریه میکنه لطفاا به من نپر و حرف بار من نکنن اما هر دفعه بدتر میشه
دیشب آیهان دیر خوابید (سرماخورده)فقط یه ساعتی خوابش برد که یهو بیدار شد و گریه کرد منم گلوم درد میکرد بیدار بودم بلند شدم یکم چرخوندمش ولی آروم نمیشد یه بیسکوییت دادم دستش آروم شد اومدم برقو خاموش کردم یکم آروم بود باز دوباره زد زیر گریه یهو شوهرمم داد زد پاشو برقو روشن کن نزار گریه کنه برا خوابت مردی ایشالا که خواب مرگت باشه بعد آیهانو ازم گرفت حالا مادر شوهرمم خونمون بود 😑 منم نرفتم طرفش ولی باز گریه میکرد طاقت نیاوردم بردمش تو اتاق و باهاش بازی کردم تا باز شیر خورد و خوابید همونجا خوابیدیم خیلی ناراحت شدم هربار که آیهان گریه میکنه شوهرم یه جوری باهام حرف میزنه انگار تقصیر منه اگه بخادم میاد میزنه منو
حالا از دیشب باهاش سر سنگینم صبحم اومده بود بالا سرم و باهام حرف میزد جوابشو ندادم زودم پشیمون میشه ولی بدم میاد فک میکنه فقط خودشه که بچشو دوست داره و من دشمنشم ،از من مگه دلسوز تر برا اون بچه هست آخه مگه من دلم میخاد بچم گریه کنه 🥲