من آروم در گوش همسرم گفتم ببین اجازه نده روغن زیتون بریزه تو گوش بچه این فقط سه ماه و نیمشه و خطرناکه همسرم گف باشه … دایی ش روغن و گرم کرد و آورد بریزه تو گوش بچه و همسرم گف دایی این بچه اول ماست و ما زیادی وسواسیم خودمونم میدونیم ک زیاد وسواس بودن خوب نیس ولی خب طول میکشع چون تجربه اولمونه دایی شم اصرار اصرار و گوش بچه رو گرفته بود داشت کله بچه رو کج می‌کرد که بریزه تو گوشش تا اینکه مادرشوهرم ب شوهرم گف چیکار داری بزار بریزه 🫠🫠🫠و چون مادرشوهرم گف همسرم کوتاه اومد و دیگ هیچی نگف من دیدم اینجوری شد آروم ب مادرشوهرم گفتم لطفا شما دخالت نکنید 🙏🏼آقا اینو من نگفتمممم انگار فوش ناموس بهش دادم 😐😐😐یهو دراز کشید وسط خونه گف حالم بده فشارم رف بالا این به من حرف زد 😐😐😐بعد همسرم گف ب مادرم چی گفتی ؟ حالا بچه هم گریه می‌کرد من بچه رو گرفتم بغلم دیدم تو جفت گوشاش روغن ریخته و کار از کار گذشته 🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️خلاصه مادرشوهرم کولی بازی دروورد بعدشم که اومدیم تهران پدرشوهرمو پر کرد اونم اومد توپید ب من …و از همون موقع باهاشون رفت و آمد نمیکنم ولی هفته ای یه بار بچه رو میدم همسرم ببره الان بنظرتون کار من اشتباه بوده ؟🥺🥺❤️❤️

۱۸ پاسخ

کاملا حق با خودته

عزیزم نگران نباش ان شاءالله چیزی نشده ولی برای اطمینان ببرش دکتر
اما بچه ت را هم نبر یکی دو هفته تا متوجه بشن، اینکه شما خودت بری یا نه که برای خونواده شوهر مهم نیست، مهم نوه س شما هم اجازه نده تا بفهمند که ناراحت شدی

اخه گوش بچه روغن زیتون نمیزیزن ک مرد ناحسابی اگررررمممم دیگ خیلی گوش بچه درد بگیرع اینا ی کوچولو میریزن پشت حاله گوش آروم‌ماساژ میدن ک دردش یکم بیفته ما این کارو میکنین روغن ب اون غلیظی بریزی گوش بچه رو کر کنی دور از جون نمیدونم اخه این دایه های مهربان‌تر از مادر وی میخان‌آدم بشن درک‌ فهم داشته باشن‌ک دیگ الان‌ زمان‌ قدیم نیس بچه ها هم بچه ی قدیم نیستن

حق با شما بوده،ولی بنظر من عملکرد بهتر این بوده که تو این مواقع اصلا نباید چهره خودتو خراب کنی پیششون
باید به همسرت بگی،حتی همون لحظه جای اینکه به مادرش بگی به خود همسرت بگو:نه لطفا،بعدم بچه رو بگیر از موقعیت دور شو
بذا همسرت از طرف تو بحث کنه،به هرحال فرزند همون خانوادس ازش اونقدری ناراحت نمیشن که ممکنه از تو بشن

مگه عهد بوقه سرخود هرکار میخانن میکنن پس پدر و مادر بچه چیکارنن چرا تو هرچی دخالت میکنن کارت خیلیم خوب بوده

ن کاملا موفقم باهات 🤚ولی خوب ریدی ب مادرشوهر 😂😂😂😂

ای خدا کی میشه این جماعت چیزی تو سوراخ گوش و بینی و چشم کسی نکنن، حالم بد میشه از اینکارا هنوز تو دوره ی جاهلیت زندگی میکنن

تو کارت درست بوده
خیلی هم مودبانه گفتی
خوب گفتی
روی حرفت وایستا
تو خودت رو ناراحت بگیر
و حق به جانب
کوتاه بیای دیگه سوارت میشن
پس اصلا خودتو سرزنش نکن

من شوهرم هم جرات نداره در رابطه با بچه هام دخالتی بکن خانواده اش که دیگه غلط میکنن نظری بدن یا حرکتی انجام بدن

بچتو چرااا میدی ببرن😐

روغن زیتون تو گوش بچه؟😐

و اینکه خودت جدی و بی رودربایستی حرفتو بزن تو مهمونی ها هم سعی کن بچه را به کسی ندی بغل خودت باشه به هر بهونه ای

واقعا خانواده شوهر من تا حالا توی هیچ چیزی دخالت نکردن توی زندگیم ولی باز من باهاشون رفت و آمد اصلا نمیکنم شاید ۲ و ۳ ماه یکبار بریم خونشون با این خانواده اینطوری چرا رفت و آمد می‌کنی آخه 😐

اول بچه رو ببر دکتر یه چکاپ کنه گوشاشو بعد اگه من جات بودم بچه رو نمی‌فرستادم تنها.وقتی خودت بودی جلو چشات اینکارو کردن چطور جرعت می‌کنی تنها بفرستی ببرتش🤦🏽‍♀️هیچوقت تنها بچتو نفرست جایی حتی خونه مادر خودت

خوب کردی خواهر دیگه فهمیدن دخالت بیخود نکنن من بودم بچمم نمی‌دادم ببینن

نه عزیزم کار درستی کردی اصلا ناراحت نباش بچه ی شماست و بقیه باید حد خودشونو بدونن تا این اتفاق نیوفته منم بودم همین کارو میکردم حتی به همسرمم نمیسپردم

من جات بودم بچه رو هم نمیدادم ببینن یکبار ببر دکتر گوشاشو چک کنه

اینارو ول کن
حال بچت خوبه؟؟
گوشش سالمه؟؟
درد نداره؟؟

سوال های مرتبط

مامان فینقِلی مامان فینقِلی ۷ ماهگی
امروز عصر وقتی همه چی خوب به نظر میومد و همسرم از حمام اومده بود داشت موهاش رو سشوار می‌کشید یهو دخترم که دراز کشیده بود جهشی استفراغ کرد. بلافاصله بلندش کردم. اول همه چی عادی به نظر میومد. چون رفلاکس داره و این بالااوردن طبیعی بود. چند دقیقه بعد همونطور که دخترم بغلم بود و من داشتم جواب پیام دوستم که گفته بود برای شب می‌ریم مراسم یا نه رو می‌دادم که یهو دخترم دوباره استفراغ کرد. اینقدر زیاد استفراغ کرد که از نگرانی نزدیک بود پس بیوفتم. همسرم یکم قبل‌ترش رفت بیرون یه کار کوچیک داشت. تو همون حین که رنگم پریده بود و میون گریه های دخترم، دل منم داشت له و لورده می‌شد، خواهر همسرم اومد. پرستاره و وقتی شرایط دخترم رو گفتم گفت بپوش بریم بیمارستان. همون لحظه همسرم اومد و رفتیم همگی بیمارستان. چقدر غصه خوردم براش، چقدر اشک ریختم، چقدر هر ثانیه صورتش رو می‌بوسیدم. دکتر گفت ویروسه و...
بمیرم برای دلت رباب.... من امشب مُردم، تو چی کشیدید🥲
مامان نیکان مامان نیکان ۱۰ ماهگی
سلام قشنگا🙋🏻‍♀️
امیدوارم خودتون خونوادتون خوب باشین همیشه😉💞
دیشب یه اتفاقی افتاد گفتم باهاتون درمیون بزارم🙃
ساعت ۱ شب بود که خونمون همسرو پسرم تو خواب عمیق و ناز خودشون بودن😴ک صدای نوزاد میومد قطع نمیشد و صداش ازینکه اذیته من رو هم اذیت میکرد🙁
خلاصه وقتی‌رفتم بالکن🚶🏻‍♀️
یه خانمی رو دیدم که نوزادی که شاید یک ماهش بود بغلش بود رو بشدت داشت تکون میداد که آروم شه اینجوری😦ولی اون طفل معصوم همچنان شدت میگرفت گریه اش🥺رفت داخل ماشین شیر بده بچه نخورد و من خیلی دلم میخواست برم پایین و بهش بگم که بچه شاید بدنش درد گرفته این بچه ماساژ میخواد انقدر محکم تکون ندین این بی زبون رو🥺
که شوهرش اومد اونم بچه رو بد بغل گرفته بود🤦🏻‍♀️ و اخر با همون گریه ای که بچه میکرد سوار ماشینشون شدن و رفتن🚗 و من هنوزم که هنوزه به فکر بچه ام😟
حتی دیشب به مامانم گفتم مامانم گفت اگه من تا الان خونت بودم میرفتم پایین میاوردمشون خونت
بچشو با روغن بچه قشنگ ماساژش میدادم گردنشم با اون دستمالی که گردن نیکان رو میبستیم میبستمش که از اون خستگی و تکون های زیادی که دادنش گردنش درد گرفته اروم شه قنداقش میکردم بعد مامانش میدید که چجوری بچه رو اروم و تو خواب بهش تحویل میدادم☺️
بعد به من گفت بگیر بخواب بعضیا اولین تجربشونه و نمیدونن🥲❤️
مامان آقایاسین🩵 مامان آقایاسین🩵 ۱۰ ماهگی
مامانا بیاین ....
پدر شوهر من رفته شهرستان مادر شوهرم خونه تنها بود شوهرم دیشب آوردش خونه ما بعد این مادر شوهر من یه عادت بدی که داره بچه رو خیلی بد بوس میکنه یعنی بوس نیست دیگه مک زدنه از وقتی که اومد دست و پاشو کرد تو دهنش طوری که ببخشید آب دهنش معلوم بود بعد سینه و گردنشو خورد و مک زد بعد لب و دهن و بینی رو کرد به دهنش منو شوهرمم رو حساب اینکه ناراحت نشه هیچی بهش نگفتیم چون چندبار گفتیم ناراحت شد و داستان درست کرد برامون و می‌گفت من دوسش دارم که ماچش میکنم گذشت و این اینکارا رو کرد ماهم هی به دل می‌گرفتیم ولی چیزی بهش نگفتیم صبح که بیدار شد رفت دستشویی من تند تند لباس یاسینو عوض کردم و چون مدت زیادی تو پوشک بود پوشک باز کردم شلوار خالی پاش کردم تا اون بخاد بیاد دیدم اومد نشست کنار بچه و دوباره شروع کرد به ماچ کردن و خوردنش و دستشو گذاشت لا پای بچه دید پوشک نیست دیدم خوشحال شد و شلوار بچه رو کشید پایین منم فهمیدم میخاد چکار کنه تندی دویدم دیدم سرشو برده پایین دهنشو باز کرده🫠اونجای بچه رو هم میخاست کنه دهنش وای انقد حرص خوردم دیگه تحمل نکردم ، بچه رو ازش گرفتم گفتم بابا چرا اینجوری میکنی زبون بسته گناه داره روش تاثیر بد میزاره من فقط یکم بازش کردم هوا بخوره به جا اینکه یادش بدی اونجاشو بپوشونه خودت شلوارشو درمیاری و میری سر وقتش منم تند بچه رو پوشک کردم حالا میخاست بره بیرون کار داشت گفت خیلی ناراحتم کردی خدافظ خانوما شما قاضی کار من اشتباه بود؟ میزاشتم هربلایی میخاست سرش میاورد؟
مامان علی و علیسان💙 مامان علی و علیسان💙 ۷ ماهگی
دخترا حالم خیلی بده😭😭😭😭
چندوقت پیش علی شیطونی میکرد خونه مادرشوهر
بعد مادرشوهرم رفت سمت علی ،اتفاقی تو آینه دیدمش که غضبناک به پسرم نگاه میکنه(میگم غضبناک ،به حدی بود که دوهفته من کابوس نگاهشو میدیدم( به جان بچه هام چون مادرشوهرم هست نمیگم...
تا دیدم تو اینه نگاهم بهشبود گفتم که چشم غره نرو به علی،حساسه روحیش،یهو تبدیل شد به خنده،که شوخیکردمو بازی میکنم با علی😭😭😭.
علی من حساسه خیلی کیترسه همیشه😭😭😭
دوباره پریشب اینکارو کرد
بچه هام داشت زبونش بند میومد
حالا به شوهرم میگم میگه شیطون رفته تو جلدت،مادر من اینجوری نیست😭😭😭
منم گفتم ان شالله با همین غضب و با همین نگاه ها مادرت محشور بشه
علی از ترس از بغلم پایین نمیومد،هی بهش میگفت بویو،دوست دارم نه،بویو بیون😭😭😭😭😭
بچه رنگش پریده بود،سرشو از بغلم بیرون نمیاورد.
از اخر شب که اومدیم خونه،انقدر بحث کردیم که چشام باز نمیشه،میگه تو میخوای پای بچه هامو ببری ،میگم اگر جلو این کار گرفته نشه اگر کسی تعرض کنی روزی (زبونم لال) علی حرف نمیزنه،بچه م شبا ارامش نداره،این مرد نمیفهمه،من چه غلطی بکنم،جوری مادرشوهرم چشماشو گرد میکنه عین چی....
نمیتونم به مامانم بگم،چیکار کنم،شماها بگید،حالم خیلی بده برای بچه م 😭😭😭😭