۸ پاسخ

من والا شبی ک زایمان کردم رفتم خونه خودم اینقد دورم شلوغ بود ارزو داشتم خلوت شه فقط خودم باشم.موقع خواب همه رفتن فقط ابجی کوچیکم پیشم بود فردا صبشم رف.من از روز اول تنها بودم و بی تجربه اما حسو حال خوبی داشتم.دو روز بعدشم ک شوهرم رف سرکار فقط عصر تا شب میرفتم خونه مامانم ک تنها نباشم.البته من سزارینم بودم

من ک پیش مامانمم ولی خودم گفتم فردا میخام برم خونه خودم دیگ
بخاطر پسر اولیم
اینجا شلوغه هی دادو بیدار میکنه نینی هم خداروشکر ارومه ترجیح میدم برم خونه خودم شوهرمم مرخصی گرفته کمک دستم باشه فعلا
نگران نباش خدابزرگه بچه دومتم‌هست دیگ باید تجربه داشته باشی

منم مث شما بودم خیلی گریه کردم که تنهاشدم ولی بعدش گفتم شیرم خشک میشه خدا نکرده فرداش دیگه خوب شدم

اوووف یادخودم افتادم مامانم بعد ۱۰ روز که رفت کلییی گریه کردم
طبیعیه عزیزم

من که مامانم 10 روز موند خونم الان من اومدم خونه مامانم تا یک ماهگی بچم میمونم بعدش خدابزرگه

آزه من هنوز ۴۰روزه خونه مامانمم دوس ندارم خونه برم اتفاقا همین امروز سر همین قضیه منم تاپیک زدم

منم خیلی استرس رفتن مامانمو دارم
اما بلخره یه روزی باید تنها بشیم دیگ
فکرتو سوق بده سمت چیزای خوبِ ماجرا

بچہ اولت چند سالشہ؟

سوال های مرتبط