۱۰ پاسخ

واسه من خیلی فرق داشت احساس کردم پسرم منو از افسردگی نجات داد کلا باهاش انگیزه میگرفتم . شرایط و روحیه هر کی متفاوت هست.
من خودم تنها شوهرم شهر دیگه مادر خودم و مادر همسرم شهر دیگه . فقط خالم گاهی بهم چند ساعتی سر می زد.

منم همین حسوداشتم خیلیم حس مضخرفیه ولی حدودا یه هفته بعدش یکم عادت کردم خوب شدم واینکه خودم هرچن روزمیرم خونه مادرم میمونه یکی دوروز

کدوم بیمارستان زایمان کردی؟

عزیزم مبارک باشه

چرا زود رفت

منم وقتی مامانم رفت گریه کردم.فکر میکردم از پس بچه برنمیام.ولی خدا خودش کمک می‌کنه یاد میگیری

منم همین فکرو میکردم
ولی اینقدر تو فکر بچمم و باهاش هستم که یادم رفت افسردگی چی هست
یهو دیدم قوی تر از اونی هستم که فکر میکردم

چقد زود رفته؟

درکت میکنم عزیزم
چرا اینقد زود رفتن؟معمولا تا ۱۰روز میمونن
نمیتونستی باهاشون بری؟

هیچی نمیشه نگران نباش به خودت انرژی مثبت بده سختیش همین ماه اوله سخت نگیر به خودت و کارای خونه همینک یه چی بخوری و به نینی و خودت برسی کافیه

سوال های مرتبط