یعنی امشب پدرم از دست درسا دراومد مهره های کمرم آنقدر تیر میکشن که نمیتونم دراز بکشم از ساعت ۵شروع کرد تاالان چرخوندمش فقط تو خونه نه تو گهواره خوابید نه تو کریر نه رو پا شیرم‌نمیخورد فقط گریه یعنی نشستم باهاش گریه میکردم الان خوابیده از گریه ریسه میرفت همه قطره های دل دردشو دادم اصلان کارخودش میکرد

ارتا هم ما تعطیلات خونه مامانم بودیم دیشب اومدیم از ۹شروع کردند ۱ونیم آخر تخم مرغ شکست مامانم خوابید😑

همدردیم🥲

خداقوت عزیزم...یادش بخیر، یاد خودم و اذیتای دخترم افتادم. مث برق و باد گذشت. امسال میره کلاس اول
چقد زود بزرگ میشن بچه ها🥺

عاروق نداشت؟یا یبوست نداره؟