من از صبح تنهام هیچکسم ندارم ک حداقل یکم بشینم باهاش حرف بزنم هرچقدم ب زایمانم نزدیکتر میشم فکر و خیال بیشتر حالم بدتر میشه نمیدونم تنهایی چیکار کنم از پس زایمان و نوزاد بزرگ کردن برمیام یا ن روز زایمان پسر ما پیش کی بزارم چیکار کنم؟ حالم بده

منم شهر غریبم مامانمم بعد چند روز رف خونشون من سزارینی بودم... آره آدم خودش باشه بهتره..... منم تو دلی دارم برا چند روز همسرم میمونه خونه مراقب پسرم تا من از بیمارستان بیام و چند روز مامانم میاد بعدش ان شاء الله خودمم و خدای خودم ک مطمئنم توانشو بهمون میده

سلام فدات جنسیت بچتون چیه

تو بیمارستان یکی همراهت باشه بقیشو خودت از پسش برمیای

عزیزم باید خودت قانع کنی خدایی جز اون نیست پس تو تنها نیستی وقتی خدارو داشته باشی اون تو قلبت حس کنی دیگه نگران چیزی نمیشی خدا تورو انقد قوی میکنه که تو فکر نمیکنی تو نمیبینی یک لحظه به این فکر کردی چطور یک بچه رو مادر حمل میکنه یا چطور این همه درد تحمل میکنه موقع زایمان همه اینا قدرت خداست که مارو اینطوری افریده نگران نباش ایشالله سالم زایمان میکنی اینا همه میشه برات خاطره شاید سخت باشه ولی تو میتونی چون تو یک مادری یک زنی

سلام عزیزم خدا خودش کمکت میکنه.
پسرتون یک ماه از پسز من کوچکتره. قشنگ حرف میزنه؟

چرا بر میای عزیزم من تک تنها شهر غریب خودم دخترمو بزرگ کردم تازه ۳روزم مراقبت های ویژه بودم