تجربه واکسن 18 ماهگی
قبل زدن واکسن بگم بهتون ک خیلی استرس داشتم حتی تایپیک قبلی هم گفته بودم آنقدر که از این واکسن وحشت داشتم شده برام مثل یه کابوس
خلاصه دیروز صبح رفتم زدم موقع زدن گریه کرد که تا بردمش بیرون خوب شد بلافاصله بعد زدن بهش پاراکید دادم و بردمش خانه بازی و پارک و بعد هم تو خونه باهاش بازی بدو بدویی کردم تا 3 ساعت بعد واکسن فقط راهش می‌بردم به هر بهانه ای.. بعد خوابید وقتی بیدار شد دیگ درد پاش شروع شده بود ولی شدید نبود یکم بهونه گیری کرد و از اونجایی ک راه بره بهتره به بهانه کفش و پیشی بردمش تو حیاط لنگ لنگون راه رفت یکم بهونه می‌گرفت ولی گریه شدید و اینا نداشت خداروشکر اصلا تب هم نکرد
خلاصه اون غولی که از واکسن برای خودمون ساختیم فیکه نترسین اصلا سخت نیست
فقط هر 4 ساعت پاراکید سر وقت بدین
دختر من اجازه نداد کمپرس سر براش بزارم ولی بعد بیدار شدنش جای واکسن پاش لیدوکایین زدم یکم بی حس بشه دردش کمتر بشه
و حتما بعد واکسن راهش ببرین به نظرم خیلی تاثیر داشت

تصویر
۱۰ پاسخ

خداروشکر که از این غول مرحله آخر گذر کردی
عزیزم یه سوال این ماشین شارژی دختر گلت کنترل داره؟

مرسی ازت عزیزم پس منم حتما همچین کاری انجام میدم

دقیقا پسر منم همین بود😍❤️❤️❤️ممنون ک ب اشتراک گذاشتی

خداروشکر...پسرمنم شنبه باید میبردمش دیشب سرماخورد

انشالله گلم همیشه حالش خوب باشه که انرژی مثبت انتقال دادی به ما

منم خیلی میترسم یک هفته دیگه وقت واکسنشه شده کابوس برام😪

چه خوب
منم هفته دیگه باید پسرمو ببرم

خداروشکر .خدا کنه واسه ماهم اسون باشه

خدا خیرت بده💗یکم دیگه باید ببرم برای واکسن از استرس تپش قلب دارم

خداکنه برای دختر منم آسون باشه

سوال های مرتبط

مامان گل پسر مامان گل پسر ۱ سالگی
سلام مامانای گل

میخوام بگم من واکسن پسرمو زدم اصلا اون غولی که از واکسن ۱۸ ماهگی ساختن نیست
اینقدر میترسیدم ولی خداروشکر بخیر گذشت
صبح پسرم فقط شیر خورد صبحونه نخورد بردمش بهداشت وزنش اصلا اضافه نشده بود چون چند بار مریض شده بود چون خودم میدونم چقدر لاغر شده بود و اشتها نداشت هفته بعد میبرمش متخصص اطفال از این بگذریم اول قطره خوراکی دادن بعدش یه واکسن به دست زدن یه واکسن به پاش همونجا با خودم قطره استامینوفن بردم بهش دادم بعدش بردم خانه کودک ولی برق قطع بود کرکره اش بالا نمیرفت منم دیدم پسرم توی خونه گرمه و قرق نداریم رفتم خونه مامانم اونجا به ذوق خواهرم و مادرم حسابی بدو بدو کرد و بازی کرد بعد ساعت دو خوابید و بیدار شد اصلا نتونست تکون بخوره تب هم داشت دوباره استامینوفن دادم و روی پاش نمیذاشت کمپرس‌ سرد بزارم چون خواهرمو خیلی دوس داره با اینکه درد داشت و گریه میکرد راه میرفت باهاش بازی میکرد ولی شاید دو سه قدم برمیداشت به جز شیر هم چیزی نخورد شب هم تبش ۳۸ شد که دو بار شیاف گذاشتم‌ فردا صبح راه می‌رفت ولی پاشو میکشید تب هم داشت هر ۶ ساعت قطره استامینوفن دادم
خلاصه اونقدر سخت نبود مثل بقیه بود فقط بعدش بی اشتها و یکم بداخلاق میشه که طبیعیه میگذره
برای ما که گذشت انشاالله برای شما هم راحت بگذره و نگران نباشید من که اینقدر اینجا تاپیک دیده بودم وحشت داشتم