همه زخم خورده ایم از بچگی و تربیت مادر
عاقا یچی میگم دعوام نکن، رفتار مادرت و من کار ندارم ولی دلم سوخت هی میگی ایشون و مقصرش میکنی، اونم سختی کشیده تا تو بزرگ شی، قدیمی ترها روششون اینجوری بود، دعواش نکنی ها🥺
وای وای گلگفتی
مادرشوهرم دوهفته ای خونه ما بود بچم از تربیت دراومده بود منم اصابم اینقد داغون شده بود ک خداروشکر تشریفشون رو بردن
خدا بهت صبر بده ک مجبوری دخترتو هرروز پیش مامانت بذاری
یک کلام
مادربزرگ و پدربزرگ یعنی نابودی تربیت
بنده مادرم دکترای. جامعه شناسی داره، استاد دانشگاه هستن و تراپیست و مشاور خانواده
با تمام توانایی هاش ایلیا تا اشک میریزه حالش خراب میشه و میگه طاقت اشکشو ندارم
عموما میگه چکارش داری بچست و در مواقعی ک ایلیا از کنترل خارج میشه طاهره پاشو بچتو جمع کن
فلذا مادربزرگ در هر سطح تحصیل، آگاهی و درک همچنان مادربزرگه و در برابر نوه دچار ضعففف
خدا شاهده یک هزارم رفتار ایلیارو من میداشتم باهاشون چه بابام چه مامانم سلاخیم میکردن آخه یزیدا نوه مگه چیه ک انقدر براتون عزیز تره🤣
مامان منم همینجوره ازدور هی قربون صدقش میره اما بخوای یه ساعت پیشش نگه داری اینقد غرمیزنه که نگو.یا یهویی بری خونش بچه وسایلاشو دست بزنه عصبانی میشه اما پشت گوشی هرقربون صدقش میره.دیگه چیکارباید کرد اما وظیفه درقبال بچه ما ندارن
من دو هفته پیش مامان بابا بودم
و نمیدونیییی نمیدونیییی نمیدونییییییییی چقدر از لحاظ روحی خسته شدم.
مامانم هیچی نمیگن و همونکاری رو میکنن که من میگم.
ولی وایییی از دست بابا فقط میشد به خدا پناه برد 🤦🏻♀️
یکی دوبار وااااقعا مجبور شدم برم یه اتاق دیگه یکم آروم شم بعد برگردم پیششون. وگرنه ممکن بود یه وقت صدام بره بالا. (برای من خیلی قفله که بخوام با مامان یا بابا بد صحبت کنم)
ولی واقعا بهم سخت گذشت.
دیگه ندادن قند مصنوعی، یا نخریدن روروئک یا اینجور چیزای پیش پا افتاده دیگه واقعا تصمیم مادره! اصرارشون به اینکه من اشتباه میکنم رو واقعا درک نمیکنم.
حالا اینا که چیزای پیش پا افتادهان… از الان غصهی بزرگتر شدنش رو دارم. وقتی که دیگه موضوع تربیت اخلاقی و این مسائل به چشم بیاد!
وای من خالم اینجوریه چند روز خونه مادرم بودم اونم بود قشنگ حس خفگی بهم دست میداد
جمع کردم اومدم خونه اصلا طاقتشو نداشتم
کارت چیه نمیشه نری به تربیت بچه ت برسی پرستار هم نمیشه اعتماد کرد
دقيقااااا مادر منم همينطور همين مشكل دارم با اينكه بچم همش پيش خودمه گاهي وقتا ميبيندش 🥲🥲🥲
عزیزدلم چقد سخت
منم مشکل تو رو دارم خیلی دلم میخواد سرکار برم ولی چون کسیو ندارم بچمو نگه داره بیخیال کار شدم واقعا بچه بزرگ کردن خیلی سخته هم مادر میخواد هم پول و آینده🥲
سرکار نری خیلی بهتره
یا کاش حداقل بزاری مهد
نسل قدیم ۹۰٪ همینن
خب گلم بچتو نسپر بهش ناراحت نشیا اینجوری بچت آسیب میبینه از نظر روحی چون مادرتون خیلی شبیه ب مادرم هستن میگم من ی روز کامل با اینکه خانه دارم نمیتونم خونه پدرم مادرمو تحمل کنم همه رفتاراش مث همیناییب ک شما گفتی بچت هم اگ مبخای اون ضربع های ک تو بچگی خودت خوردی بچت نخوره بنظرم یا بزار مهد یا کلا بیخیال کار شو منم کارمو ول کردم بخدا نمیخام بچمم مث خودم دنیاش پر شه از ترس
من که به مامانم میگم هر وقت اومدی جای من زندگی کردی اونوقت میتونی نظر بدی
مهد چرا نمیزاری؟؟؟ از صب تا سه سه ونیم نگه میدارن
عزیزم یه مثلی هست که میگن ماهی رو هروقت از آب بگیری تازست بنظرم یا پرستار کارکشته و باتجربه بگیر یا ببرش مهد
عزیز کاملا حرف دل منو زدی من بخاطر همین موضوع مجبور شدم کارمو ول کنم ولی چندماهی بخاطر عمل جراحی وبیماری ک داشتم بچم دست مادرم گذاشتم یعنی گندزده شده ب تربیتش دست پرستارهم ک دادم متاسفانه انقد گرون و پرتوقع بود ک واقعا نتونستم ازپسش بربیام،بزرگترها گاهی از سردلسوزی وعدم آگاهی درمورد تربیت بچه ها بیشتر گند میزنن ب همه چی،الهی ک موفق باشی دوست خوبم
بنظرم محترمانه بگو دیگه نمیخواد و دنبال پرستار باش. تربیت بچه از بعد یک یا دوسالگی تازه شروع میشه برای شما دیرنیست که
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.