چقدر سخته وجود شخص ثالث اجباری و بدون هرگونه اطلاعات در زمینه تربیت فرزند😔 من متاسفانه بخاطر کارم مجبورم بچمو چند ساعتی دست مادرم بسپرم و متاسفانه با وجود اینکه مطلقا هیچ چیز از تربیت فرزند به شیوه مدرن بلد نیست همش می خواد نظر بده و به من حس عذاب وجدان بده در صورتی که خودش برای ما در زمینه مادری حتی نمی تونه نمره قبولی بگیره ولی الان برای من شده کارشناس😐 متاسفانه از لحاظ روحی هم به شدتتتتت مودی و ناپایداره و هر لحظه یه چیز کاملا متناقض می گه و اصرار داره همشم اجرا کنم مثلا هر وقت بچم کار بدی بکنه می گه تو تربیتش نکردی از اول و هر وقت من بخوام سخت گیری کنم می گه الکی سخت گیری می کنی و الان دیگه وقتش نیست باید از اول تربیتش می کردی😐😐 ایشون می گه من هستم نباید بچه رو دعوا کنی یا بزاری گریه کنه چون اعصاب من خورد می شه😐 خب من می گم تو همیشه هستی دیگه من نمی تونم بخاطر اعصاب تو بچه رو تربیت نکنم که. بعد می گم مثلا چه راهکاری داری فقط انتقاد مفت نکن خودشم هیچ راهکاری نداره. فکر می کنه خیلی مهربانه اما فقط احساساتی و ناپایداره و هیچ وقت تو زندگیش عاقل و منطقی نبوده و متاسفانه تمام ضرباتی که در کودکی خوردم عاملش ایشون بوده بعد الانم باز با بیفکری داره نهایت تلاششو می کنه که نزاره من کار درستو انجام بدم. حماقت بزرگم از اول این بود که بجای پیدا کردن یک پرستار درست و حسابی بچه رو سپردم دست مادرم 😔😔

۱۷ پاسخ

همه زخم خورده ایم از بچگی و تربیت مادر

عاقا یچی میگم دعوام نکن، رفتار مادرت و من کار ندارم ولی دلم سوخت هی میگی ایشون و مقصرش میکنی، اونم سختی کشیده تا تو بزرگ شی، قدیمی ترها روششون اینجوری بود، دعواش نکنی ها🥺

وای وای گل‌گفتی
مادرشوهرم دوهفته ای خونه ما بود بچم از تربیت دراومده بود منم اصابم اینقد داغون شده بود ک خداروشکر تشریفشون رو بردن
خدا بهت صبر بده ک مجبوری دخترتو هرروز پیش مامانت بذاری

یک کلام
مادربزرگ و پدربزرگ یعنی نابودی تربیت
بنده مادرم دکترای. جامعه شناسی داره، استاد دانشگاه هستن و تراپیست و مشاور خانواده
با تمام توانایی هاش ایلیا تا اشک میریزه حالش خراب میشه و میگه طاقت اشکشو ندارم
عموما میگه چکارش داری بچست و در مواقعی ک ایلیا از کنترل خارج میشه طاهره پاشو بچتو جمع کن
فلذا مادربزرگ در هر سطح تحصیل، آگاهی و درک همچنان مادربزرگه و در برابر نوه دچار ضعففف
خدا شاهده یک هزارم رفتار ایلیارو من میداشتم باهاشون چه بابام چه مامانم سلاخیم میکردن آخه یزیدا نوه مگه چیه ک انقدر براتون عزیز تره🤣

مامان منم همینجوره ازدور هی قربون صدقش میره اما بخوای یه ساعت پیشش نگه داری اینقد غرمیزنه که نگو.یا یهویی بری خونش بچه وسایلاشو دست بزنه عصبانی میشه اما پشت گوشی هرقربون صدقش میره.دیگه چیکارباید کرد اما وظیفه درقبال بچه ما ندارن

من دو هفته پیش مامان بابا بودم
و نمیدونیییی نمیدونیییی نمیدونییییییییی چقدر از لحاظ روحی خسته شدم.
مامانم هیچی نمیگن و همون‌کاری رو میکنن که من میگم.
ولی وایییی از دست بابا فقط میشد به خدا پناه برد 🤦🏻‍♀️
یکی دوبار وااااقعا مجبور شدم برم یه اتاق دیگه یکم آروم شم بعد برگردم پیششون. وگرنه ممکن بود یه وقت صدام بره بالا. (برای من خیلی قفله که بخوام با مامان یا بابا بد صحبت کنم)
ولی واقعا بهم سخت گذشت.
دیگه ندادن قند مصنوعی، یا نخریدن روروئک یا اینجور چیزای پیش پا افتاده دیگه واقعا تصمیم مادره! اصرارشون به اینکه من اشتباه میکنم رو واقعا درک نمیکنم.
حالا اینا که چیزای پیش پا افتاده‌ان… از الان غصه‌ی بزرگتر شدنش رو دارم. وقتی که دیگه موضوع تربیت اخلاقی و این مسائل به چشم بیاد!

وای من خالم اینجوریه چند روز خونه مادرم بودم اونم بود قشنگ حس خفگی بهم دست میداد
جمع کردم اومدم خونه اصلا طاقتشو نداشتم

کارت چیه نمیشه نری به تربیت بچه ت برسی پرستار هم نمیشه اعتماد کرد

دقيقااااا مادر منم همينطور همين مشكل دارم با اينكه بچم همش پيش خودمه گاهي وقتا ميبيندش 🥲🥲🥲

عزیزدلم چقد سخت
منم مشکل تو رو دارم خیلی دلم میخواد سرکار برم ولی چون کسیو ندارم بچمو نگه داره بیخیال کار شدم واقعا بچه بزرگ کردن خیلی سخته هم مادر میخواد هم پول و آینده🥲

سرکار نری خیلی بهتره
یا کاش حداقل بزاری مهد
نسل قدیم ۹۰٪ همینن

خب گلم بچتو نسپر بهش ناراحت نشیا اینجوری بچت آسیب میبینه از نظر روحی چون مادرتون خیلی شبیه ب مادرم هستن میگم من ی روز کامل با اینکه خانه دارم نمیتونم خونه پدرم مادرمو تحمل کنم همه رفتاراش مث همیناییب ک شما گفتی بچت هم اگ مبخای اون ضربع های ک تو بچگی خودت خوردی بچت نخوره بنظرم یا بزار مهد یا کلا بیخیال کار شو منم کارمو ول کردم بخدا نمیخام بچمم مث خودم دنیاش پر شه از ترس

من که به مامانم میگم هر وقت اومدی جای من زندگی کردی اونوقت میتونی نظر بدی

مهد چرا نمیزاری؟؟؟ از صب تا سه سه ونیم نگه میدارن

عزیزم یه مثلی هست که میگن ماهی رو هروقت از آب بگیری تازست بنظرم یا پرستار کارکشته و باتجربه بگیر یا ببرش مهد

عزیز کاملا حرف دل منو زدی من بخاطر همین موضوع مجبور شدم کارمو ول کنم ولی چندماهی بخاطر عمل جراحی وبیماری ک داشتم بچم دست مادرم گذاشتم یعنی گندزده شده ب تربیتش دست پرستارهم ک دادم متاسفانه انقد گرون و پرتوقع بود ک واقعا نتونستم ازپسش بربیام،بزرگترها گاهی از سردلسوزی وعدم آگاهی درمورد تربیت بچه ها بیشتر گند میزنن ب همه چی،الهی ک موفق باشی دوست خوبم

بنظرم محترمانه بگو دیگه نمیخواد و دنبال پرستار باش. تربیت بچه از بعد یک یا دوسالگی تازه شروع میشه برای شما دیرنیست که

سوال های مرتبط

مامان جان دلم🍁 مامان جان دلم🍁 ۲ سالگی
وقتی تو شکمم بود خیلیی اذیت بودم از ۸ تا ۴۰ هفته ویار شدید به تمام انواع مواد غذایی و حتی آب و بوی خونه و تمام آدما😐 یکسره بالا میاوردم شدیددددد در حدی که ظرف یک هفته ۴-۵ کیلو وزن کم کردم روزی ۵ تا ضد تهوع می خوردم اثر نداشت🥲 مامانم‌می گفت دنیا بیاد راحت می شی😏 دنیا اومد😁 شب تا صبح جیغ می زد کولیک داشت مامان می گفت ۴۰ روزش بشه خوب می شه راحت می شی😁 ۴۰ روزش شد رفلاکس شروع شد شب تا صبح ترش می کرد هر نیم ساعت بیدار می شد شیر می خورد گفتن غذای کمکی شروع کنی راحت می شی کمکی شروع شد بدغذا شد قابلمه قابلمه غذا درست کردم نخورد ریختم دور. مامانم گفت غذا سفره بخوره خوب می شه😬 خلاصههههه دیگه نگم براتون که اینجا جا نمی شه😭 .... و حالا در آستانه ۳ سالگی به زور می خوابونم به زور بیدار می کنم به زور پوشک می پوشونم به زور عوض می کنم به زور لباس می پوشونم به زور می برم بیرون به زور میارم خونه و....
اگه روز اول کسی بهم می گفت این همه مدت باید تحمل کنی و بازم امیدی به بهبودیش نیست درجا سکته می کردم🥴
حالا جاریم بهم گفته یک سال دیگه تحمل کن از ۴ سالگی خوب می شه😭😭😭