۲۵ پاسخ

از وقتی بچم ۴۰ روزشه وقتایی شوهرم نیست دوتایی تنها میخابیم
قبلش هم که باردار بودم تنها میخابیدم
الکی ترس به دل خودت راه نده
راحت با بچت خونه خودتون بخوابید
هیج جا خونه خود آدم نمیشه

هفته ای یک بار؟ شوهر من یک هفته کامل شب کاره یک هفته روز کار از وقتی دخترم به دنیا اومد دیگه تنها می‌خوابیم نه کسی میاد پیشم نه جایی میریم ترس نداره

آرا شده بود تنها بمونیم شوهرم ماموریت بور ۴۰ روزه بود دخترم،برو خونه خودت بهتره

تقریبا شوهرم یه سال شب کار میمونه کلا به دخترم تنها میمونیم

من شوهرم پنچ شب خونه نیست بعد میاد مرخصی خودمون تنها با دانیال می‌خوابیم قبلا هم که دانیال نبود خودم تنها میخوابیدم

منم سالهاست شوهرم شبکاره از ۷ غروب میره تا ۵ صبح، مدرسه ها ک بازبشن ساعت ۶ ونیم صبم اماده میشه میره مدرسه تاظهر. اولش سخته ولی کم کم عادت میکنی خدا ی فرشته نازو کوچولو کنارت گذاشته باهاش زندگی کن لذتشو ببر

منم قبلا شوهرم هفته ای شبکاربودولی اون موقع تنهابودم تو اپارتمان ترس نداره .خدای نکرده وقتایی ک مریضه برو ک دست تنها نباشی

من شوهرم دوروز خونس یه روز شیفته..
کلا تنها میمونیم حتی اگ هر روز شیفت هم باشه میتونم تنهابمونم خیلی راحترم چون ب کارای عقب افتادم میرسم بچم میخوابه از ناهر شام راحتم شبا فیلم میزارم میبینم تقریبا میشه گف اون روز روز خودمه واس خودم وقت میزارم ...خیالت راحت اگ اپارتمانه ک حتی عالی

دوسال دیر زندگی میکنم شوهر یه هفته روزکاره یه هفته کامل شب کاره هیچ کس رو ندارم برم خونش شبام تنهاییم

من و پسرم تنها می‌خوابیم گاهی شبها

منم اذیت میشم جای دیگه.تا قبل بچه دار شدن که موقع شیفت شوهرم تنها بودم حتی توی حاملگی . اما از وقتی بچم بدنیا اومده شبکاری های شوهرم مامانم میاد شب پیشم صبح زودم میره

وای اره دقیقا این مشکل منم هست دقیقا هی خاستم اینجا بذارم دردودل کنم ولی خب باز گفتم ولش ...منم وقیقا شوهرم گاهی کار داره هی یک هفته ده روزی میام خونه مامانم .الان نزدیک یک هفتس خونه مامانمم ایقد اعصابم خورده شوهرمم نمیتونه بیاد دنبالم ..چون شهرستانه خونمون نمیتونم خودمم برم ..واقعا دیگ لحظه شماری میکنم که پس فردا شه شوهرم بیاد ک برم خونه خودمون ...ینی دیگه گوووشمو تابوندم گفتم دیگ هرچی بشه اصصصصصلا اینجوری نمیام اینجا ..باهم شوهرم ماهی یکبار میام یه سر میزنم میرم ..بس اعصابمو خورد میکنه کیان اینجا ...مامانمم اخلاقش یجوریه ک اصلا با اخلاق من جور نیست ...یه جوری رفتار میکنه اصن نمیتونم هضم کنم بعد رو حساب احترامم نمیشه چیزی بگم فقط حرص میخورم ..توام اینجوری ای؟؟ مامانت اعصابتو بهم نمیریزه؟؟

بنظرم خونه خودت بمون که عادت کنی
ترس نداره

من ی بارشوهرم یک هفته بود گفت برو خونه مامانم اما من نرفتم هنوز نمیدونه که تنها بودم اصلا وقتی کسی خبرنداشته باشه مگه ترس داره تازه بچه هم داریم سرمون به بچه گرمه
خداشکر راضیم هیچ جا خونه خوده ادم نمیشه

اصلا سخت نیس خیلیم آدم آرامش داره تنها بمونه من اصلا یه شبم نمیتونم خونه بابام بخوابم با بچه کوچیک سخته

آره عزیزم خواهرم بچش هم سن بچه توعه دوماهه تنهاس با بچش شوهرش رفته تهران کار میکنه

من شوهرم یه روز درمیون شبکاره ما هم همیشه تنها میمونیم چون دخترم جای دیگه اذیت میکنه بد خواب میشه من از اول خودمو دخترم تنها میخوابیم

کسی ب اندازه من تنها نبود هردو بچم فیلم نگاه کن پرتو قفل کن

برا خودم خوراکی و میوه میارم و فیلم میبینم، کارامو انجام میدم، عالیه بابا

منم شوهرم ۲ الی ۳ شب در هفته شب کاره
و همینطور مث شما میرفتم قبلا خونه مامانم ولی واقعا کلافه کننده بود هم برای بچه هم من
چون باز صبح هم تا میخواستم وسایلمو جمع و جور کنم میشد ظهر باز مامانم میگفت ناهار ندارید وایسین اینجا خلاصه اونروز کلا وقتم رو از دست میدادم
الان حدودا ۳ الی ۴ هفته هست دیگه شبا خونه خودم میخوابم
اولش که یکم میترسیدم ولی یه لامپ روشن میزارم درم قفل میکنم کلیدو میزارم پشت در
و اینکه دیگه عادتم کردم

یه بچه دارم از وقتی ازدواج کردم، هر ماه بیست روز تنهام، تازه من سهر غریبم، نه جایی میرم نه کسی میاد پیشم

من هر شب تنها هستم عادت دارم هیچ جا خونه خودت نمیشه

من زیاد تنها خوابیدم چه دختر بزرگم رو فقط داشتم چه الان که دوتان ولی خب پدرشوهرم اینا پایین هستن . تنهای تنها نبودم به نظر من ترس نداره شاید یکی دو شب اول بترسی بعد عادت می کنی. من خودم از تاریکی میترسم همسرم نباشه یه دیوار کوب روشن میزارم

بله عزیزم من میمونم خیلیم خونه خودم راحت ترم فک میکردم سخت باشه ولی اصلا نیس

خونه پدر ک خوبه
پسر من اتفاقا تو خونه بابام اینا زود میخوابع اگه بمونم
داداشم سربازه مرخصی اومدنی یکی دو روز میمونیم خوب میخوابه

سوال های مرتبط

مامان گل لیلیوم🌺 مامان گل لیلیوم🌺 ۱۴ ماهگی
دخترم چندروزه به خاطر در اومدن دندونای آخریش شبا تب میکنه و همش بهونه میگیره و بیحاله، امشبم تب کرده ولی من الان به دلایلی خونه خواهرشوهرمم و پیششون نیستم و دخترم تبشو آورده پایین و این عکسو هم برام فرستاده.🥹
دلم میخواست الان پیششون بودم و دلمم براشون تنگ شده بااینکه اصلا نگران نیستم چون دخترم از روز اول همیشه خودش تنهایی براش شب بیداری میکشید که من استراحت کنم و هیچکسم اذیت نمیکرد و بعد اونم هر واکسنی که لیلین میزد یا وقتی مریض میشد بااینکه فرداش مدرسه داشت یا مریض بود بازم دلش نمیومد بچرو تو اون حال بذاره و راحت بخوابه و همیشه میاد اول تب بچرو میاره پایین بعد که کامل خوب شد و راحت خوابید خودش میخوابه و منم خیالم کاملا راحته چون لیلین وقتی مریض میشه هم بیشتر دلش میخواد پیش خواهرش باشه ولی چه کنم، مادر است دیگررر😄
ولی من واقعااا خیلی خوشحالم که دخترمو دارم و همیشه وقتی این صحنه هارو میبینم خیلی از اینکه به حرف دخترم گوش کردم و فاصله سنیشونو ۱۵ سال کردم راضیم😍