۱۱ پاسخ

پسر منم بی نهایت اسباب بازی داره هر هفته هم میخره ولی فقط چند ساعت. اول بازی میکنه دیگه همون روز میزاره کنار

چون گوشی میدی بهش .
پسر من ولش کنی از صبح تا شب با ماشیناش بازی میکنه .
خیابون درست میکنه چراغ راهنمایی میزاره ،مشغوله با خودش .

آخ حرف دل منو زدی، پسره منم همینطور و البته بیشتر مقصر منم که از اول باهاش بازی کردم. هالا تنها بازی کردن بلد نیست. دخترمو میخام اینکارو نکنم. البته پسرم اتاق هم نداره،کمدش توی اتاق خودمون هست، شاید اگه فضای بازی میداشت میرفت سراغ وسایلش

من از اول بازی نکردم همه رو میریختم جلوش میرفتم یا خونه رو تمیز میکردم یا آشپزی میکردم هم سر پسرم هم دخترم حالا جفتشون با هم همبازی شدن اسباب بازی ها رو هم میبرم میریزن بازی میکنن آخرش هم یه تذکر میدم که جمع کن جمع میکنن میبرن تو کمد

دختر من همون تلویزیونم زیاد نمیبینه فقط میخواد با من سرو کله بزنه

والا پسر منم همینه همیشه بهش میگم اتاقش خانه بازیه هر چی فکر کنی هست بهش میگم دست از گوشی بکش برو بازی کن با وسایلت میگه بیا باهام بازی کن تا برم بازی کنم پسرم حتی نگاه اسباب بازی هاش نمیکنه

من براشون مرغ گرفتم تو باغچه یکم بازی کنند و الا اسباب بازی خیلی کم

وای حرف دل منو بزنی پسر من دوقش برا اسباب بازی و خریدش نیم ساعته بعدش پرتش میکنه اونور یا خرابش میکنه بی انضباط حسابی اما علاقش ب تی وی و اینستا از من بیشتره طوری فیلمارو دنبال میکنه ک من یادم نمیاد چی ب چیه اون میدونه

دختر منم فقط به نقاشی یا کتاب علاقه دارد
چطور بشد با اسباب بازیاش بازی کند

پسر منم مثل پسر شماس 😐تلویزیون و گوشی فقط ،گاهی اسباب بازی

نههه مبگه بیا بازی 🫤😞

سوال های مرتبط

مامان زهرا مامان زهرا ۵ سالگی
مامان گل پسر مامان گل پسر ۵ سالگی
سلام خانما خوبین خیلی حالم بده حالم گرفتس تورخدا بیان بگین چ کار کنمپسرم یه دوست داره همسن خودش همسایمونن بعد پسرم همیشه عشق فوتبال همش دوست داره فوتبال بازی کنه .چشم گوشش کلا بستس تااینکه این دوستش میاد باهم بازی میکنن پسره همش میگ بریم تو تختت پسرم میگ بیا فوتبال اون فوتبال دوست نداره یکی دوبار تو تخت شک کردم بهشون نزاشتم برن تواتاق بازی کنن تا پسره میومد میگف بریم تواتاق درهم ببندیم من نمیزاشتم امروز خودم زدم ب خواب ببینم چ میکنن امدن گوشی بردن ازخودشو عکس گرفتن پسرم رمز گوشی بلد نیس فقط دوربین روصفحع هست امد گف مامان گوشی باز کن تو نبین من شک کردم گوشی باز کردم رفتم تو گالری دیدم پسره شلوارش دراورد واینکه پش هم دیدن میگن امپول بازی .خیلی حالم بد شد امروز سه نفر بودن یکی دیگ هم پیشش بود خیلی حالم بده پسرم کلی دعوا کردم اونا انداختم بیرون پسرم کلی گریه ک ب بابام نگو میکشم .من قصدپ این ب باباش بگم ولی ن جلو خودش خیلی حالم بده چ کارکنم زنگ مامان پسره میزنم میگ کمال سنشون داشتن امپول بازی میکردن ولی باباش میگم خودمم دعولش میکنم .