۶ پاسخ

عزیزم این اتفاق ها زیاد میوفته
الان همه چی منفی بود بعد هم منفی هست
الان یه کوچولو داری باید قوی کنارش باشی
افکار منفی از خودت دور کن

من بارداری اولم مولار بود سه تا جنین تو ۱۳ هفته کورتاژ شدم ۶ ماه بعدش ب طور اتفاقی یبار بدون جلوگیری رابطه داشتم باردار شدم و پسرم آیین بدنیا اومد و سه سال بعدش هم آیکان هر دو هم سالم ولی خوب خود خدا میدونه بارداری اول چ استرس و نگرانی خودمو خانواده کشیدیم ولی نگران نباش چیز وحشتناکی نیست عزیزم ولی تا ۶ ماه جلوگیری سفت داشته باش

مولار خيز ترسنامي نيست بعد اينكه رحم تخليه شد خطري مداره اگر دير ميفهميدين و بيشتر رشد ميكرد اونموقع ميرفت توو ريه

من وقتی این مشکل برام به وجود اومد صبور تر شدم
فقط تلاش میکردم ۶ماه یادم بره چیشده همش دلم میخواست زندگی کنم اولش فقط دعا میکردم زودتر تموم شه
بعد که دو تا جوابم پشت هم منفی شد کلا بیخیالش شدم
تو خیلی بهش فکر میکنی
ببین یه روزی وقتی یه چیزایی و ازبیرون میبینی میگی محال من بتونم همچین چیزی و تحمل کنم
ولی روزگار تورو به جایی میرسونه که میبینی توم چقدر صبوری
من روزایی رو گذروندم که تو خیال خودم‌فکرشو نمیکردم
تو خداروشکر کن یه بچه دست گل داری
سعی کن بهترین مادر برای اون باشی،سقط خیلی سخته یه روزایی تمام قلبت فشرده میشه
من خودم سر دوتای اول که از دست دادم تا مدتها شکمم و دست میکشیدم براش لالایی میخوندم
همش بهشون میگفتم مامانی خدا شمارو بهم نداد،اون دنیا واسه آرامش دل من دعا کنید
دعا کنید خدا دوتا فرشته مثل شما بهم بده

من دی سقط کردم
بچهای من دی بدنیا میان
خدا بهترین هدیه شو بهم داد
صبور باش توکل کن بخدا

غصه نخور عزیزم، خواهر یه همسایه داشت، که بچه خوره داشت، وجنین رو از بین می‌برد چند سال دوا ودرمون می‌کرد دیگه شوهرش میخواست داماد بشه یه دفعه خانومه حامله شد خدارو شکر بعد ش دوتا بچه سالم آورد یه دختر ویه پسر شیر به شیر الان هم سالم هست،،، الان همه چی درمان داره غصه رو بزار کنار،،،، مادر شوهر من 72 سالشه سرطان رحم داشته زده به تخمدان ومعده وکلیه الان 6 ماهه شیمی درمانی میکنه وتازه عمل کرده،،، اینقدر امید به زندگی داره،،، شما که اول راه هستی گلم،،، قوی باش عزیزم

نه غده نیست دکتر بزرگش کرده طبیعی زیاد شده سونو بدی چیزی نمونده باشه تموم سه ماه باید جلوگیری کنی سفت و سخت بعد سه ماه جلوگیری طبیعی که منم انجام دادم ۵ناه بعدش دوباره باردارشدم خداروشکر

سوال های مرتبط

مامان نیلی مامان نیلی ۵ سالگی
سلام مامانا دخترم ماه دیگه انشالله میره تو پنج سال .اما وابستگیش به من خیلی زیاده .البته خب منم خودم تو جایی که زندگی میکنم ارتباطاتم کمه از خانواده و فامیل .شوهرمم بخاطر مشغله کاریش نمیتونه زیاد وقت بزاره با بچه حق میدم بهش .منتها دخترمم ازم انتظار بیش از اندازه داره و واقعا افسرده شدم خودم هیچ تفریح و سرگرمی ندارم همش تو خونه ام اما چون دوست ندارم بچم منزوی و غیر اجتماعی بشه سعی میکنم مرتب روزی یکی دو ساعت ببرمش بیرون تابش بدم .تو خونه باهاش نقاشی میکشم و سرگرمش مسکنم همش میگه بیا نی نی بازی کنیم خلاصه که فقط با من وقت میگدرونه من هم واقعا تایم آزادی برا خودم ندارم .هر وقتم بهش میگم مامان خسته شدم نمیتونم بیام باهات بازی کنم همش میزنه زیر گریه و نق و غر وقتی هم میبرمش بیرون تو جمع که میبرمش به خودم میچسبه با هیچ بچه های بازی نمیکنه اصلا انگار بلد نیست شادی و بچگی کنه .چکار کنم خسته شدم .تورو خدا شما بگین چکار میکنید با بچه هاتون