خیلیارو دیدم وشنیدم که وقتی خسته میشن
میرن خونه مامانشون که اونا بچه رو نگه دارن🥱
تا طرف خودش استراحت بکنه.🥱
من میرم خونه مامانم.نه میزارن من بخوابم نه میزارن بچم بخوابه.😭
تامیان خونه خواب پسرمم به هم میریزه.ازبس سر وصدا زیاده.
بابامم که همش نفوذ بد میزنه درجا تاثیرش دیده میشه.
میگه مطمئنن نمیخوابه.بااینکه خوابش میاد پسرم ولی نمیخوابه.
چند روز پیش نشست به غذاخوردن بچم نگاه کرد
ازاون روز پسرم لب به هیچی نمیزنه تف میکنه بیرون.
دستاشو باید به زور ببریم بشوریم وبگیم بچه رو بغل کن.مامانم هر سری باهاش بحث میکنه که بابا برو دست وصورتشو بشور بعد بیا بغل کن میگه خیلی حساسینددستان تمیزه دیگه.باایننه ازبیرون حتی میاد باید به زور بگیم برو بشور
.خسته شدم ازاین وضعیت دوس دارم اصلا خونه مامانم نرم.
توروخدا خانما اگه به درد ودلم گوش نمیدین حداقل زخم نپاشین به حرف زدنام که فلان میکنی بهمان میکنی...
من نیاز به همدردی داشتم وچون کسیو نداشتم اینجا گفتم

۱۶ پاسخ

قطع ارتباط کردم ازنظر روحی خیلی راحتم واقعا نمی ارزید چن منت میذاشت و...

من خانواده ام خیلی خوبن برعکس شوهرم دلم میخواد خونه زندگی ام رو ول کنن بچمو بردارم برم یه عممممر با اونا زندگی کنم 😪😪

من مامان و بابا خیلی خوبن مراعات میکنن
ولی حیف و صد حیف ک مادرم بیکاره😞😞😞😞😞😞😞😞😞😞خودمون باید کارای مادرمم بکنیم
تعدادمونم زیاده رفت و آمد زیاده اصلا جای بچه نیس

من که دورم از خونواده خودم ولی وقتی میرم هی باید توجیه کنم که سروصدا برا بچم بده آروم تر حرف بزنید اونام هی میخان منو توجیه کنن ک‌ عادتش دادی آخه وقتی بچه‌ ام تشنج می‌کنه چ عادتی دادم من مگ دست من بوده که بچه تشنج می‌کنه 😣

پسر منم از ۸ و ۹ ماهگی دیگه غذا نخورد تف میکنه فقط پوره میخوره قبلش برنج اینا یکم نرم میکردم میدادم قشنگ میخورد

من خواهرم مشکل داره نمیبرنش دکتر دهنش همیشه بوی وحشتناکی میده همیشه ها حتی بعد میوه خوردن و غذا خوردن بچه رو خیلی بوس بوس می‌کنه منم حرص می‌خورم یا بابام ریش داره بچه رو بوس می‌کنه لپاش قرمزه قرمز میشه ،مامانمم بچه نگه دار نیست ،خانواده شوهر و خود شوهرم تعطیل همه فامیل منو به قوی بودن و تنها بچه داری کردن میشناسن نمدونن چاره ای ندارم 😂

عزیزم خانواده منم با صدای بلند حرف میزنن داداشمم پسرمو خیلی اذیت میکنه همیشه صداشو در میارع پسرمم خیلی حساسه
ولی خونشون طبقه ای بالاس
ما طبقه پایین
مامانم خیلیییی خوبه
همون بابامم خوبه
ولی خوب دستشون درد نکنه خونه دادن همین جوری نشستیم داخلش کم گیر میاد کسی همچین کاری کنه
ولی زیاد بالا نمیرم مامانم خودش میاد پایین پیش بچه هام
به نظرم یه مدت نرو هر موقع هم خسته بودی زنگ بزن مامانت بیاد خونتون

خداروشکر که سایه پدر ومادر بالا سرتن، من ارزوم بود با پسرم برم خونه بابام🥹🥺

دقیقا منم مث توام. بابامم مث باباته. ولی نفوذ بد نمیزنه. ن خودم میتونم بخوابم ن بچه هام

واقعا کسایی که مادر خوب دارن خوشبخت ان منمه حسرتشتا اخرعمر به دلمه چون کلا مادر نداشتم...

🫠🫠🫠هعی خواهر برا من کلا نیستن

عزیزدلم حتما ک حق با شماست تحت فشاری ،یا مدت رفتنت و دیر ب دیر کن،یا زمان کمتری اونجا بمون مثل صبح برو واسه خواب خونتون باشید ❤️

نرو خونشون هرموقع خسته بودی بگو مامانت چندساعت بیاد خونت بچه رو نگهداره خودت یکم بخواب به کارت برس بعد برا مامانت اسنپ بگی بره، از دست باباتم حرص نمیخوری راحت تری،
برو تاپیکای منو بخون انقدر حرص دارم میخورم من خیلی وقتا نمینویسم فقط چندبارش نوشتم...،۳ساله حدودا با خانواده زندگی میکنم ، کمک دارم اما با حرص و جوش و داستانای دیگه ،،خستم🥲

من مامانم خیلی خوب نگه میداره دخترمو ولی وااای خونشون انگار کاروان سراست ی لحظه آرامش نداره خونشون

من بدبخت هر وقت میرم بچم مریض میشع بدون استثنا

باز خوبه میتونی بری خونه پدریت من که مادرم وسواس داره میگه نیا خودشم میاد سریع میره حموم انگار منو بچم تو چاه فاضلاب زندگی میکنیم😂😂

سوال های مرتبط

مامان یاسین مامان یاسین ۱۴ ماهگی
خدایا نمی‌دونم چمه همش سردرد می‌خوابم سردرد بیدار میشم سردرد کلا خستگی وقتی خوابمم خسته میشم البته پسرم خیلی بدخوابه شاید به این ربط داره قبلا ها مامانم و بابام خیلی بحث و دعوا داشتن حرسم می‌گرفت از دست مامانم ولی خودم الان از مامانمم بدتر شدم به شوهرم همش گیر میدم سرش همش غر میزنم دعوا میکنم تو بچه داری کسی نیست که حتی موقع دسشوییی رفتن بزارم پیشش پسرمم نمی‌دونم ازم چی میخواد کلا به خودم چسبیده شاید باور نکنید بخدا اصلا حتی رو زمین نه میشینه نه دراز می‌کشه رو شکم میخوابونمش که حداقل سینه خیز رفتن رو یاد بگیره همین که میزارمش گریه می‌کنه و جیغ میزنه که برش دارم وقتی میخواد با اسباب بازی هاش یکم بازی کنه هم باید بین پاهام بشینه و بازی کنه وگرنه نمیشینه تا شب بدجور خسته میشم بعدش با شوهرم دعوا میکنم که کمکم نمیکنی اونم باهام دعوام می‌کنه که درکم نمیکنی کارام سنگینه ولی باز وقتایی که بتونم کمکت میکنم منم خسته میشم . اصلا به کمک شوهرم احتیاجم ندارم فقط دلم میخواد که شبا حداقل وقتی خستم و از خستگی بغض کردم بهم یکم آرامش بده بگه می‌دونم خسته می‌دونم تو هم تو این زندگی زحمت می‌کشی ولی بجاش شبا که پسرم خوابه میگه نوازشم کن تا خوابم ببره منم وقتی میگم خسته بهم میگه فلانی میگه زنم هرشب نوازشم می‌کنه تا بخوابم منم شروع میکنم به جیغ داد که من آشغال به درد نخورم برو با هرکی دلت میخواد ازدواج کن و .....
مامان فاطمه زهرا🧿🌹 مامان فاطمه زهرا🧿🌹 ۱۲ ماهگی
وای واااای واااای از دست دخترم نمی‌دونم چش شده واقعا دو روزه خسته شدم فاطمه خوراکش خوابش بازیش تفریحش میوه خوردنش همه چیش نرمال بود یهویی دو روزه که بد اخلاق و بد قلق و بهانه گیرو بخواب شده😭😭😭
واقعا خسته شدم نه خواهری نه مادری نه دوستی حتی که شرایطم رو بفهمه یا هم صحبتی باشه شوهرم هم که شیفته سنگین برمیداره میاد خونه بیهوشه
واقعا حس افسردگی دارم توی این شرایط دارم تمرین خیاطی هم میکنم😭😭😭😭
مادرم علنی بهم گفت مامان از ۷صبح بیا بمون تا ۹شب ولی قربونت برم شب برو خونه ات من مریضم .....سر این حرفش یک هفته س نرفتم و قصد رفتن هم ندارم مشکلی ندارم قهر نیستم ولی احترام خودمو نگه میدارم وقتی مادرم واسه رفتن خونه ش بهم تایم میده.....وای به حال دو پله غریبه تر....حالا خوبه بچه م راه نمیره شیطونی کنه.....خیلی دوستش داره ها قربون صدقه بغل یعنی خود دخترم وقتی اینجاییم از بغل مادرم میاد پایین گریه و زاری ولی مادرم مریضه خسته س کشش نداره....شانس منم دو روزه بچه م اینجوری شده منم دارم از بی خوابی میمیرم....
واقعا مغزم خسته س به شوهرم گفتم برام فلوکستین بیاره یه دوره استفاده کنم چون خیلی پرخاشگر و هیستیریک و عصبی شدم ....((از عوارض دارو مطلعم لطفا نیاید بگید فلان بهمان.....سردی رو میشه درست کرد خشم کنترلش الویت داره چون می‌دونم بچه م نیاز به آرامش داره😮‍💨😮‍💨😮‍💨😮‍💨😭😭😭وای مغزم درد میکنه
مامان وروجک کوچولو مامان وروجک کوچولو ۱۰ ماهگی
سلام خوبین دوستان
چند وقت پیش تاپیک گذاشتم که پسرم مهره چش نظر دستشو مسخورو دراوردم دادم به مادرشوهرم گفتم دست شما باشه بهتره نگه می‌دارید دست من بمونه گم میشه مادرشوهرم گفت اشکال نداره نگه میدارم برای نوه بعدی منم گفتم انشالا برای بچه جاریم حالا من یدونه دارم برای چند سالم بسته...... جاریمم نامزده برگشت گفت عزیزم لطفا این دعارو برای من نکن من اصلا دوست ندارم بایه قیافه ایی به من خیلی برخورد ناراحت شدم از رفتارش من وقت تعیین نکردم برای بچه دار شدنشون که فقط گفتم انشالا برای بچه شما برگشت اونجوری گفت منم گفتم اشکال نداره مامان به هیچکس نده بازم میدی به بچه من.... حتی مادرشوهرم ناراحت شد از طرز حرف زدن جاریم
بعد فرداش پسرم ۹ ماهشه دیگه هعی اینور اونور میرفت سمت چیزایی خطرناک میرفت منم پهلوی درد میکرد هعی گفتم نکن اه اذیت میکنی ها پسر بدی شدی ،از من زودتر جاریم برگشته پسر بد اه چقد تو شلوغی داد میزد سر بچم بجز منو و اونم کسی خونه نبودش منم گفتم من اگه چیزی به بچم میگم چون مامانشم منو اذیت میکنه بقیه رو اذیت نمیکنه که تو اینجوری باهاش حرف میزنی من ناراحت میشم لطفا اینجوری حرف نزن
بقیه رو پایین مینویسم
مامان 💙ariyan💙 مامان 💙ariyan💙 ۹ ماهگی
چقدر دلم کبابه برای خودم
دوستم بعد ۵سال تلاش باردار شد البته خوانوادش خیلی دوستش دارن وقتی فهمید بارداره سه ماهش بود ازاون روز تا الان که پس فردا موقع زایمانشه خونه مامانشه ازش مراقبت میکنه هر میوه بخواد غذا بخواد مامانس یه روز نزاشت بره خونش الان وسایل بچه اوردن خونه مامانس میگه تا چهار ماهگی خونش میمیونم این مدت دست به هیچی نزد
اونوقت من بد بخت سه ماه اول استراحت مطلق بودم کسی نبود ازم مراقبت کنه خودم همکار‌میکردم که اوضاعم یه مدت بدتر شد دلم میکشید وسطاش غذای بقیه دلم میخواست یکی دیگه غذا بپزه بخورم کسی نبود اصلا کسی عین خیالش نبود میدونستنن من بیرون زدگی نخاع و تنگی نخاع داشتم باید حتما سز‌میشدم خودم درگیر نامه شدم بچم دنیا اومد میبردمش دکتر مامانم ده روز بود ولی جوری نبود من بخوابم همش باید خودم کارای بچه میکردم فقط ظرف میشست و کون بچه میشست روز‌دوم سزارینم جارو میکشیدم خونه با درد بچم میبردم دکتر از پله میرفتم طبقه سوم اسانسور نبود .. خدایی شانس من😂😂😂 اسم بچه میاد تنم میلرزه
مامان ایلیاخان👶 مامان ایلیاخان👶 ۱۴ ماهگی
مامانا راهنماییم کنید 🙏🥺شوهرم منو دوس نداره از اول اینجوری بود من نمیدونستم بابام منو به زور داد بعد این منو فقط بخاطره ببخشید رابطه میخاسته و تظاهر به عاشقی میکنه بعد اصلا مهم نیستم براش نه بهم پولی میده نه توی خونه چیزی میخره نه لباس میخره کلا هیچی به زور یه نون خوشک میده بهمون به زور پوشک و دارو دوا میخره بعد من مدام لباس کهنه میپوشم هم خودم هم بچه ها ارایشگاهم که اصلا نمیبره اینترنتم که از ترس بابام میخره بعد از پدرم خیلی نمیترسه من مال افغانستانم این حتی یه عروسی برام نگرفته حتی خریدم نکرده من بعد دوسال باردار شدم این نمیخاست میگفت از نگ روزگاره که قبولش کردم اما الان دخترم ۴سالشه تظاهر به دوست داشتنش میکنه تا بزرگ بشه بعد یه پسر ۸ماه دارم که اینم نمیخاست میخاست سقط کنه که خانوادم نزاشتن و خودم سینه سپر کردم بعد دلش نمیخاد حتی یه کیک بخره این بچه بخوره هیچی نمیخره بدم بخوره بچه بعد من چی کار کنم میخام جدا بشم پسرمو بگیرم دخترم منو نمیخاد ؟؟؟؟