سلام خوبین دوستان
چند وقت پیش تاپیک گذاشتم که پسرم مهره چش نظر دستشو مسخورو دراوردم دادم به مادرشوهرم گفتم دست شما باشه بهتره نگه می‌دارید دست من بمونه گم میشه مادرشوهرم گفت اشکال نداره نگه میدارم برای نوه بعدی منم گفتم انشالا برای بچه جاریم حالا من یدونه دارم برای چند سالم بسته...... جاریمم نامزده برگشت گفت عزیزم لطفا این دعارو برای من نکن من اصلا دوست ندارم بایه قیافه ایی به من خیلی برخورد ناراحت شدم از رفتارش من وقت تعیین نکردم برای بچه دار شدنشون که فقط گفتم انشالا برای بچه شما برگشت اونجوری گفت منم گفتم اشکال نداره مامان به هیچکس نده بازم میدی به بچه من.... حتی مادرشوهرم ناراحت شد از طرز حرف زدن جاریم
بعد فرداش پسرم ۹ ماهشه دیگه هعی اینور اونور میرفت سمت چیزایی خطرناک میرفت منم پهلوی درد میکرد هعی گفتم نکن اه اذیت میکنی ها پسر بدی شدی ،از من زودتر جاریم برگشته پسر بد اه چقد تو شلوغی داد میزد سر بچم بجز منو و اونم کسی خونه نبودش منم گفتم من اگه چیزی به بچم میگم چون مامانشم منو اذیت میکنه بقیه رو اذیت نمیکنه که تو اینجوری باهاش حرف میزنی من ناراحت میشم لطفا اینجوری حرف نزن
بقیه رو پایین مینویسم

۴ پاسخ

چقد گارد دارید نسبت به هم

والا خوب کردی دلیل نداره به بچت حرف بزنه فردا یاد میگیره بچت بزرگ شد احترام نمیذاره

خوب کاری کردی جواب های هوی است

من فقط همینو گفتم بعد امروز خواهرشوهرم اومده بود خونه مادرشوهرم( ما پایینیم مادرشوهرم طبقه بالا )پسر خواهر شوهرم اومد بهم گفت زندایی با اون‌یکی زندایی دعوا کردی منم گفتم نه گفت اخه زندایی داشت به مامانم میگفت گذشت ماهم حاضر شدیم رفتیم بالا گفتم که آره این پسر اینجوری میگه مادرشوهرم گفت آره جاریت میگه من اینهمه علی اصغر و دوست دارم قربون صدقش میرم یسری اینجوری گفتم به من میگه تو حق نداری اینجوری به بچه من بگی منم دلم شکست

سوال های مرتبط

مامان زندگیم مامان زندگیم ۱۴ ماهگی
خانما شما بیاید قضاوت کنید
پسر من پنج ماهش که بود تشنج کردم ما بردیم بیمارستان اونجا بستری شد بدون تب تشنج کرد یهو
بعد از اون دارو بهش تجویز کردن دکترا
مرخص که شد از بیمارستان سرما خورد چون تو بیمارستان ویروس بود پسر منم گرفت مت گفتم می خوام ببرم مطب خصوصی
شوهرم گفت می بریم دولتی رایگان خوبش می کنیم
مادرم گفت خودم پولشو میدم
بزار بچه رو ببریم دکتر
بماند چقدر من دلم خون شد تو این مدت بااین بچه
بماند
الانم پسرم دوباره سرماخورده از صبح آبریزش و سرفه داره
به شوهرم که گفتم می خوام ببرمش دکتر چون خونه بود شوهرم
گفت نمی خواد ببری گرونه مطب خصوصی
بعد زنگ زدم به مادرشوهرم
اونم برگشته می گه ببرنش بیمارستان دولتی
خصوصیا گرونه
من که ۳۰ سال پیش بچه هامو می بردم مطب خصوصی ارزون روده قدیم
الان گرونه ببرمش دولتی

منم به شوهرم گفتم شما خانوادگی گدا گدولین
یعنی انقدر بدم اومده از خودشو خانوادش که یعنی داد می خوام بکشم
خودم مریضم پاهام واریس داره خیلی ببخشید
تو خونه مثل سگ دارم کار می کنم خیلی اذیتم می کنه
تیکه زیاد می ندازه
دیگه امروز گفتم طلاقم بده نمی تونم
مامان 𝙚𝙗𝙧𝙖𝙝𝙞𝙢 مامان 𝙚𝙗𝙧𝙖𝙝𝙞𝙢 ۱۱ ماهگی
ی دوستی داشتم خیلی باهاش صمیمی بودم،وقتی میگم خیلی یعنی خیییلی ها
همکلاسیم بود و همیشه خونه همدیگه بودیم روزی حداقلِ حداقلش ۳ ساعتو باهم حرف میزدیم،،فاصله عقد هامون ی هفته بود عروسیمون ۲ هفته
از وقتی ک عروسی کرد تاالان خییییلی رفتارش تغییر کرده،تا ازرواج کرد باردار شد بعد چند ماه کورتاژ کرد،منم باردار بودم هی زنگ میزد بهم میگفت خاک تو سرت بچه برا چیت بود چراخوش نگذروندی،چرا سفر نرفتی.
حالا من اینجوری بودیم که مگه خودت همون دوماه اول کلی دکتر نرفتی برا تنبلی تخمدون هات که زودتر باردار بشی؟
حالا اینم گذشت،امروز زنگ زده بودم بهش گفتم بزار بهش بگم باردارم.
تا بهش گفتم برگشت گفت چقد بهت گفتم با کاندوم جلوگیری نکن؟بهش گفتم همزمان طبیعی هم داشتیم،گفت یعنی طبیعی خیلی خوبه که اینجوری میگی؟؟اطمینانی بهش هست؟بهش گفتم دیگه خدا خواست بده خداروشکر من کمکی زیاد دارم گفت اره ولی دهنت پاره میشه،بعد رفت پیش مادرشوهرش بهش گفت نگا اینو بارداره تازه زایمان کرده،شنیدم که دوتاشون زدن زیر خنده،بعد بهش گفت میگه نمیدوووونم(باز زد زیر خنده)
من دیگه اینجا از بس ناراحت شده بودم بهش گفتم باشه دیگه مزاحمت نمیشم زنگ زده بودم حالتو بپرسم،گفت نه مراحمی و فلان بعدشم ک خدافظی کردیم
اومدم دیدم برام عکس سیسمونی که خریده فرستاده(بارداره)
ادامشم براتون اسکرین شات میزارم..
شما هم داشتین از این دوستی های عمیق که فکر میکردید تااخر عمر باهم خوب میمونید؟🥲
مامان نینی🩷🩵 مامان نینی🩷🩵 ۱۰ ماهگی