۸ پاسخ

یعنی مامانشو بغل کرده ناراحت شدی مگه چی شده چکار داره به شما که شما رو ببینه بغل کنه شما خودت مادری بچه داری میدونی بچه چقد عزیزه حالا اگه شوهرت بغلت نکرده اون تقصیر مادرش نیست عزیزم هیچ مشکلی تو کار مادرش وجود نداره

والا اره بگو
بگو در نظر بچه ها یا بابای مامانی میشی

اتفاقا بچه باید عشق بین پدر مادر رو ببینه
نزدیکی رو نباید ببین بغل و بوسه از لپ و دست رو باید ببین

وا چی جلو بچه ها زشته اتفاقا باید محبت کردنو یاد بگیرن بچه ها

درکت میکنم باید میومد خودش جلوی مادرش تورو بغل می‌کرد از سرت بوس می‌کرد دخترت بغل می‌کرد کارش،درست نبوده
ولی منم در آینده انشالله میخام مادرشوهر بشم یعنی اگه پسرام من بغل کنن بوس کنن عروسام ناراحت میشن؟!
ولی من محبت کردن و عشق دادن به زن رو بهشون میخام یاد بدم و بهشون میگم بعد از ازدواج اولویتت باید زنت باشه

اینا دیگه چه آدمای هستن

اتفاقامن یجایی دیدم نوشته بودبچه هاوقتی میبینن پدرومادربهم عشق می‌ورزند حالاچه بوس چه بغل محبت کردن رویادمیگیرن
بعدم حقیقت من باشم اگ شوهرم اول بره پیش ننش دیگ محل نمیدم

اخ اخ این ننه ها رو باید با اسید خفه کنی

سوال های مرتبط

مامان سبحان مامان سبحان ۱۲ ماهگی
دیشب خدا بهم رحم کرد🥲 دیروز بچم رو بردم بیرون اومدیم خونه بچم آروم بود یهو بچم خوابید تو خواب همش گریه میکرد همش با خودم میگفتم برم اسفند دود کنم برای بچم چیزیش نشه وقتی از خواب بیدارش شد همش گریه می‌کرد گریه بند نمیشد خواهر شوهرم اومد سرگرمش کرد آروم شد خواهر شوهر هم بهم گفت براش اسفند دود کن گفتم بهش غذا میدم بعد به بچم غذا دادم سپردمش دست باباش رفتم براش زغال بزارم تا اومد انگار یه چیزی خورده بود تو گلوش گیر کرده بود چ‌وضعی بود😑شوهرم که فکر میکرد نون خورده تو گلوش گیر کرده بهم میگفت بهش آب بده تا بره پایین 🤦🏻‍♀️ولی من اینکارو نکردم پشتش زدم تا یه یکم بالا اومدیکم خون هم اومد بردم بیرون زدم پیشتش تمام غذایی که خورد بود رو بالا آورد با کمی خون دیدم یه تکه پوست تخمه هم بیرون اومد😑😑گلوش رو بریده بود تا اومد بیرون 🥲🤦🏻‍♀️ از یه طرف هم مادرشوهر تا دید اومد شروع کرد به فوش دادن من عصبی بود 😅😐همش اسم‌مردن میورد 😑😒 بچت میمورد بچت فلان میشد
مامان مامان علی اصغر مامان مامان علی اصغر ۱۳ ماهگی
مامانا اون سریع داخل تاپیک قبلی گفتم دختر طبقه بالا خیلی میاد پایین نمیزار درست بچه ام بخوابه همش تو سرمه چند روز پیش اومد خونمون با مامانش هی علی اصغر اذیت میکرد بچه ام میرفت سمت ماشینش میرفت هولش میداد خودش سوار میشد هر اسباب بازی ک علی اغر میگرفت اونم میگرفتش بعد علی اصغر هی گریه میکرد دختر خودش ۳ سالشه هی میگه من میخام علی اصغر بغل کنم من دیکه اعصابم خراب شد داد زدم گفتم الان بچه ام میندازی مامان هم هی نگاش میکرد کاری باهاش نداشت من بهش گفتم دیکه نیای پیش پسرم اذیتش میکنیاز اون روز مامانش قهر کرده گفتم بدرک ک قهر ببخشید بچه ام انداخت خدایی نکرده بالایی سرش انداخت خوبه اون سری هم بزوز بغلش کرد زورشو نداشت افتاد رو علی اصغر سر علی اصغر خورد زمین پیشونیش باد کرد منم ب مامانش گفتم اگه شوهرم بفهمه کل ساختمون ب آتیش میکشه یخ گذاشتم روش بادش خوابید حالا من دیکه دیدم بچه پرو بچه ام اذیت میکنه بهش گفتم دیگه حق نداری بیای پایین بچه ام تو خونه خودمون هم آسایش نداره حالا مامان بدش اومد قهر کرد گفتم بدرک بهش بر خورده به بچه اش گفتم نیا خوب گفتم ؟؟؟
مامان شاهان و تودلی🧿 مامان شاهان و تودلی🧿 ۱۲ ماهگی