۱۰ پاسخ

والله خوبه دیدیم با شوهر دعوا میکنیم ولی با بابا نه
چون خانواده ببینن بچشون بارداره اصل له نباید بحث کنن حالا شوهرو میگیم درک نداره و از این حرفا

عزیزم یکم سعی کن صبورتر باشی
عصبانی ک میشی قبل از هرچیزی چندتا نفس عمیق بکش
اینجوری هم بخودت
هم ب بچه تو شکمت آسیب میزنی
الان وقت اینه ک بیشترمراقبت کنی
یوقت دچار زایمان زودرس نشی
هممون هورمونامون بهم ریخته
من خودم بشخصه اصلا خواب ندارم
ولی باین فک کن بعد از زایمانم شرایطی سختی پیش رو داری
باید صبورتر باشی بخاطر اون جوجه تو شکمت

مامانا تو رو خدا ، بخاطر نی نی ها اروم باشید ، به خودمم میگم

سلام ببخشید من چند سال پیش کیسه صفرامو برداشتم الان چند روزه درد میاد سراغم امروز عذر خواهی میکنم اسهال داشتم دکترم الان نیست کسی مثل من شده البته خیلی هم گریه میکنم و عصبی میشم

وایی اروم باشه چته چه میکنی با خودت

چرا با بابات دعوا کردی؟؟؟
من حتی یبار بابام دعوا نکردیم خیلی دوسش دارم هوامو داره

چرا با بابات دعوا کردی؟؟؟
من حتی یبار بابام دعوا نکردیم خیلی دوسش دارم هوامو داره

خیلی تنش موثره رو تمام حالات آدم، هی ام آدم با هر حرفی و سخنی بهم میریزه، من یه کم تنش‌متحمل بشم کلا حالت تهوع های اولم برمیگرده و میارم بالا

چرا دعوا كردي

چرا با بابات؟

سوال های مرتبط

مامان ِ تـو בلیـܩ🎀 مامان ِ تـو בلیـܩ🎀 هفته سی‌ام بارداری
مامانا طبق تاپیک قبلی با اینک اصلا حال نداشتم رفتم بهداشت گفتم شاید کزاز بزنن تا رسیدم گف ازمایش قند دادی گفتم بله نگا کرد با اینک قند ناشتام ۷۹ بود بعد شربتم ۱۱۶ بود گف یبار دیگ ازمایش قند واست مینویسم بعد گف برو رو تخت دراز بکش ضربان قلب بچه رو چک کنم تا دراز کشیدم هعی دستگاه و کشید اینور و اونور بعد دیدم یکی دیگرم صدا کرد گف گوش بده جفتشون گفتن خیلی ضربانش پایین میزنه فشارمو گرفتن گفتن ۹ ، صبحونه خوردی گفتم بله من از اول بارداری فشارم رو ۹ ، ۱۰ دکترمم گفته طبیعیه اصلا مشکلی نداره ب صدای اینا یکی دیگ ام اومد ت اتاق گف چیشده گفتن ضربان قلب بچه خیلی پایینه گفتن پاشو نامه بدیم بری بیمارستان یکیشون گف اول برو نوشابه بخور یکم راه برو اگ تغییری نکرد بفرستیمت بیمارستان منو میگید کل بدنم یخ شد سر گیجه گرفتم زدم زیر گریه تپش قلب گرفته بودم ینی انقد گریه کردم نفسم بالا نمیومد همسرم زنگ زد دید حالم بده اون بدتر از من شد گف الان زنگ میزنم خواهرم بیاد پیشت ، خواهرشوهرم خونشون سر کوچه بهداشته ینی ۳ ، ۴ دیقه ای خودشو رسوند پیشم اونم رنگ و روش پریده بود ابمیوه اینا گرف گف اول صبحی نوشابه نخور ، دوباره صدام زدن گفتن تغییری نکرده بهم اکسیژن زدن گفتن نفس بکش خواهرشوهرم بالا سرم بود گف اینا هیچی حالیشون نی پاشو بریم خونه ما ظهر بریم پیش دکتر خودت گفتن اگ خودتون ماشین دارین سریع برین بیمارستان اگ ندارین امبولانس خبر کنیم منو نمیگی داشتم سکته میکردم یکم گذشت دوباره گرفتن گفتن ضربانش خوب شده ولی برو بیمارستان خواهرشوهرم الکی گف خودم میبرمش ازش امضا و اثرانگشت گرفتن از خودمم گرفتن اومدیم خواهرشوهرم نذاشت بیام خونه منو اورد خونشون ساعت ۲ پیش دکتر خودم وقت گرفتم ینی انقد گریه کردم چشام وا نمیشه