سوال های مرتبط

مامان مهرو🥰 مامان مهرو🥰 ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی🟣
پارت دوم

رفتیم زایشگاه و ازم nst گرفتن و مجدد معاینه کردن. هنوز همون ۲ فینگر بودم اما سر بچه اومده بود پایین و انقباضمم زیاد بود اما نامنظم. به دکترم زنگ زدن و ایشون گفتم بفرستینش سونو بیوفیزیکال و بیاره جوابشو همون زایشگاه. خلاصه من درد نداشتم اما انقباضام هی شدید تر میشد . رفتیم سونو و دکتر گفت یه دور بند ناف شل دور گردنشه و بقیه چیزا اکیه.دیگه رفتم زایشگاه و سونو رو دیدن و به دکتر گفتن و دکتر گفته بدون دوباره nst بگیرین و معاینه کنین که با اجازتون گفتن ۴سانتی و انقباض های بسیار شدید و منظم. حالا قیافه من کلا پوکر فیس بود🤣🤣🤣 میگفتم چجور ۴سانتی اک مه اصلا درد ندارم 🫠🫠🫠 وقتی گفتم بهشون از خاکشیر و اناناس و خرما گفتن دهانه رحمت خیلی نرم و عالی شده واسه همین تا الان اذیت نشدی :)))
همسرمو صدا زدن و گفتن که خانومتون کارتون دارن😀
اومد و دید من با لباس بستری ام و کلا مات نگاهم کرد چرا؟! چون فرداش تولد خودش بود🤣 و اینکه زودم بود هنوز !!!
ادامه پارت بعدی
مامان جوجه🥰 مامان جوجه🥰 ۱ ماهگی
پارت سوم
ایپدورال خیلی خوب بود منم اگه این همه درد داشتم بخاطر زایمان زودتر بود و لگنی که تنگ‌ بود اومد بعد از سه چهار ساعت باز معاینه کرد گفت فول شدی مدفوع کن زور بزن تا دکتر بیاد من روی تخت به حالت سجده کردن که فقط فشار بدم زور بزنم می‌گفت سر بچه داره معلوم میشه مامانمم داشت میدید کنارم بود هنوز توی زایشگاه نرفته بودم ساعت دوازده دکترم رسید منم مدفوع کرده بودم گفت پاشو بریم زایشگاه ولی درست حس نمی‌کردم البته سه دوز ایپدورال گرفته بودم تا زایشگاه راه رفتم اونجا رفتم روی تخت زایشگاه حالا بچه نمیومد منم دیگ نمیتونستم زور بزنم چند روز نه خواب داشتم نه چیزی یه عالمه درد داشتم فقط دیگ یه ماما شروع کرد شکمم رو فشار دادن که بچه بیاد منم قلبم درد گرفته بود نمی‌تونستم نفسم بکشم بازم درد رو خیلی شدید داشتم حس میکردم که بهم دوز چهار ایپدرول رو زدن 😐 دکترم خیلی مهربون و با حوصله بود با دستگاه کمی سر بچه کشیدن جلو ولی شکمم فشار میدادن من خیلی بد بود نفس نمیشد کشید دکتر گفت دیگ فشار نده بهش آب بده دیگ بعد از نیم ساعت زور زدن بچه رو کشیدن بیرون گذاشت روی شکمم خیلی حس قشنگی بود گریه شدم شکمم کلا خالی شد دیگ برش هم زده بود چهار تا بخیه خوردم باز بخیه زد برش رو حس میکردم استخوان های واژنم خیلی درد میکرد خیلی گفتم حس میکنم همش بی حسی میزد بهم بردنم توی اتاقم دیگ دوساعت رفتم زیر اکسیژن چون بلند میشدم نمی‌تونستم نفس بکشم بعد یه ساعت اومدن گفتن راه برو برو دستشویی شوهرم دست گرفت برم سرویس دیدم یه عالمه سرگیجه دارم