منو بگو با اون شیفتای ریده پرستاری و دوتا بچه دوقلو هیچکس مسیولیت بچه هامو قبول نمیکنه نه مامانم نه مادرشوهرم میگن دوتان سخته
شوهرمم شیفتیه ینی از الان دارم دق میکنم
بعد اون شیفتای خسته کننده و سرو کله زدن با صد نفر بعد بیای خونه وجیغ وگریه بچه هات😭😭😭
من یه یه ماه زودتر رفتم سرکار یعنی بخوای حساب کنی یه ماه و نیم زودتر روز اول به قدری خالم بد بود دستم روی موس میلرزید اما کم کم اون عادت میکنه توام همینطور اما برای مادر سخت تره
عزیزم منم نزدیک دوماهه برگشتم سرکارم قبلش به قول شما قلبم اتیش گرفته بود شهر غریبم و کسی رو نداشتم نگه داره انقد فکرو خیال کرده بودم داشتم اب میشدم من پرستار گرفتم شما که مادرت هس باید خیالت راحت تر باشه خیلی شرایط سختیه از یه طرف میخوای بری سرکارت روال قبل زندگیت .از یه طرف میخوای جیگرگوشتو خودت بزرگ کنی ولی ما مامانای شاغل خیلی قوی تریم خسته برمیگردم ولی سعی میکنم بعدش کلا به بچم برسم و فقط یکی دوساعت برای کارای دیگه وقت بذارم همسرمم کمکم میکنه نگران نباشین این روزام میگذرن فقط باید برنامه داشتین باشین ساعت مشخص برای هرکاری اینطوری میرسین به همه چی
من از اول شهریور برگشتم سرکارم و دوقلو دارم. مادر شوهرم میاد پیش بچه ها. روز اول خیلی استرس داشتم و سختم بود. اصلا نمیتونستم تو اداره بشینم. دلم همش خونه بود. چند روز اول خیلی سخت بود و من بیشتر از بچه هام اضطراب جدایی داشتم چون تا قبل اینکه سرکار برگردم بیشتر از یکی دو ساعت ازم دور نبودن. الان شرایطم بهتر شده کمی. درسته یه تیکه از وجودم خونه س ولی خوشحالم برگشتم سرکارم.
کاملا درکت میکنم عزیزم
من پارسال مثل شما بودم
دو ماه اخر مرخصیم شبانه روز اشک میریختم
اما الان حس پارسال و ندارم
همون هفته اول که رفتم سرکار زندگیمون روالش عوض شد و همه کنار اومدیم باهم
من تو اون ۹ ماه ک خونه بودم یک ساعت از دخترم دور نشده بودم
اما خداروشکر به راحتی دوری از منو پذیرفت
نگران نباش درست میشه همه چی
خیلی سخته من الان شیفتم هفت غروب تا یازده شب همش استرس دارم با اینکه خونمونم نزدیک محل کارمه شوهرم بچه رو نگه میداره ولی استرس منو خفه میکنه حتی زنگم نمیزنم اخوال بپرسم میگم نکنه گریه کنه بشنوم
تجربه ی سختی هست
حال بد تا چند ماه همراهم بود
روز اول مهر میخواستم تو مدرسه گریه کنم...
من دخترم 11 ماهش بود که برگشتم سرکار، روزای اول که هی عکسش رو نگاه میکردم و اشکام می ریخت ... ساعتای ده که می شد شیر جمع می شد و روانم بهم می ریخت .خیلیییی سخت بود ،فقط خوبی ای که داشت من با مدیرم هماهنگ کرده بودم و از 7 میرفتم تا حدودای 12 و فقط 4 روز تو هفته .... اما خیلی خیلی سخت گذشت ، اگر معلم هستین 2تا پیشنهاد دارم : یا برو مربی پرورشی شو که کلاس نداشته باشی و با مدیرت هماهنگ کن که پاس شیر رو آخر وقت بهت بده ،یا برو نیمه وقت بگیر فقط 2 روز تو هفته برو ...
من الان 3ماهه برگشتم. واقعیت اگه شوهرم تعدیل نشده بود و دغدغه مالی نداشتم برنمیگشتم
اگه مادرت بتونه بیاد که بچه زابراه نشه بهتره مخصوصا تو زمستون
من کمکی هرروز صبح میاد بعد من میرم. ساعت خواب و جاش تغییر نکرد مشکل نخوردم
باز خوبه شما مادرت هست.من تو شهر غریبم.باید بذارمش مهد
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.