۱۹ پاسخ

ارههه دقیقا منم،
اما معتقدم خدایی که خودش توی اون تاریکی و بی هوایی و تنهایی بچه رو افریده و ۹ ماه حفظ کرده و رشدش داده از این به بعدم خودش مراقبت میکنه و کمکمون میکنه انشااله🤌🏻💖👌🏻

منم بچه اولمه اما برعکس همش حس میکنم همه چیز میدونم و میتونم راحت از پسش بر بیام نمیدونم چرا اینقدر اعتماد به نفس دارم تو این موضوع🤣

منکه از قبل بارداریم حتی کلی ماما و دکتر و روانشناس دنبال میکردم که اطلاعات جم کنم ولی الان میفهمم هیچی تجربه نمیشه منکه اصلا نوزاد نبود تو خانواده هیچی بلد نیستم بچم بالا میاره میشینم گریه میکنم خیلی سخته این دوران فقط میخوام زودتر تموم شه بچم یکم بزرگ شه

نگران نباش خدا ی قوتی بهت میده ک انگار بچه چندمته، من بچه اولمه و هیچ نوزادی تو خانوادمون نبوده، و بعد 15روز من موندم ی نوازده و خونه کسی نبود دست کمک ولی خداروشکر الان 47روزمیگذره وتفریبا همچیش دستم اومده وچشم بازمیکنم میبینم رو ب روم خابیده خداروشکرمیکنم ک همچین نعمت قشنگی بهم داده خیلی حس خوبیه

شبا بچه قنداق کنید اروم میخابغ

اره واقعا خیلی بی‌تجربگی سخته اما آدم یاد میگیره

بعد از زایمان کم کم اطلاعات زیاد میشه و یاد میگیری نگران نباش خدا خودش مراقب کوچولو هامون هس🫠🤗

خود به خود هواست به همه چیزش هست بیشتر از بقیه.حس میکنی هر مشکلی باشه .منم بچه اولمه و هیچ تجربه ای نداشتم ولی از شبی که از بیمارستان اومدم خونه خودم تا صبح پوشک عوض کردم اروغ گرفتم شیر دادم همه خواب بودن هیچکس بیدار نمیشد من با اولین نق بچه بیدار میشدم.خود به خود همه چیو یاد میگیری

آره منم همینجوریم استرس و دارم

وای منم همینجوریم ، بعد صحبت یسریا رو هم می‌شنوم انگار دارن گولم میزنن

استرس نداشته باش به اولی دومی نیست
هربچه ای یمدله
دختر من با پسرم خیلی فرق داره متاسفانه و تجربه بدردم نخورد

منم بدون هیچ تجربه ای با تحقیق و سوال پرسیدن و.... دارم بچه بزرگ میکنم. قطعا کامل نیستم اما واقعا دارم تلاش میکنم مطمینم که همه ی مامان اولی ها همینقدر احساس مسئولیت داریم به نوزاد و موجود بی زبون.
ولی لابلای همه ی اینها بگم خیلی سخته. وقتی تمام تلاشت میکنی و هرآن چیزی که بلدی به کار میگیری نی نی شرایط اش بهتر بشه میبینی نه اوضاع همونه
منتظر یه خلوته که دل ات رو خالی کنی.
دیشب هر کاری کردم نمیخوابید. لباس عوض کردم. شیشه دادم. پستونک دادم. ماساژ اش دادم. توی بغلم گرفتم دبدم آروم نشد.
اینقدر گریه کردم که میگفتم من مادر خوبی نیستم من کافی نیستم براش. بعد از چند دقیقه خودم رو جمع کردم و رفتم دوباره پی بچه...
میزان شیر خشک. دل درد بچه. سکسکه نوزاد. زردی بچه. شستن پای بچه.

هیچی اندازه تجربه خوب نیست
تجربه ی خانمایی که اینجان عالیه
بپرس جواب میدن
و پزشک متخصص خوبی رو برای کوچولوت در نظر بگیر و برا ویزیت بردیش ازش سوالاتت رو بپرس
قبلش یادداشت کن یادت نره

من بارداری اولم از هیچی خبر نداشتم استرس داشتم
الان خبر دارم واسترس دارم

ولی خالم میگه وقتی بچه گربه می‌کنه و آروم نمیشه تو نباید استرس بگیری بگی وای چیکار کنم و فلان بچه می‌فهمه بیشتر گریه می‌کنه میگه یا دل درد. یا نفخ یا کولیک یا شیر میخواد میگه بعضی موقع هام میگه پهلو هاشو ببندی با یه شال آروم میشه شاید سردیش کرده دیگه من همینقدر اطلاعات بهم دادن😂😂😂🤦

آره منم، اینطور موقع ها به خودم میگم اون پیرزن همسایه مون بود میگفت تو ۱۳ سالگی بچه دار شده و سواد هم نداشته.... تونسته سه تا بچه بزرگ کنه منم میتونم😁
کلا این بنده خدا نقش مهمی تو زندگی داشته، چون من از ازدواج و رابطه جنسی هم میترسیدم، میگفتم فلانی تونسته ، منم میتونم😅

کلا وقتی بچه به دنیا بیاد اون حس مادرانه که بهت دست میده فک میکنی همه چیو بلدی به من که اینجوری گفتن هم یه هفته ایی یاد میگیری اگه یاد نداشته باشی

همه ازاول بلد نبودن یادمیگیری

من چندتا دوره آموزش انلاین خریدم
خیلی بهم کمک کرد و کمک میکنه

سوال های مرتبط

مامان آقا کارن🩵 مامان آقا کارن🩵 هفته سی‌وپنجم بارداری